eitaa logo
°•{دوره های تربیت و تعالی}•°
57 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
151 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇 "طیبه واعظی" ... ... ... 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 شهیده طیبه واعظی ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل
🌷در شهادتش، با اینکه مرجع مسلّم بود و کشتن یک مرجع با این شرایط سابقه نداشت، از شدت اختناق و فضای رعب‌انگیز و امنیتی، نه‌تنها شورش و اعتراضی صورت نگرفت، بلکه حتی در حد یک بیانیه یا مجلس بزرگداشت یا اظهارنظر عمومی از علمای نجف صادر نشد. امام خمینی در ایران بیانیه‌ای صادر و سه روز عزای عمومی اعلام کرد. او را در خفا و غربت کامل به خاک سپردند. 🌷این شهید عزیز را سه بار به خاک سپردند و تا 22 سال – تا 1381 خورشیدی - مزارش مخفی ماند! فردی که ابتدا شاهد دفن سید بود، آن محل را به دوستان معتمد نشان داده بود. در ابتدای دهۀ 1370، قبر وسط خیابانی افتاد که از آنجا می‌گذشت، پس در سال 1373 خورشیدی بدن مطهر او را – در حالی که هنوز سالم بود – به وادی‌السلام منتقل کردند. باز در سال 1376 یک‌بار دیگر یک جابه‌جایی قبر انجام شد تا دولت صدام به او بی‌حرمتی نکند. محل دفن این شهید عزیز نهایتاً در اواخر سال 1381 با سقوط صدام اعلام شد. 🌷با نگاه به شاگردان این شهید بزرگوار، می‌توان از عمق اثرگذاری‌اش بر نهضت اسلامی در منطقه پی برد. خط فکری او و شاگردانش در پیش‌برد انقلاب اسلامی در منطقه تأثیرات شگرفی داشته است. مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمود هاشمی شاهرودی (رئیس فقید مجمع تشخیص و قوۀ قضائیه)، شهید سیدعباس موسوی (دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان) و همچنین سیدحسن نصرالله در زمرۀ کسانی هستند که در مکتب او درس خوانده‌اند. همچنین او همدرس و دوست نزدیک علامه محمدتقی جعفری بود، تا جایی که کتاب معروف و شریف «اقتصادنا» با اصرار و پیگیری علامه جعفری در فاصلۀ سال‌های 1347 تا 1350 شمسی به فارسی برگردانده شد... ☀️نوع و سطح شاگردانی که او پرورش داده اثرات وجودی این شهید عزیز بر نهضت اسلامی را به‌خوبی نمایان می‌کند. 📣از صدام پرسیدند شما که آیت الله سید باقر صدر را کشتی؟... چرا دیگر خواهرش را می کشی؟ صدام جواب داده بود من اشتباه یزید را انجام نمی دهم و نمی گذارم او همچون زینب زنده بماند تا آبروی بنی امیه را ببرد...
(ع) 🚩آن شب شهید غلامعلی توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل می کرد با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید... قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد... 💕قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت از روزی که با تو آشنا شدم مورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم تو گرفتاری بدادش می‌رسم منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در خونه‌ات اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم من میام سه جا بهش سر می‌زنم توی قبرم رضا جون منتظرم که بزاری کف پاتو رو سرم از گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به حرمت دوخته شده 💥روح الله برای من هدیہ امام رضا (ع) بود👈 همسری کہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین (ع) او رابگیرد وصف نشدنی است... من عروس چنین مردی بودم... با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد آنجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم گفتم: 🙏 یا امام رضا (ع) اگر مردی متدین واهل تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم یک ماه بعداز اینکہ از مشهد برگشتم روح الله آمد خواستگاری ام و شدم عروس امام رض ا(ع)...👌 برشی از زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی 🌷 🌷بعد علی اکبر(ع)🌷 ✨شهید مهدی صابری توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن 30 سال، بعد از علی اکبر (ع) برایم ننگ است. مادرش می گفت : آخرین بار که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقا خونه ایستاده و می خنده. ازش پرسیدم: چیه مادر؟ 👈 😊چرا می خندی؟...گفت: مادر! امضای شهادتم رو از امام رضا (ع) گرفتم... بهش گفتم: اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت: 💓مادر خدا هست... 💥خیلی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند.هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت "امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم."همیشه 👈باب_الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده. مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد.  سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد... برشی از زندگی شهید مدافع حرم محمد پورهنگ 💥ارادت خاصی که به امام هشتم آقا امام رضا داشت و چه زیبا شد🕊️ هشتمین شهید مدافع حرم لشکر هشت نجف اشرف در هشتمین روز از هشتمین سال۹۴ در خاک آرمید🕊️ او روز جمعه بود که با اصابت موشک کورنت به تانکش🖤 مصادف با تاسوعای حسینی، عباس گونه شربت شهادت را نوشید🕊️پاسدار شهید پویا ایزدی شفا به دست امام رضا(ع):👇 🌟...بعد از ملاقات با امام رضا(ع ) کنار ضریح بیهوش شدم .صبح در بیمارستان چشم باز کردم و دیدم آقای دکتر رفیعی با خانم غرویان و خانم بنی هاشمی و پرستارهای بیمارستان همه داخل اتاق ریختند . وقتی آقای دکتر دید وضع من خوب است دستور داد یک آزمایش خون دوباره از من گرفتند که یکی دو ساعت بعد جوابش را آوردند. بعد دوباره آقای دکتر دستغیب و آقای دکتر بلوریان و آقای دکتر رفیعی همگی داخل اتاقم آمدند و گفتند.... 🌟.... دیروز که ما تو را اینجا آوردیم تو می بایستی ظرف دو ساعت بعد از بین می‌رفتی؛ چون عفونت شدیدی وارد خون تو شده بود ولی امروز که آزمایش گرفتیم هیچ اثری از عفونت در خونت وجود نداشت!؟ 💥... به آقای دکتر گفتم من می‌دانم چه شده، امام رضا (ع) با یک نگاه خودش به ما حیات و زندگی بخشید و....
