eitaa logo
امام رضا علیه‌السلام
9.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
7هزار ویدیو
7 فایل
السّلامُ علیک یا شَمس الشّموس السّلامُ علیک یا أنیسَ النّفوس السّلامُ علیک أیّها المَدفون بِأرضِ طوس السّلامُ علیک وَ علی آبائک الطّیِبینَ الطّاهرین و عَلی اولادِکَ المَعصومین وَ رَحمَةُ الله تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4031513195Cc2c5e9c9df
مشاهده در ایتا
دانلود
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی💥 🦋ای شمس همیشه زنده‌ی طوس سلام با عشق این شکست فانوس سلام ای صاحب خانه‌ی عزیز من در بگشا من آمده برای پابوس سلام » @imamreza_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد 👆 تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند تاریخ شروع ۱۴اردیبهشت۱۴۰۲ 💠 امام صادق علیه‌السلام : هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم‏ ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو رجعت‌کنندگان در خدمت آن حضرت قرار می‌دهد. 🌸🌺🌺التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه امام رضا (ع) رو به حرم رضوی برحسب ادب دست برسینه می گذاریم و می خوانیم. 🕊🌹✨آمــــــدم ای شاه سلامت ڪنم 🕊🌹✨عـــرض ارادت به مقامت ڪنم 🕊💚✨بنیابت ازمولا صاحب الزمان عج 🌺اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی 🍃 الرِّضَا الْمُرتَضَی... 🌺اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَحُجَّتِکَ عَلیٰ 🍃مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ، 🌺اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً، 🍃زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً، 🌺کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. ✧الســلام علیڪ یا غریب الغربا ✧ ✧الســلام علیڪ یا معین الضعفا ✧ ✧الســلام علیڪ یا علے بن موسی الرضا (؏) ✧بحق امام رئوف عجل لولیڪ الفرج✧ 🤲 ☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆ 🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲
پنجشنبه و یاد پدر رفته😭یاد مادر😭😭یادخواهر😭یاد برادر😭 پنجشنبه و عکس های یادگاری دلتنگی های اجباری پنجشنبه و دوست داشتن های زیاد پنج شنبه و فاتحه و صلوات روحشون شاد اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج»
. آنچه در ادامه می‌خوانید ماجرای مرضیه عظیمی، 15 ساله، ساكن مشهد است که پیش از این دارای بیماری اعصاب و تشنج، فلج پاها و نابینایی بوده و در تاریخ 13/3/72، پشت پنجره فولاد حرم قدس رضوی شفا پیدا کرده و پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی آن واقعه را به ثبت رسانیده است. دكتر عینك ذره‌بینی‌اش را از روی چشمهایش برداشت، از پشت میز بزرگش بلند شد و به طرف صندلی چرخ‌دار مرضیه آمد. مقابل او ایستاد و در حالی كه با تعجب به هیكل بزرگ او كه به بی‌حركت میان صندلی افتاده بود نگاه می‌كرد، گفت: چند سال دارد؟ صغری خانم با گوشه چادرش اشكهایش را پاك كرد: پانزده سال آقای دكتر! دكتر سرش را به طرف او برگرداند: فقط پانزده سال؟ و بدون اینكه منتظر جواب بماند، دوباره نگاهش را به طرف مرضیه چرخاند. پاهای ورم كرده و بزرگی كه به صورت ناخوشایندی آویزان شده بودند، تنه بزرگی كه بر روی صندلی به یك طرف خم شده بود و صورت گوشت آلودی كه بیشتر به یك توپ پر باد شباهت داشت. پرسید: باید دویست و پنجاه كیلویی وزنش باشد، اینطور نیست؟ صغری خانم كمی جلو آمد: سیصد كیلو آقای دكتر! ـ شما مادرش هستید؟ ـ بله! ـ گفتید تمام پزشكان جوابش كرده‌اند؟ ـ بله آقای دكتر! لطفاً پرونده پزشكی‌اش را به من بدهید. صغرا خانم پرونده قطور مرضیه را به دست دكتر داد و به گوشه اتاق رفت، گوشه چادرش را به دندان گرفت و شروع كرد به جویدن آن. دكتر پشت میزش نشست، عینكش را دوباره بر چشم گذاشت و به مطالعه پرونده مشغول شد، بعد سرش را بلند كرد و پرسید: سكته مغزی هم داشته؟ ـ بله آقا، سكته مغزی، بعد هم تشنج. نمی‌تواند دستهایش را كنترل كند، كتری را كه به دست می‌گیرد، هر لحظه ممكن است آب جوش را روی پاهایش بریزد. ـ اما وزنش چطور؟ این همه اضافه وزن چطور پیدا شد؟ ـ وقتی بیماری اعصاب گرفت، گفتیم كه دیگر كار خانه نكند، البته قبل از بیماری خیلی كار می‌كرد، كارهای سنگین و طاقت‌فرسا، البته من مقصر نبودم، رسیدگی به شش بچه كوچك كار آسانی نبود، همین موقع بود كه تعادل روحی او به هم خورد، بیمار كه شد دیگر كار نكرد، كارش این بود كه گوشه‌ای می‌نشست و با كسی حرف نمی‌زد، ما اصلاً متوجه اضافه وزن او نبودیم و عاقبت هم این وزن زیاد پاهایش را از كار انداخت. مادر مرضیه ساكت شد، اشكهایش را پاك كرد و دوباره به جویدن گوشه چادرش مشغول شد. دكتر آه سردی كشید، از پشت میز كارش بلند شد، به طرف مرضیه آمد، دستش را به طرف چشم راست او برد و پلكش را بالا زد، دستش را پایین آورد و این بار چشم چپ را معاینه كرد. ادامه دارد👇 » @imamreza_salam
سپس پرسید: اما درباره چشمهایش چه می‌گویید، آیا قبل از اینكه به بیماری چاقی مبتلا شود، چشمهایش عیبی داشته‌اند؟ ـ نه آقای دكتر چشمهایش خوب خوب بود، اما نمی‌دانم چطور خیلی زود چشمهایش را هم از دست داد، حالا هم كه یك تكه گوشت شده، نه راه می‌رود نه جایی را می‌بیند. هر چه دوا و درمان كردیم فایده نداشته، حالا فقط امید من به شماست. دكتر با ناراحتی به طرف پنجره اتاق رفت، آن را باز كرد و به خورشید كه همه جا را روشن كرده بود، نگاهی انداخت و وقتی به این مسأله فكر كرد كه چشمهای مرضیه از این دریای نور نصیبی ندارند، بر ناراحتی‌اش افزوده شد، اما از دست او هیچ كاری ساخته نبود و او این را خوب می دانست. لذا به طرف صغرا خانم آمد، سرش را پایین انداخت و گفت: ببین خانم من فكر می‌كنم به نفع شماست كه دیگر بیش از این پولهایتان را هدر ندهید، همان طور كه قبلاً همكارانم هم به شما گفته‌اند، هیچ امیدی نیست، هیچ‌كس نمی‌تواند برای این بچه كاری انجام دهد، یك معجزه. فقط یك معجزه ممكن است او را نجات دهد. دكتر لحظه‌ای ساكت شد، نفس عمیقی كشید و ادامه داد: بنابراین من به شما پیشنهاد می‌كنم اگر تحملش را دارید او را به خانه ببرید و او را با همین وضعی كه دارد بپذیرید و اگر نمی‌توانید، عقیده اینست كه او را به آسایشگاه معلولان تحویل دهید، آنها می‌دانند این طور بچه‌ها را چطور نگهداری كنند. مادر مرضیه بدون اینكه چیزی بگوید به طرف دخترش آمده، پشت سرش قرار گرفت و صندلی چرخ‌دار را به طرف در خروجی حركت داد. قبل از اینكه از در خارج شود، برگشت و یكبار دیگر به دكتر نگاه كرد. اما او سرش را همچنان پایین نگه داشته بود. از مطب دكتر فاصله گرفت، چند راهرو از راهروهای دراز و طولانی بیمارستان قائم(عج) را پشت سر گذاشت، قبل از اینكه به آخرین راهرو برسد، ناگهان متوجه صدها چشمی شد كه به او و دخترش خیره شده بودند، مردها و زنهای زیادی در دو طرف راهرو ایستاده بودند و مانند كسانی كه چیز عجیبی را برای اولین بار ببینند، به او و دخترش نگاه می‌كردند. ایستاد، چرخ را رها كرد و به مقابل دخترش آمد، وقتی اشكهای او را دید بی‌اختیار او را در آغوش كشید. مرضیه كه حالا گریه‌اش بیشتر شده بود گفت: مادر، من می‌خواهم پیش شما باشم، نمی‌خواهم به آسایشگاه معلولان