خیالش باز شعری بر لبم بی اختیار آورد
که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد ؛
کلاف شعر دارم ، سالها کارم غزل بافیست ..
در این بازار آشفته علی تحسین کند کافیست :)
نوشتم شاعرش هستم ، عجب وهم و خیالاتی !
نوشتم بی علی هیچم ، چه توصیف اضافاتی !
- رب ما دیوار ِبیتش زین سبب تخـریب کـرد ،
تا بفهمـاند خـودش خانـه خراب ِحیـدر اسـت .
هدایت شده از - دِلـخُوشیم -
داستان مغناطیسِ کشنده شهر نجف برای آنان که در آن نزیستهاند گفتنی نیست؛ باید چشیده باشی تا بتوانی درک کنی برای کسی که چند صباحی در آن بوده باشد، خروج از آن حکم مرگ را دارد :)
از اعتکاف بگم ؟
اعتکافی که توش با باند پانسمان قابلمه و ظرف شستیم و توی شب بیداریا با کلی مسخره بازی طولانی ترین نمازا رو خوندیم و مابینش نسکافه خوردیم و به کلی بحث مسخره ساعت ها خندیدیم و کلی خاطره ی خوب ساختیم ؛)