eitaa logo
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
151 فایل
📚دوره آموزش اساتید :مداحان مبلغان پيشرفت ، در راستای تمدن نوین اسلامی فرهنگ سازی زمینه ظهور ارائه سرفصل های اموزشی👇👇 *سبک زندگی اهلبیت (ع) *انسان شناسی *طرح اجرایی قرآن زنده است *مقتل شناسی *اصول و فنون *نواها ونغمه * فرزند آوری و فرزندپروری
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 ▪️روضه_امام حسن مجتبی(ع)گریز اسرای دشت کربلا _حجت الاسلام پناهیان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اومد امام حسن مجتبی(ع) رو دید تو مسجد النبی؛آشنا نبود اهل مدینه نبود،گفت:این آقا کیه؟چقدر تو دل بروئه،چه شخصیت جذابی داره،لااله الا الله...کاش معرفی نکرده بودند امام حسن رو...گفتند: این حسن بن علی بن ابی طالبِ،گفت:ها این پسر علیِ،من علی رو خودم ندیدم نفرینش بکنم،لعنش کنم،برم لعن و نفرین و ناسزام رو به پسرش بگم؛آخه نامرد تا الان داشتی تعریفش رو میکردی،چقدر قسی القلبی!اومد نشست روبرو امام حسن مجتبی؛نامرد سیر امام حسن رو ناسزا گفت؛کاش حضرت رو ناسزا میگفت؛شما هیئتی هستید میتونم همه ش رو براتون بگم؛اینقدر به باباش علی ناسزا گفت ... آقا امام حسن مجتبی چطور برخورد کرد؟فرمود:شما اهل اینجا نیستی، غریبی؟اهل شامی؟اصلا تعجب کرد؛آقا داره سوال جواب معمولی میکنه؛آقا فرمود خب اهل شام همه با ما اینطوری هستن؛اینجا جاو مکان که نداری؟رسم بود مردم که میرفتن مدینه زیارت،هتل و مسافرخونه که نبود؛هر کی خونه ش بزرگ تر بود بقیه رو جا میداد؛فرمود بیا بریم خونه ی من؛میگه همون موقع دوست داشتم زمین دهن باز کنه من رو ببلعه؛فرمود بریم،جا نداری؛من هی نگاش میکردم دلم میرفت؛اصلا نگاه به این نمیکرد که به ما چی گفتی!لحظه ی آخر اومدم بگم آقا،منو ببخش؛اصلا آقا نذاشت حرفم تموم بشه،فرمود:خب تو شام اینطوریه دیگه" خدا کنه این بچه ها و حضرت زینب رو شام نبرن"کوفه ببرن؛هر جای دیگه ببرن؛شام نبرن"وقتی امام زین العابدین تو شام فرمود من پسر پیغمبرم...آخه از اون اول که شام اومده تو جرگه ی اسلام،معاویه رو دیدن،به عنوان استاندار اونجا بوده؛اونم هی خودش رو جا زده به عنوان فامیل پیغمبر،گفتن مگه پیغمبر به غیر از معاویه و یزید و اینا فامیل دیگه ای هم داره؟! این جورینا مردم شام!جنگیدند با امیرالمومنین،چقدر معاویه سم پاشی کرده علیه حضرت،اصلا عجیبه,وقتی از امام زین العابدین پرسیدند کجا به شما سخت تر گذشت تو کل این مصائب؟فرموده باشند:امان از شام...شام" جاهای دیگه هرجا حضرت زینب با این بچه ها میرفتند بعضی از این جسارتا نمیشد؛همه میدونستن اینا بچه های پیغمبرن؛همه میدونستن اینا مسلمونن؛همه میدونستن بعضی رفتارا رو نباید با اینا بکنند،اینا برده نیستند خرید و فروش بشن؛اینا رو رعایت میکردند؛تو شام از این بی ادبی ها به دختر بچه های پیغمبر،به همسران اولیاء خدا خیلی کردن؛خیلی آتیش سوزوندن اهل شام‌‌‌...اون وقت الان میری تو شام،تو سوریه میگی مذهبتون چیه؟جالبه ها" الان که اوضاع به هم ریخته،ما بیست سال پیش رفته بودیم میگفتند ما نمیدونیم مذاهب سنی وشیعه،ما علوی هستیم؛ما فقط علی رو میشناسیم؛بابا شما مردم شامید کی دست شما رو گذاشت تو دست علی؟!میبرنت سر قبر یه دختر سه ساله؛وقتی علی بخواد قدرت نمایی بکنه این جوری وا؛حالا این اهلبیت،این بچه ها چطور اینا رو رام کردند؟! یه خبر کوچیک بدم" یکی ازسپاهیان یزید اومد گفت خدا لعنتت بکنه-خدا لعنتت بکنه رو من مثل تعزیه ها میگم-من میخوام یه حرفی بزنم اذیتم نکن،بذار حرف حق رو بزنم؛گفت:بگو کاریت ندارم؛تو این راه و نیمه راه هر چی بچه های حسین رو تازیانه زدیم یکیشون برنگشت یه کلمه حرف بد به ما بزنه،گریه کردند،زمین خوردند، باباشون رو صدا زدند،به دامن عمه پناه بردند اما حرف بد نزدند؛دل اهل شام رو بردند! آخرم وقتی اسرا آزاد شدند آقا زین العابدین صدا زد عمه جان زینب شما چه دستوری میدید؟