بروم، من شما را دوست دارم، مرا به آسایشگاه نبرید. صغرا خانم این بار محكمتر دخترش را در آغوش فشرد، دستهایش را گرفت و گفت: ما باید دنبال دكتر دیگری بگردیم. ـ اما شما نباید دیگر پولهایتان را به خاطر من هدر دهید. و مادر فقط گفت: می‌دانم دخترم، می‌دانم. بلافاصله، صندلی چرخ‌دار را به حركت در آورد، از میان جمعیت راهی باز كرد و به سرعت از آنجا دور شد. به خانه آمد. مرضیه را به زحمت از روی صندلی پایین آورده او را در گوشه اتاق قرار داد. بالش را زیر سرش گذاشت و پتو را روی او كشید و بلافاصله از خانه خارج شد او تصمیمش را گرفته بود، به سرعت خودش را به بازار رساند، مقدار زیادی سبزی آش خرید. وقتی فكر كرد فردا سه‌شنبه است و اولین روز ماه ذی‌الحجه، لبخند زد، تصمیم گرفت به نیت شفای مرضیه، آش نذری بپزد. وقتی سه‌شنبه از راه رسید او به نذر خود عمل كرد. سینی‌های بزرگ كه چند كاسه آش در آنها قرار داشت ناگهان تمام كوچه را پر كرد، دَرِ تمام خانه‌ها به صدا در آمد و كاسه‌های كوچك و بزرگ آش در سفره‌ها جای گرفت. صغرا خانم در آخرین دقایق پایانی شب و آن هنگام كه شستن دیگ بزرگ آش را به پایان برده بود، سرش را بلند كرد و به آسمان نگاهی انداخت، وسیع بود و بی‌انتها. هزاران ستاره، مانند هزاران چراغ پرنور در یك لحظه به او لبخند زدند. او هم خندید، درد كمرش را هم از یاد برد. نگاهش را از آسمان و از ستاره‌ها گرفت و به درون اتاق آمد، سجاده را پهن كرد دو ركعت نماز خواند. قرآن را باز كرد و چند آیه از آیات خداوند را زمزمه كرد. وقتی قطرات اشك از چشمانش سرازیر شد حاجت خود را طلبید؛ چند لحظه بعد خواب پلكهای خسته‌اش را روی هم آورد. مدت زیادی از خوابیدن او نگذشته بود كه احساس كرد دو بانو، بانوانی با حجاب و نورانی، گویی از دنیایی دیگر به سویش آمدند. اول ترسید و بعد تعجب كرد، اما وقتی آن دو بانوی بزرگوار با مهربانی به او گفتند كه به زیارت خانه خدا برود لبخند زد. وقتی از خواب بیدار شد، هیچكدام از آنها را آنجا ندید، چشمهایش را مالید ولی خبری نبود، از جایش بلند شد، به طرف مرضیه آمد. مرضیه خوابیده بود. به سختی نفس می‌كشید. به طرف پنجره اتاق آمد. به حیاط نگاهی انداخت. دیگ بزرگ آش نزدیك دیوار خانه قرار داشت. به آسمان نگاهی انداخت. به زیارت فكر كرد. اما برای رفتن به مكه پول لازم بود. وقتی به یاد آورد كه بیماری مرضیه دیگر پولی برایش باقی نگذاشته است، دلش گرفت. 👇
. خورشید اولین اشعه‌های نورش را به حیاط بزرگ خانه سپرده بود كه صغرا خانم با خوشحالی به طرف دخترش دوید، او را از خواب بیدار كرد و گفت: باید به حرم برویم، مرضیه بلند شو! باید به حرم امام رضا(ع) برویم، حج ما آنجاست، حج فقرا آنجاست. به زحمت مرضیه را روی چرخ قرار داد و ساعتی بعد او را با پارچه‌ای سبز رنگ به پنجره فولاد دخیل بست. مادر با قلب شكسته اشک می‌ریخت. مرضیه كه با چشمان بی‌فروغ به اطراف می‌نگریست، احساس دلتنگی عجیبی داشت. وقتی این دلتنگی بیشتر شد، اشكش سرازیر شد. چند لحظه بعد اختیار اشك‌ها را از دست داد. باران اشك‌ها، اشك‌های درخواست و دعا، اشك‌های امید و رجا اشكهای پاك و زلال آمدند و آمدند تا غبار نابینایی مرضیه را شستند و با خود بردند. دو بانوی بزرگوار حالا مقابل چشمان مرضیه قرار داشتند. از پنجره فولاد بوی بهشت به مشام می‌رسید به او اشاره كردند كه از جایش بلند شود، ولی او نمی‌توانست. ناگهان آقایی كه هیچ نشانه خاكی در وجود او به چشم نمی‌خورد از طرف پنجره فولاد پیدا شد. جلو آمد با هیبت بود و با عظمت، نزدیک شد. حضورش بوی امید می‌داد. پوشش سبز رنگش نتوانسته بود نورانیت چهره‌اش را پنهان كند. حجاب را كنار زد، یك پارچه نور مانند هزاران چلچراغ ناگهان پدیدار شد، گفت بلند شو! با مهربانی به او گفت كه دیگر دارو مصرف نكند و ناگهان ناپدید شد. نقاره‌های حرم به افتخار این شفایافته به صدا درآمدند، كبوتران به شكرانه این لطف به پرواز درآمدند و در اطراف گنبد طلا به طواف پرداختند، مرضیه عظیمی، دختر 15 ساله مشهدی، ناگهان بر روی دست‌ها قرار گرفت