💠 فضیلت شب جمعه امام باقر(ع): خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پایان آن، از فراز عرش خویش ندا مى دهد: 🔹آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیده دَم، مرا براى آخرت و دنیایش بخواند و من، پاسخش دهم؟ آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من، توبه کند و من هم به سوى او بازگردم [و توبه اش را بپذیرم]؟ 🔹آیا بنده مؤمنى نیست که من، روزى اش را بر او تنگ کرده باشم و او تا پیش از سپیده دم، افزایش در روزى اش را از من بخواهد و من، بر روزى او بیفزایم و به آن گشایش دهم؟ 🔹آیا بنده مؤمنِ بیمارى نیست که تا پیش از سپیده دم از من شفا بخواهد و شفایش دهم؟ آیا بنده مؤمنِ زندانى و غم زده اى نیست که از من بخواهد از زندان آزاد کرده، رهایش کنم؟ 🔹آیا بنده مؤمنِ ستم دیده اى نیست که تا پیش از سپیده دم از من بخواهد که دادش را بستانم و من، انتقام او را بگیرم و داد وى بستانم؟ و تا سپیده دَم، به این ندا ادامه مى دهد. 📚تهذیب الأحکام،ج ۳،ص ۵ 💟 آیت الله بهجت(ره): در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد. ✨۱- نماز شب ✨۲- گریه بر امام حسین (ع) 🌺 شهید مهدی زین الدین: ما باید حسین‌ وار بجنگیم, حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه حسین‌ وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی... هرگاه شب جمعه شهدا را ياد کرديد آنها شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد می كنند.... 💟 آیت الله بهجت(ره): در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد. ✨۱- نماز شب ✨۲- گریه بر امام حسین (ع) 🌺 لایوم کیومک یا اباعبدالله خواهر شهید جهاد مغنیه می گفت: مادر من یک زن فوق العاده ست. وقتی خبر شهادت بابا (عماد مغنیه) رسید رفت دو رکعت نماز خوند. و تا دید ما با دیدن پیکر بابا بی تاب شدیم، خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ات رو به اسارت نبرد و به ما جسارت نکرد. و اینگونه ما آروم شدیم... خبر شهادت جهاد که رسید، باز مادر غیر مستقیم ما رو آروم کرد، صورت جهاد رو بوسید و گفت: ببین دشمن چه بر سر جهادم آورده، البته هنوز اربا اربا نشده، لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع) ... ما هم از خجالت آروم شدیم... 🌺 شهیداحمد کاظمی: اگر می خواهید تاثیر گذار باشید... اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید؛ ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم... 🌺مثل دشمنای امام حسین(ع) تانک عراقی آتش گرفت. یه سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون. گیج گیج بود. نگاهی به اطرافش کرد. سر جاش ایستاد و قمقمه اش رو برداشت. شروع کرد به آب خوردن. یکی از بچه ها نشانه رفت طرفش. علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چی کار کمی کنی؟ مگه نمی بینی داره آب میخوره؟ نگذاشت بزندش گفت: شما مثل امام حسین (ع) باشید، نه مثل دشمنای امام حسین (ع)...روایتی از زندگی شهید علی اکبر محمد حسینی 🌺یا حسین شهید داشتیم پیکر شهدامون رو با کشته های بعثی تبادل می کردیم که ژنرال عراقی گفت: چند تا شهید هم ما پیدا کردیم، تحویلتون میدیم یکی از شهدایی که عراقی ها پیدا کرده بودند پلاک نداشت. سردار باقر زاده پرسید: از کجا می دونید این شهید ایرانیه؟ اینکه هیچ مدرکی نداره! ژنرال بعثی گفت: با این شهید یک پارچه قرمز رنگ پیدا کردیم که روی اون نوشته بود: «یا حسین شهید»، فهمیدیم ایرانیه...