چه کار کنیم؟زینب صدا زد عزیز برادرم ما تا به حال فرصت نکردیم گریه کنیم برای حسین،بگید یه سالنی به ما بدن از این خرابه دربیایم دوسه روز برای حسین گریه کنیم؛لااله الاالله...با همون گریه ها فتح کردند؛من که دلم نمیاد روضه ی حضرت رقیه رو بخونم میخوام از کنارش آرام عبور کنم؛یزید میگفت:اینا دارن شهر رو رو سر من خراب میکنند؛به زن و بچه خودش میگفت اینا شکست خورده اند گریه میکنند؛شما زن و بچه منید پیروز شدید برید با لباس فاخر بالاسرشون، دلشون رو بشکنید،کتک میزد همسرانش رو،برید این کارو بکنید، اینا میومدن با لباس فاخر کنار مجلس عزای زینب رد بشن،صدای گریه ی زینب و بچه های حسین رو میشنیدند،مینشستند خاک به سر خودشون میریختند لباس عزا میپوشیدند عزاداری میکردند؛هیئتیا اگر یه گریه کن بینتون نباشه چقدر قشنگ جاش رو خالی میکنید! جای اون سه ساله بین اینا خالیه،گاهی جای خالی این سه ساله رو به هم نشون میدن،اینقدر گریه میکنند...
@babolharam_netمداحی_آنلاین_ملک_وجود_غرق_در_اندوه_و_در_عزاست_سید_مهدی_میرداماد.mp3
زمان: حجم: 5.68M
|⇦•ملک وجود... و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ سیدمهدی میرداماد •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ پیامبر اکرم صلوات الله علیه تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی. خدایا، بحق رسول گرامی ات، علم و عمل و تقوای ما را در راه رضای خودت روزافزون بگردان / آمین.
@babolharam_net02.mp3
زمان: حجم: 19.05M
|⇦•عشق رسوایی محض است.. و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حسن شالبافان•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
|⇦•عشق رسوایی محض است.. #روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حسن شال
|⇦•عشق رسوایی محض است... و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ "لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنالله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر" *یکی یکی تیرها رو به جان میخرید سعید حواسش هست تا نماز امام تمام بشه سجده آخر رو که ابی عبدالله رفت همینجوری داره تیرها میاد با دست و صورت و سینه میگرفت. تا ارباب ما فرمودند: السلام علیکم و رحمت الله‌ ‌و برکاته.. دیدن سعید با صورت جلوی حسین خورد زمین.. ابی عبدالله سراسیمه سرش رو از رو زمین برداشت داره نفس های آخرش رو میکشه یه نگاه تو صورت ارباب کرد. آقا وفا کردم یا نه؟ آقا جان راضی شدی یا نه ؟ امیری حسین و نعم الامیر...* عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود *حبیب اومد بره رفیق خوب چقدر خوبه مسلم ابن عوسجه تو صف ایستاده بود حبیب صداش زد گفت بیا اومدم حنا بخرم گفت بیا بری.کجا؟ نامه برام اومده "من الغریب الی الحبیب"* شرط اول قدم آن است که مجنون باشيم هر کسی در بدر خانه ی لیلا نشود دیر اگر راه بیفتیم به یوسف نرسیم سر بازار که او منتظر ما نشود لذت عشق با این حس بلاتکلیفی است لطف تو شاملم آیا بشود یا نشود آقا جان ! من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود *دلم برا بالا سر امام رضا تنگ شده...* مرده را زنده کند خواب نسیم حرمت کار اعجاز شما با دم عیسی نشود آقا جان بارها حاجتی آوردم و هر بارش پاسخی آمده از سمت تو الا نشود امتحان کرده ام این را حرمت دیدم که هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود *خیلی آقا مادریه از بس مادری بود بچه نگاه به بابا میکنه جوادش چهار پنج سال داشت هی مشت رو زمین می‌کوبید.مفضّل دوید امام جواد رو بغلش کرد آورد محضر آقا. چیه بابا ؟ چرا انقدرهی مشت رو زمین میکوبی؟ کی و میکشی ؟