🔆عدالت كودك حليمه سعديه مادر رضاعى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گويد: ما در باديه (اطراف مكّه ) زندگى مى كرديم ، قحطى و خشكسالى ما را بر آن داشت كه به مكّه برويم و نوزادى را از مردم مكّه بگيريم و شير بدهيم و در نتيجه معاش زندگى ما تامين گردد. وارد مكّه شدم ، ديدم بانوان بسيارى جلوتر از من براى همين موضوع به مكّه رفته اند، از يك بانوى شيرده ، تقاضا كردم مرا راهنمائى كند تا من نيز، نوزادى را بيابم و شير بدهم ، او به من گفت : به خانه عبدالمطلب (رئيس ‍ مكّه ) برو، نوزادى در خانه او هست كه نياز به دايه دارد. به منزل عبدالمطلب رفتم و آمادگى خود را براى شير دادن اعلام كردم ، عبدالمطلب گفت : اى زن ! من فرزند يتيمى دارم كه نامش احمد (صلى اللّه عليه و آله ) است . سرانجام نوزاد را به من داد، او را به آغوش گرفتم كه به محل سكونت خود براى شير دادن ببرم ، اولين بار دو چشمش را گشود و به من نگريست ، من ديدم از دو ديده اش ، نور درخشنده اى به طرف آسمان تابيد. (جالب اينكه ) او از پستان راست من شير مى خورد، اصلاً از پستان چپ من شير نخورد و شير آن را براى (برادر رضاعى خود) كودك خودم مى گذاشت و عدالت را رعايت مى كرد، كودك من (با اينكه كودك بود) به او احترام مى كرد، و تا او شير نمى خورد، كودك من نيز نمى خورد، و در شير خوردن از احمد (صلى اللّه عليه و آله ) پيشى نمى گرفت . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
آن مکانی که فخر ایران است حرم باصفای سلطان است صاحب این مزار نورانی یاور و ضامن غریبان است روی بال فرشته پا بگذاشت هرکه در این حریم مهمان است روی لب‌های زائران حـرم ذکر زیبای ای رضا جان است
🌟حدیث روز 💫پیامبر (صلوات الله) هر کس،کسی را رسوا کند در گناهی چنان است که آن گناه را خود کرده است. هر که مؤمنی را به چیزی سرزنش کند از دنیا نرود تا آن را خود انجام دهد. 📙 حلیة المتقین:ص ۲۷۶ » @imamreza_salam
💠جهت دیدن امام زمان (عج) مرحوم در روایت آمده است هر کس ۴۰ شب جمعه متوالی سوره یاسین را بخواند به خدمت امام زمان (عج) مشرف خواهد شد. 📘مفاتیح الجنان در اعمال روز جمعه ۳۵ و ۴۹ » @imamreza_salam
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸 بی‌بی کهنه‌کار بود و خوب می‌دانست نوید آمدن حضرت در عالم رویا باور ساده یا خیالی از سر دل تنگی نیست؛ دم‌دمای صبح پیش از ندای اذان و پس از گله و گله‌گزاری، امام مهربانی به خوابش می‌آید و می‌گوید «من می‌آیم، فردا صبح به دیدارت می‌آیم.»😍😍😭 بی‌بی نه اسباب زیارت داشت و نه پای رفتن، ولی عمری موی سپید کرده بود در تمنای ضریح و ایوان طلا؛ مشتی هم گندم پر شالش بود توشه برای کبوترها تا اینکه حضرت قول دیدار می‌دهد. چطور و چگونه‌اش خلاصه می‌شود در سفر کاروان «زیر سایه خورشید» (کاروان خادمان امام رضا که پرچم گنبد مطهرامام رضا راشهرب شهرب ای زیارت عموم میبرند) پرچم بارگاه ملکوتی آقا به شهرستان ملایر و توقف یکباره میان راه درست چند قدم جلوتر از پای بی‌بی.🥺🥺 او از روستا تا سر جاده را گز و اسفند به دست واژه انتظار را معنا کرده بود تا اینکه خدام توقف می‌کنند و بی‌بی را می‌بینند و به سراغش می‌روند از چند و چون ایستادن لب جاده سوال می‌کنند؛ بی‌بی هم خوابش را تعریف می‌کند و می‌گوید آمدم استقبال و مطمئنم که آقا می‌آید.😍 خدام همگی پیاده می‌شوند و پرچم متبرک حرم امام رضا(ع) را به سوی پیرزن می‌آورند، یکی از ناب‌ترین صحنه‌های روزگار رقم می‌خورد و بی‌بی سیراب از زیارت حضرت می‌شود و خوابش تعبیر.😭😭😭
