پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۳) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۹) #مرا_از_چه_میترسانی؟! (بخش دوم) به او سلام کرد
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۴)
#فصل_هشتم (قلعه سرخ ۱۰)
#اولین_تجربهام_با_ساواک (بخش اول)
در اتاق کنار، بازجو مرا به سوال گرفت: بالای منبر چه گفتی؟ چرا چنین گفتی؟ مقصودت از فلان مطلب چه بود؟ این سوالها نشان میداد همه ی آنچه من بالای منبر گفته ام، به آنها رسیده. وقتی بازجویی پایان یافت، مرا به جای دیگری بردند.
در آنجا با چهره های عبوس خاصی مواجه شدم و فهمیدم اینجا ساواک است. رئیس ساواک زاهدان در آن زمان از اشرار معروف بود.
او قبلا همین مقام را در مشهد داشت و بعد به زاهدان منتقل شد؛ از آنجا هم به کرمان رفت و جنایات وحشتناکی مرتکب شد. او پس از شعله ور شدن انقلاب از کرمان گریخت.
به هرحال مرا به اتاقی بردند و چند جوان دور مرا گرفتند. با دقت مرا بازرسی کردند. کیف بغلی مرا برداشته و عکسهایی را از آن در آوردند و درباره ی صاحبان عکسها از من سوال کردند.
کوشیدند از طریق توهین و تمسخر، نسبت به من جنگ روانی کنند. ولی بحمدلله من تسلیم نشدم، در برابر آنها سست نشدم و شکست نخوردم. در عین حال زجر و آزار بسیاری کشیدم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945