کی و آتیش می زنی؟ گفت: بابا اونهایی که مادرم و بین در و دیوار شهید کردن...* معلوم بود آقای ما را زهر دادن آخه وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود دختر ندارد تا که دستش را بگیرد پس لااقل ای کاش آنجا خواهرش بود *شکر خدا این خواهر نرسید به حجره امام رضا ..شکر خدا لحظه آخر خانم جان تا نبود آخه میگن امام رضا هی به خودش می‌پیچید هی میگفت جگرم داره میسوزه این خواهر نبود لحظه ی آخر..اما یه خواهری سراغ دارم..* از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین *همچین که رسید دید شمر با چکمه سیاه با خنجر برهنه می‌برن..دارن از پشت، سر تو ...* والشمر و جالسٌ نفس مادرش گرفت سر را برید و جلوی خواهرش گرفت ↫
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
🏴 #شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام 🏴#روضه 🎤مداح :کربلایی سید رضا نریمانی
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی سید رضا نریمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ *میگه: آقا امام حسن عسکری غلامش رو صدا زد: یه کم آب برام بیار، آقا! چشم، جوشانده ای رو آماده کرد، گذاشت خُنَک شد، درظرف آبی ریخت، داد دست امام حسن عسکری، آقا ظرف رو گرفت، روایت میگه: اینقدر رعشه بر بدنِ امام عسکری بود، از شدتِ لرزش و رعشه این ظرف توی دستِ آقا تکون میخورد، آقا ظرف رو آوُرد جلو لب و دندانش، میگه: اینقدر این ظرف به لب و دندان خورد، نتونست آب رو بخوره... غصه نخورید آی نوکرا! پسرش مهدی اومد ظرفِ آب رو برداشت، لحظه های آخر به آقا آب داد، امام زمان شاید چهار یا پنج ساله بوده ولی ظرفِ آب رو برداشت به لب های باباش امام حسن رسوند... یه دختر سه ساله ای رو هم من سراغ دارم، همچین که آب آزاد شد، دیدن دارن میدوه، یه نفر گرفتش، چی میخوای اینقدر میدوی؟ گفت: شنیدم آب آزاد شده، میشه یه ظرف آب به من بدید؟ ظرف آبی دادم دستِ این دختر، تشنه است، میخواد آب بخوره حتماً؟ ظرف آب رو که دستش دادم، گفت: آقا! یه سئوال دارم، چیه؟ میشه به من بگی راه گودال از کدوم طرفِ؟ این تا خرابه تو ذهنِ رقیه موند، که نتونست به باباش آب بده...* با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو تا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایانِ این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن، کریم نوشت تا که پیشِ تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دلِ ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزیِ عظیم نوشت سامرا واجبیم، امام رضا! نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو تا حسن هستیم این طرف صحن صاحبِ کَرَم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی عَلَم است این طرف احترام می‌بینی آن طرف ناسزا که دَم‌به‌َدم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه‌ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرقِ غم است پیش هر دو به گریه می‌شنوی روضه‌ی پهلویی که محترم است کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین وَرنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرفِ آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می‌خورد ظرف هِی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوبِ خیزران بخورد روی پیشانی‌ات فقط چین است آه اگر سنگِ بی امان بخورد عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه‌اند و با خنده لقمه‌ی خویش را سنان بخورد حسن لطفی پاشو حال و روزِ ما رو ببین ببین بازم مادر خورده زمین برا خیمه ات یه عده درکمین ای لب تشنه توی گودال شمر وخولی به رقابت افتادن توی گودال سر فرصت به جسارت افتادن توی گودال رو تنِ تو برا غارت افتادن انگار اومد بر قلبِ من فرود خنجری که سر تو رو از پیکرت ربود اونی که سر از تنت برید فکری به حالِ دلِ زینبت نکرده بود رگاتو می بوسم تو رو خدا دست و پا نزن نذار که ببینه اینقده مادر و صدا نزن *ای حسین!...*
