- والقلم -
از امروز ؛ ۰۳/۳/۳ تشیع جنازهٔ اقای - سیصد و سی و سه - یا همون سید ابراهیم خودمون :) #شهید_جمهور
سیصد و سی و سه حروفِ ابجد سید ابراهیمِ ؛
هدایت شده از سالهایدورازمریخ.
مـــــا ، یعنی من و تو با هم بزرگ شدیم..
هرگاه غم کنارمان میآمد و کنار دستمان جا خوش میکرد، یکدیگر را بغل میکردیم و برایِ هم مأمن میشدیم!
مـــــا ، یعنی من و تو..
باهم از ته دل خندیدیم، شانه بر شانهی هم گذاشتیم و برغمهم گریستیم، بغل شدیم برایِ غمهای شبهای تنهاییمان، قدم زدیم و با گوشههای شهر خاطره ساختیم..
و من امروز خوشحال ترینم !
امروز همان روزیست که تو چشم به جهان گشودهای و شدی مصداقِ همان جانِ من است او(:
به قولِ یامین پور :
تو تنها آرزوی برباد نرفتهی منی
تنها رود خشک نشده
تنها باغ آفت نزده
تنها شهرنسوخته..
ـ ـــــ
تولدت مبارک نورچشام
تولدت مبارک رفیقِ پایهی من و زینب..
تولدت مبارک عقیق سبزِ، تمیم المهبوم السبز🤍🙏🏻
- @IRI_fa
هدایت شده از - ژیپسوفیلا '
اگه اکیپ تمیمالمبهومالسبزمون حضوری بود شاید خوشحال تر از اینی که هستم، بودم
به امید روزی که تو حرم امامرضا در آغوش بگیرمت.
[ متاسفانه عکس دونفرهیِ پرخاطرهای نداریم که باهاش تولدتو تبریک بگم ، ولی اکانتامون پر از خاطرهست و این شاتا بخشی از خاطراتمونن ]
- تولدت مبارک فاطمهی صورتی.
- والقلم -
فرستادن هر گونه عکس فایل یا ویدیویی اینجا ممنوع است . اینجا فقط مینویسیم و مینویسیم و مینویسیم .
« چه زود میگذرد ساعت ها در روز و روزها در ماه و ماه ها در سال و سال ها در عمر »
تویِ این سیصد و شصت و پنج روز و شیش ساعتی که گذشت ؛
کنار همه ی خوب بودنا بدم بودم
کنار همه خوشحالی کردنا ناراحتم شدم
کنار همه ی لبخندا بغضم کردم و درکنار همه خندیدن ها ، گریه هم کردم ..
و همونطور که محبت کردم ، دل هم شکوندم ..
دروغ هم گفتم ، غیبت هم کردم ، قضاوتم کردم و تهمت هم زدم ..
وسط تلاش کردنا ، دست از تلاش کشیدم و خیلی وقتا فرصتامو از دست دادم
همونقدر که درس خوندم ، درس هم نخوندم و بعد بیست گرفتنا ، سیزده و یازده هم گرفتم
هم کتاب خوندم ، هم روی کتابام قهوه ریختم
دل کندم ، دل دادم ، تعلقمو کنار گذاشتم ، وقتمو توی گوشی و پای تلویزیون هدر کردم و هزارتا کار معمولیه دیگه ..
مثل هرسال ، روز تولدم نشستم و به تک تک ایناها فکر کردم.
تصمیم گرفتم برایِ سیصد و شصت و پنج روز اینده ام،تکرار نکنم خیلی از اشتباهاتم و ازدست ندم فرصت هامو..
اما در آخر خوشحالم برایِ خودم ،
خوشحالم که ریسک کردم ، تجربه کسب کردم ، اشتباه کردم ، شکست خوردم ، راه و اشتباهی رفتم و در اخر همه ی اینها یه منِ قوی تر و بهتر رو ساختم :)
[ تولدت مبارك من ]
هدایت شده از - پژواکسبـ🌱ــز°
تو، همونی هستی که نامه هایی که بهم دادی رو اینقدر خوندم که نقطه/ویرگول هاشو هم حفظم ..
تو همونی هستی که دوست دارم همه پتوسام مالِ تو باشه ..
تو همونی هستی که کتابایی که بهم میدادی رو تو جای مخصوص، دور از همه کتاب ها نگهشون داشتم ..
تو همونی هستی که هر وقت انگشتر عقیقی به دست کسی میبینم، صورتِ مهربونِ شَرِّت جلوی چشمام نقش میبنده و به یادِ دو-سه روز (هایی) که همو دیدیم، یکبارِ دیگه قلبم گیلی گیلی میشه ..
تو همون نویسنده ای هستی که متنهات رو یک بار؟ دو بار؟ نه، بار ها میخونم و هر دفعه، به میزان قبلی متعجب تر و خوشحال تر میشم از اینکه همچین رفیقِ نویسنده ای دارم ..
تو همونی هستی که اگه پسر بودم میگرفتمت 😂 ..
خلاصه که فاطمه/عقیق/در نجف/فیروزه و رفیقِ گلگلیِ من (گلهایصورتی)
تولدت خیلی خیلی خیلی مبارکم باشه =)🤍
[دیدار بعدی، تیر ماه، صحن قدس]
هدایت شده از Sty
نه بلدم از این تبریك های فاخرانه بنویسم و نه قلم خوبی دارم. فقط میتونم به خاطر خوش قلب و مهربون بودنت ازت تشکر کنم.
. تـولدت مبارك باشه عقیقِ قشنگم 🤍 .