اول بعد بزن روی ببین کجا دعوت شدی❣ 🖤🕌 🕌🖤 🖤🕌🕌 🕌🕌🖤 🖤🕌🕌🕌🕌🕌🕌🖤 🖤🕌🕌🕋🕌🕌🖤 🖤🕌🕌🕌🖤 🖤🕌🖤 🖤 اونایی ارادت دارن بزنن رو گنبد😍☝️
🕋 بِسْمِ اللّٰهِ السَّمیعِ الْبَصیر هر اول روز ای‌جان، صدبار سلامٌ علیک 📕السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللهِ الْمَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالْاَرض، اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّت لَهُ اَظِلَّهُ الْعَرشِ، وَبَكىٰ لَهُ جَمیعُ الْخَلائِق. (علیه‌السلام) 📒السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه. (علیه‌السلام) 📗السَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولای، اَنَا مَولاکَ عَارِفٌ بِاُولاکَ وَ اُخرَاک، اَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ تَعَالىٰ بِکَ وَ بِآلِ بَیْتِکَ، وَ اَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْک. (عجل الله تعالی فرجه) 📘السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا اُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ مُوسَى بْنِ جَعفَرٍ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه. (سلام‌الله علیها)
جمعه ۴ اذر1402 👈۱۰جمادالاول۱۴۴۴👈۲۳نوامبر 2023 🤲ذکر روز (اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ) 🤲ذکربعداز نماز صبح موجب عزیز شدن در چشم خلایق میباشد استخاره از اذان صبح تا طلوع افتاب بعداز زوال ظهر تا ۱۶عصر ✂️ بريدن لباس در این روز خوب است،و بسیار مبارک است ✂️ 🔹اصلاح سر و صورت: خوب است 🚗مسافرت:  در این روز مسافرت خوب است 💅ناخن گرفتن: خیلی خوبه حجامت: خوب است ✅روز جمعه طبق روایات متعلق هست به سفارش شده اعماال نیک وخیر خود رو در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنید تا ثواب دو چندان نصیبمان گردد ❌کپی بدون لینک جایز نیست❌ eitaa.com/joinchat/1715666944C70f1d03c55
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۳ آذر ۱۴۰۲ میلادی: Friday - 24 November 2023 قمری: الجمعة، 10 جماد أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹جنگ جمل، 36ه-ق 🔹تحویل پیراهن امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها، 11ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️23 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️33 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️40 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️49 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی💥 🦋ای شمس همیشه زنده‌ی طوس سلام با عشق این شکست فانوس سلام ای صاحب خانه‌ی عزیز من در بگشا من آمده برای پابوس سلام » @imamreza_salam
زندگی مارا هم به نور هدایت خودت منور ساز صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و استقامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد 👆 تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند تاریخ شروع ۱۴اردیبهشت۱۴۰۲ 💠 امام صادق علیه‌السلام : هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم‏ ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو رجعت‌کنندگان در خدمت آن حضرت قرار می‌دهد. 🌸🌺🌺التماس دعا