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
🏴#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام 🏴#روضه 🎤مداح :حاج مهدی سلحشور
🏴 🏴 🎤مداح :حاج مهدی سلحشور ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ "یا وَلِیَّ اللّهِ ! إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ  اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاكُمْ" "یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه"   آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک شما شدند و هوادارتان شدند  زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند  لطف شماست این که تمامیِ انبیا بالاتفاق سائل دربارتان شدند  آن ها که پای منت چشم کریمتان بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند  نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت یا هرکه حاجت از حرم دیگری گرفت  ای جلوه ی خداییِ بی انتها حسن خورشیدِ روشنِ سحرِ سامرا حسن امشب عروج زخمی بال مرا ببر تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن  در بین خانواده ی زهرای مرضیه باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن  زنجیره ی مُحبت زهراست دینِ من با یک حسین و چار علی و دو تا حسن  آن که مرا فقیر حرم میکند تویی یک التماسِ پشت درم میکند تویی  آن که در این زمانه ی بی اعتبارها با یک سلام معتبرم میکند تویی  آن که تو را همیشه صدا میکند منم آن که مرا همیشه کرم میکند تویی شکرخدا گدای امام حسن شدم خاکی ترین کبوتر بام حسن شدم شاعر:علی اکبر لطیفیان   *درِ خونه ی اون آقایی بریم، که عُمدتاً  عمرش رو در زندان گذراند، تحت نظر گذراند، بیست و هشت سال بیشتر عمر نکرده...*   یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست   *به خدا قسم اگه روضه هر چیزی غیر از این بیت بود تحملش برا آقا راحت بود، آقارو تازیانه بزنند، در غل و زنجیر بکنند، تحت نظر و مراقبت باشه، اما این بیت نباشه تحملش برا آقا سخت نیست...*   پیش چشمان تو دشنام به مولا دادند تا بگویند در این شهر مسلمان کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست بوسه ی جام به دندان تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست  شاعر: سید حمید رضا برقعی  * یه شربتی است آقا فرمود برا من آماده کنید، تا این شربت رو برا آقا آوردند، آقا تا کنار دهانش بیاره، اما دستان مبارک بلرزه، نتونه این شربت رو میل کنه، لحظاتی بعد صدا زد: مهدیم رو بگید بیاد. تا چشمش به جمال مهدیش روشن شد، هی داره قربون صدقه مهدیش میره،پسرم! میخوام از دست تو آب بنوشم، آقامون برای پدرشون ظرف آبی آوردند...چقدر لذت بخشِ برای یه بابا از دستان فرزندش آب بخوره،اما عرضم اینِ آقا جان! کربلا کار برعکس شد،دیدن پسر از وسط میدان صدا زد: " یَا أبَه ! الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی"...آی حسین...*   پاشو داره جونم بالا میاد پاشو عمه از خیمه ها میاد پاشو تو رو جون زهرا پاشو جون به لبم کردی... کاش خیمه برگردی... مُراعات حالم کن بیا استقبالم کن بذار دلخوش باشم من بخند و خوشحالم کن تو نباشی اُف به دنیا ای علی جان... باز نگاهی کن به بابا ای علی جان.... ولدی علی.... علی! شده غرق خون گیسویت علی! همه جا پیچیده بویت علی! امان از زخم پهلویت علی! چشمم شده دریا بابا بگو بابا.... با چشمان کم سویم تو را هر جا میجویم ببین لشکر میخندد که میلرزد زانویم ای جوانم! ای شهیدم! ای علی جان! کرده داغت، مو سفیدم،  ای علی جان! ولدی