خنده کُن تا بشوی سوژهی ِ نقاشی ِ من . .
من فقط شیوهی ِ لبخند کشیدن بلدم ؛
چشم درویش بکن موقع صحبت با من . .
من دلم خواسته شاید به شما زل بزنم :|
خواست با گوشهٔ چشمی دلِ من لرزاند ؛
سوختم ، دود شدم ، شادی روحم صلوات .
چه نمازی؟ که سر از سجده اگر بردارم
جایِ محراب فقط رویِ تو را میبینم .
من دوستت نداشتم ؟!
من حتی چایم را کمرنگ میریختم تا از آن طرف ِ لیوان به تو نگاه کنم ..