- والقلم -
*
پرتقالِ خونی؛
از بچگیام پرتقالِ خونی برام یه افسانه ی پنهونی داشت
داستانِ غول های تبعید شده به جنگل هایِ پرتقال..
غولای بزرگی که به جرم متفاوت بودن به جنگلای پرتقال تبعید شدن و با طنابای قطور بسته شدن و کم کم خون از زخمای دستشون نفوذ کرده توی ریشه ی درختا و پرتقالا خون رو قرن ها توی رگه هاشون حفظ کردن و بجایِ فریاد غول ها خون به جا مونده از اونا رو به ما انسان ها یادآوری میکنن.
هنوزم که هنوزه پرتقال خونی منو به یاد چیزهایی میندازه که بخاطر تفاوتشون اونها رو غول کردم و تبعیدشون کردم به جنگلای پرتقال ذهنم..
پرتقالای خونی، تفاوت ها، تبیدگاه ها و در آخر؟
آزاد کردن غول های متفاوت از درخت های پرتقال..
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
من هیچ کوه ندیده بودم
که این چنین بر سر دستها برود.
اخترک هایِ رقصان قفسه سینه ام به نفس نفس افتادن، زور سیاهچاله ها خیلی زیاده ..
هدایت شده از اخترک ب612
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور میتونم این صحنه هارو ببینم و ساکت باشم ؟ چطور میتونم سرگرم زندگی خودم باشم و رنج و عذاب آدم های بیگناه برام مهم نباشه ؟
اسرائیل انسانیت و حتی حیوانیت رو تماما زیر پاش گذاشته ، حتی حیوانات هم به هم رحم میکنن .
اینا اسیران فلسطینی هستن که از زندان های اسرائیل تو مبادله آزاد شدن و قلبم داره ذوب میشه با دیدنشون .