👓 بزنطی و مباهات به دیدار #خصوصی با امام، و خوابیدن در #بستر شخصی امام!!
🔹 يک روز آخر وقت، امام رضا عليه السلام مرکب شخصی خود را فرستاد و بزنطی را پيش خود خواند. آن شب تا نيمههای شب به سؤال و جوابهای علمی گذشت. مرتبا بزنطی مشکلات خويش را میپرسيد و امام جواب میداد. بزنطی از اين موقعيت که نصيبش شده بود به خود میباليد و از خوشحالی در پوست نمی گنجيد.
شب گذشت و موقع خواب شد.
❗️ امام خدمتکار را طلب کرد و فرمود: ((همان بستر #شخصی مرا که خودم در آن آن میخوابم بياور و برای بزنطی بگستران تا استراحت کند))
🔹 اين اظهار محبت، بيش از اندازه در بزنطی مؤثر افتاد. مرغ خيالش به پرواز درآمد. در دل با خود میگفت، الان در دنيا کسی از من #سعادتمندتر و #خوشبختر نيست، منم که امام مرکب شخصی خود را فرستاد، منم که امام پاسخ سؤالات مرا داد. منم که امام دستور داد که بستر شخصی او را برای من بگسترانند. پس چه کسی در دنيا از من #سعادتمندتر و #خوشبختتر خواهد بود؟
❗️❗️ ناگهان امام رضا عليه السلام در حالی که دستها را به زمين عمود کرده بود و آماده برخاستن و رفتن بود، با جمله ((يا احمد))، بزنطی را مخاطب قرار داد و رشته خيالات او را پاره کرد، آنگاه فرمود:
❗️❗️هرگز آنچه را که امشب برای تو پيش آمد، مايه #فخر و مباهات خويش بر ديگران قرار نده؛ زيرا صعصعة بن صوحان، که از اکابر ياران علی بن ابی طالب عليه السلام بود، #مريض شد. علی به عيادت او رفت و بسيار به او محبت و ملاطفت کرد، دست خويش را از روی مهربانی بر پيشانی صعصعه گذاشت، ولی همين که خواست از جا حرکت کند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود:
❗️ اين امور را هرگز مايه فخر و مباهات خود قرار نده، اينها دليل بر چيزی از برای تو نمی شود. من تمام اينها را به خاطر تکليف و وظيفه ای که متوجه من است انجام دادم، و هرگز نبايد کسی اين گونه امور را دليل بر #کمالی برای خود فرض کند!
📕 داستان راستان
بحار، ج ۱۲، ص۱۴
@HozeTwit