#شهادت_امام_باقر_ع
ابرو بزن ای ماه که شهرست دوباره
محو شب چشم تو و تقسیم ستاره
پلکی بزن آهسته که آشفته بیایند
با پیرهن چاک و غزل خوان به نظاره
چشم تو شکافنده ی ذرّات علوم ست
در درک اشارات تو ماندست"زراره"
حل می کنی از پلک زدن مسأله ها را
شهری نگران تو و انگشت اشاره
پلکی بزن ای ماه که پیران مذاهب
ذکر لبشان"اشهد ان لا"ست هماره
پیشانی ات آیات شکافنده ی دریاست
می افتد از اعجاز تو در نیل شراره
بر قلّه ی "مدین" ردی از بغض مدینه ست
گفتند شعیب آمده بر کوه سواره
می خواست هشام آینه محصور بماند
حتّی نرود صبح، مؤذن به مناره
تا مبحثی از باغ تو در دست نسیم ست
از بسط نفس های گل سرخ چه چاره؟
حیرت زده ی کشف اشارات شمایم
چون بلبل مشتاق بر این بام هزاره
✍ #محمد_حسین_انصاری_نژاد
@Hoseinie_Shoara
#شهادت_امام_باقر_ع
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
✍ #محمد_جواد_غفورزاده
@Hoseinie_Shoara