🔴 عادتهای خاص ابراهیم هادی بههنگام برگزاری جلسات هیئت
🔹️هر زمان ابراهیم در جمع رفقا در هیئت حاضر میشد شور عجیبی برپا میکرد. در سینه زنی و مداحی برای اهل بیت سنگ تمام میگذاشت. اما عادات خاصی در هیئت داشت.
🔹️توی مداحی داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایهها اذیت نشوند. اجازه نمیداد رفقای جوان، که شور و حال بیشتری دارند، تا دیروقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند.
🔹️مراقب بود مردم بهخاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند. به این مسائل توجه خاص داشت. همچنین زمانی که هنوز چراغ روشن نشده بود، هیئت را ترک میکرد!! علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی که شاهد بودم دوستان هیئتی، بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده و ... میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست میدهند.
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
🗓️ چهار شنبه 24 خرداد ماه
🖤35 روز مانده تا محرم💚
#قرائت_زیارت_عاشورا
💚به نیت شهید عباس بابایی🖤
#چله_محرم
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به جای لالایی روضه برایش می خوانم..
روح #شهید سرگرد محمد قنبری شاد
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
🗓️ پنج شنبه 25 خرداد ماه
🖤34 روز مانده تا محرم💚
#قرائت_زیارت_عاشورا
💚به نیت شهید مهدی باکری🖤
#چله_محرم
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 دعای ابوحمزه
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟!
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ
ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ ..
(مراقب قضاوتهاي خود باشيم )
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
🔻ضرب المثل ماستشو کیسه کرد
✍در زمان پادشاهی مظفرالدینشاه قاجار، ادارهی شهر تهران را به فردی نظامی بهنام «مختارالسلطنه» سپرده بودند. مختارالسلطنه مرد بیگذشت و سختگیری بود. اَخم و تَخم میکرد و سر سازگاری با بازاریها را نداشت. اگر هم میشنید دکانداری یا بازرگانی گرانفروشی کرده است، دمار از روزگارش درمیآورد. دیگران هم از دست سختگیریهای او حال و روز خوشی نداشتند. گفته شده است که یک بار دستور داد چند گدای تهرانی را که به بساط کاسبی ناخنک زده بودند، به درخت ببندند. با این همه حاکم باتدبیر و کاردانی بود. بسیاری از خیابانهای تهران را سنگچین کرد و چاههای کوچکی کَند تا آب باران خیابانها را انباشته نکند. کارهای دیگری هم انجام داد که به سود تهرانیها و شهر تهران بود.
🔸پیش از سپردن کارها به مختارالسلطنه، برخی لبنیات فروشها و خوارباریها هر کار دلشان میخواست میکردند و تا آنجا که تیغشان میبُرید بهای کالاها را بالا میبردند. مختارالسلطنه به این اوضاع بلبشو پایان داد و بهای کالاها را ثابت نگهداشت، تا آنکه یک روز به او خبر دادند که ماستفروشهای بازار بهای ماست را گران کردهاند. مختارالسلطنه چند مامور را فرستاد که سر و گوشی آب بدهند و خط و نشانی بکِشند. آنها رفتند و دست از پا درازتر برگشتند. ماستفروشها گوش به اُلدروم بُلدروم ماموران ندادند و ککشان هم نگزید. مختارالسلطنه چاره را در این دید که خود پاشنهی کفشش را بالا بکشد و به سراغ آنها برود
🔸حاکم تهران، با لباسی مبدل به یکی از دکانهای ماستفروشی بازار تهران رفت و ماست خواست. فروشنده پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟ ماست مختارالسلطنه یا ماست معمولی؟». مختارالسلطنه شگفتزده پرسید: «ماست مختارالسلطنه کدام است؟» فروشنده گفت: «ماست مختارالسلطنه همان دوغِ دَم در است که نیمش آب است. شُل است و مزهی آب میدهد. اما ماست معمولی سفت و چرب است. آب هم تُوی آن نریختهایم، البته قیمتش گران است. خیلی گرانتر از ماست مختارالسلطنه». مختارالسلطنه پرسید: «مردم بیچاره ماست آبکی را چه جور میخورند؟». فروشنده پوزخند زد و گفت: «ماست را میریزند درون کیسه و آویزانش میکنند. یک مدت که بماند آب کیسه خالی میشود و ماستش را میخورند. به همین سادگی!».
🔸مختارالسلطنه که از خشم و عصبانیت میلرزید، با فریاد گفت: «ماست مختارالسلطنهای نشانت بدهم که حظ کنی!» سپس به آدمهای همراهش که کمی دورتر ایستاده بودند و ماجرا را نگاه میکردند، دستور داد ماستفروش را جلوی مغازهاش آویزان کنند و تغار دوغ را درون دو لنگهی شلوارش بریزند و شلوار را از بالا به مچ پا، ببندند. مختارالسلطنه گفت: «آنقدر این شکلی بمان تا آب ماست از شلوارت بریزد و دیگر جرات نکنی آب تُوی ماست مردم بریزی»! چیزی زمان نبُرد که خبر آویزان کردن ماستفروش به گوش بازاریها و دکاندارهای سراسر تهران رسید. آنها که مختارالسلطنه را خوب میشناختند و میدانستند با کسی شوخی ندارد، ماستها را کیسه کردند و آبش را گرفتند تا از خشم حاکم تهران در امان بمانند.
از آن روز به اینسو، زبانزد «ماستها را کیسه کردن» در میان تهرانیها رواج گرفت.
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف خانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است
@Imam_HassanMojtaba_Mosque
💠مردهها حرف میزنند💠
◀️مردهها با شما حرف میزنند، ولی شما صدای آنها را نمیشنوید
اگه میخواید بدونید چی میگن، روایت زیر رو بخونید:
⚜قطب راوندی در لب اللباب نقل میکند:
مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان میآیند و و با صدای اندوهناک و گریه، فریاد میزنند:
🔻ای اهل خانه من، ای فرزندان من! ای خویشان!
🔻با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند،
🔻ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید.
🔻بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک ماندهایم.
🔻به ما رحم کنید و دعا و صدقه را از ما دریغ نکنید.
🔻شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید، خدا به شما رحم فرماید،
🔻ای بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید.
🔻این ثروتی که در دست شما است روزی در دست ما بود،
🔻ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم، پس آنها برای ما وبال شد و منفعتش برای دیگران ماند؛
🔻به ما مهربانی کنید ولو به یک درهم یا قرص نانی یا پارهای از چیزی.
🔶پس فریاد میکنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهای خود گریه کنید و به شما نفعی ندهد.
چنانکه ما گریه میکنیم و سودی برای ما ندارد؛
پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
📕سفینة البحار، ج 8، ص 132 / مستدرك الوسائل، ج2، ص: 163
🔷واقعا از کلمه کلمه این فریادها، غربت و تنهایی میبارد
اگر کسی بخواد متنبه بشود، همین نالهها برای او کافیست.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
@Imam_HassanMojtaba_Mosque