پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 106) #فصل_نهم (کاخ سفید 11) #پسرم_مرا_نشناخت! یک روز پسرم مصطفی را که دوس
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 107)
#فصل_نهم (کاخ سفید 12)
#یادداشتهای_ناتمام
در این زندان، نوشتن یادداشتهای روزانه ی زندان را شروع کردم، اما تا پایان ادامه ندادم؛ چون به حالت خستگی و دلزدگی دچار شدم.
در اثر آن، نوشتن را رها کردم. آخرین جمله ای که در این زندان نوشتم، این بود:« در اینجا نوشتن را متوقف میکنم، چون چه فایده ای میتواند داشته باشد؟».
امروز که به آن یادداشتها مراجعه میکنم، از ادامه ندادن آنها تاسف میخورم؛ زیرا برخلاف آنچه گمان میکردم، بی فایده نبوده است.
***
ترجمه کتاب الاسلام و مشکلات الحضاره سید قطب را در همین زندان شروع کردم.
بیشتر کتاب را ترجمه کردم؛ اما حالت دلتنگی و ناراحتی ناشی از ماندن مدتی طولانی در سلولی کوچک و تاریک که حالت یکنواختی و تکرار بر آن حکم فرما بود، مانع از آن شد که کار ترجمه را به اتمام برسانم و مقدمه را بنویسم.
این کار بصورت ناقص باقی ماند، تا اینکه در اثنای چهارمین زندان، آن را تکمیل کردم. لذا کار کتاب در یک زندان آغاز شد و در زندانی دیگر به پایان رسید.
یادداشتهایی که در این زندان به نگارش درآوردم، صحنه هایی را از وضع اخلاقی بدی که در بین نظامیان حاکم بود –یعنی رفتار و اخلاق منحط برخی ازآنها، و بد رفتاری افسران با سربازان- ترسیم میکند.
یادداشتهای من حاوی مطالبی درباره ی یک افسر زندانی هم بود. این افسر خوشبختانه از یک روحیه دینی برخوردار بود و به انجام فرایض، علاقه نشان میداد.
گرفتاری زندان معمولا باعث میشود افراد بیشتر به دین روی آورند و به دعا توجه کنند؛ چون مانند همان کشتی ای است که خداوند متعال راجع به آن فرموده:« فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ».
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945