پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۱) #فصل_سوم (ساحل دجله) #فراگیری_ادبیات_عرب پیش تر گفتم که ادبیات عرب را
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۲)
#فصل_سوم (ساحل دجله ۶)
#ابوذیه
در سال 1342 در زندان قزل قلعه به گروهی از زندانیان عرب خوزستانی برخوردم. تفصیل ارتباطم با آن برادران را هنگام صحبت از بازداشتهایم خواهم گفت.
فعلا به همین مقدار بسنده میکنم که درباره شدت علاقه ام به پیشترفت در مکالمه عربی هنگام دیدار باآن زندانیان عرب سخن بگویم.
همه ی آنها چون ایرانی بودند، فارسی میدانستند؛ اما من بخاطر علاقه ی ویژه ای که به زبان عربی دارم، با آنها به این زبان صحبت می کردم. در میان آنها مردی علاقه مند به ادبیات بود، با شعر آشنایی داشت و اشعاربسیاری را حفظ بود؛ که من ابیات بسیاری از اشعاری را که از او شنیدم، به خاطر سپردم.
او عاشق شعر"السید الحبوبی" بود و دائما شعر اورا تکرار میکرد. این مرد "سید باقر نزاری" نام داشت. او این بیت را خیلی بر زبان جاری میکرد:
اتت و حیاض الموت بینی و بینها/ و جادت بوصل حین لا ینفع الوصل
ونیز این بیت:
ساصبر حتّی یعلم الصّبر انَّنی/ صبرت علی شیء امرّ من الصّبر
همچنین برادران عرب در زندان، گونه ای شعر عامیانه را _که ابوذیه مینامند_ میخواندند. از جمله ی این نوع شعرها که در حافظه ام مانده، یکی هم این است:
البدر شعّ بجبینک و الله لِیلِه/ و البَرَد بشفاک یا ادعج و الله لیله
مضیت لیله بوصالک و الله لیله/ عثربیها الدهرو حواک لیَّ
در میانشان جوانی روشن فکر و با سواد، با لقب «آل ناصر الکعبی» بود. من با او خیلی به عربی صحبت میکردم. به او مقداری قواعد عربی می آموختم؛ زیرا با آنکه عرب بود، قواعد زبان را نمیدانست. همچنین از من خواست تا زبان ترکی به او بیاموزم. من هم از او قدری زبان انگلیسی آموختم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945