eitaa logo
پژوهش های اصولی
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
736 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۴) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۱۰) #اولین_تجربه‌ام_با_ساواک (بخش اول) در اتاق ک
(خون دلی که لعل شد ۷۵) (قلعه سرخ ۱۱) (بخش دوم) ساعتی بعد مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. آن سال از سالهایی بود که در منطقه سرمای سختی شد؛ به طوری که در زاهدان _که معمولا سابقه ی برف ندارد_ آن سال برف بارید. فهمیدم جایی که مرا برده اند، پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این مهمان جدید برای سربازان غیر منتظره بود. آنها جوان لاغر کم سن واتاق کوچکی برد که سالی را دیدند با عمامه ای بر سر، و عینکی بر چشم، ولباس طلاب علوم دینی بر تن. این ویژگی ها معمولا احساسات را بر می انگیزد. سربازان از جای خود برخاستند، دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید، دستپاچه و نگران شد و سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. اما خود او نیز با من با عواطف خاصی برخورد کرد که حاکی از تاثر او بود. مرا به اتاق کوچکی برد که یک بخاری خاموش در آن بود. رفت و برگشت و بخاری را روشن کرد و با مهربانی از من پرسید: شما که هستید؟ و شروع کرد به صحبت کردن با من. بعد غذا آورد و سپس بیرون رفت. پس از لحظاتی، بار دیگر آمد و در اتاق نشست. فرد دیگری هم با او نشست و باهم صحبتهای جالبی کردیم. ازجمله به من گفت: کسی که باعث شده شما به اینجا بیایید، از خودتان است! و من منظور او را فهمیدم. همین که صبح فرا رسید، با من خداحافظی کرد و رفت. این نکته را در اینجا بگویم که در همه ی بازداشتها، هیئت ظاهری و قیافه من جلب توجه میکرد. به یاد دارم در نخستین بازداشت، وقتی وارد اردوگاه شدم، جلوی در نگهبانی بازداشتگاه ایستاده بودم تا ترتیبات اداری لازم انجام شود. در این اثنا، تیمسار مین باشیان که از مشهور ترین تیمسار ها بود، از پله های روبه رو پایین آمد. از دور که چشمش به من افتاد، به من خیره شد و به سمتم آمد. وقتی به من رسید، پرسید: شما که هستید؟ چرا شما را اینجا آورده اند؟ پاسخ دادم: به من میگویند چیزهایی گفته ای که مخالف مصالح کشور است. پرونده ام را خواست و در حالی که پرونده را ورق میزد، از تعجب و تاسف سر تکان میداد و مکرر میگفت: عجیب است! چرا چنین کردی؟! چرا این را گفتی؟!... و بعد رفت. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945