🌺#داستان_ظهور2🌺
🌷سیّد محمّد شهید میشود 🌷
◀️امروز، روز بیست و پنجم «ذی الحجّه» است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داریم.
◀️همسفر خوبم! آیا موافقی که با هم به اطراف کوه «ذی طُوی» برویم؟
◀️حتما در دعای ندبه، این جمله را بسیار خوانده ای: «أبِرَضْوی أم غیرها أم ذی طُوی».
◀️اکنون برخیز و با من به کوه «ذی طُوی» بیا. وقتی از کعبه به سوی مدینه حرکت کنیم، حدود پنج کیلومتر که برویم به آن کوه میرسیم.
◀️نگاه کن! ده نفر از یاران امام، در بالای این کوه جمع شده اند.
شاید بگویی: مگر امام سیصد و سیزده یار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
این ده نفر یاران مخصوص او هستند که زودتر از همه خدمت امام رسیده اند؛ امّا آن سیصد و سیزده نفر، حدود چهارده روز دیگر به مکّه خواهند آمد.
◀️امام زمان بر فراز کوه ذی طُوی ایستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ی ظهور بدهد.
◀️آیا میدانی آن عبایی که بر دوش امام زمان است، عبای پیامبر میباشد؟
آن عمامه زرد رنگی را که بر سر دارد، میبینی؟ این، همان عمامه رسول خداست.
◀️گوش کن!
امام به یاران خود میگوید: «می خواهم یک نفر را به سوی مردم مکّه بفرستم».
این یک مأموریّت مهم است.
چه کسی به عنوان نماینده امام به سوی مردم مکّه خواهد رفت؟
◀️اکنون امام یکی از پسر عموهای خود را برای این کار مهم انتخاب میکند.
نام او «سیّد محمّد» است.
◀️ امام به او دستور میدهد که به سوی مردم مکّه برود و پیامی را به آنها برساند.
آیا میخواهی این پیام را بشنوی؟
◀️گوش کن! پیام امام این است: «من از خاندانی مهربان و از نسل پیامبر هستم و شما را به یاری دین خدا دعوت میکنم. ای مردم مکّه، مرا یاری کنید».
◀️تو خود میدانی که امام زمان، نیازی به کمک مردم مکّه ندارد؛ زیرا روزگار ظهور نزدیک است، و به زودی وعده خدا فرا میرسد و هزاران فرشته به یاری او میآیند.
◀️پس چرا امام از مردم مکّه تقاضای کمک میکند؟
امام آنان را دعوت میکند تا به راه راست هدایت شوند و در این صورت، در این شهر هیچ خونی ریخته نخواهد شد.
آری، او امام مهربانی هاست و برای همین با تمام صداقت، مردم مکّه را به یاری دعوت میکند.
◀️نگاه کن! سیّد محمّد آماده حرکت شده و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد؛ زیرا مأموریّتی مهم به او داده شده است.
◀️او با مولای خود و دیگر دوستانش خداحافظی میکند و به سمت مسجد الحرام رهسپار میشود.
◀️من کمی نگران هستم، مردم مکّه با این جوان چگونه برخورد خواهند کرد؟
ساعتی میگذرد، خبری از سیّد محمّد نمی شود، کم کم به نگرانی من افزوده میشود.
◀️خدایا! چرا سیّد محمّد این قدر دیر کرد؟ و لحظاتی بعد یک نفر در حالی که خیلی پریشان است نزد امام میآید.
او به امام خبر میدهد که سیّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پیام شما را به مردم مکّه رساند؛ امّا مردم مکّه به او حمله کردند و او را کنار کعبه شهید کردند.
◀️آخر به چه جرمی به قتل رسید؟
مگر این شهر، حرم امن الهی نیست؟ مگر حتّی حیوانات هم اینجا در امن و امان نیستند؟ مگر نماینده امام چه گفت که مردم مکّه چنین خروشیدند و او را مظلومانه کشتند؟
◀️او همان شهیدی است که در احادیث ما به عنوان «نفس زَکیِّه» از او نام برده شده است. حتماً میخواهی بدانی معنای آن چیست؟
◀️ #نفس_زَکیِّه یعنی: فردی بی گناه و پاک که مظلومانه کشته میشود...
✨ادامه دارد...
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_دوم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
✨🌸✨
🌺#داستان_ظهور3 🌺
❓خانه آباد کجاست؟
🍀اینجا مکّه است، شب نهم «محرّم»، شب تاسوعا.
جهان تشیّع عزادار امام حسین (ع) و برادر با وفایش عباس است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا این کار با تشریفات خاصّی صورت میگیرد.
🍀با اجازه ظهور دیگر حکومت سیاهیها غروب میکند و هنگام طلوع روشنایی است.
امشب انتظار به سر میآید و خداوند فرمان ظهور را صادر میکند.
🍀اگر چه ما هم اکنون در مکّه و کنار خانه خدا هستیم؛ امّا باید امشب سفری به آسمان چهارم داشته باشیم.
🍀مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر کن، برایت میگویم.
ما باید به کنار «بیتُ المَعمُور» برویم.
حتما میگویی: «بیتُ المَعمُور» دیگر کجاست؟
🍀همان طور که ما کعبه را به عنوان خانه خدا میشناسیم و گرد آن طواف میکنیم، خداوند بالای این کعبه، در آسمان چهارم، خانه ای ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف کنند.
🍀«بیت المعمور» به معنای «خانه آباد» است و اجازه ظهور امام زمان کنار این خانه صادر میشود و همه دنیا آباد میشود. آری، در دوران غیبت، دنیا خراب و ویران است. وقتی که ظهور امام فرا برسد دنیا آباد میشود، برای همین، آبادیِ دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز میشود.
🍀باید امشب با من به آسمان چهارم بیایی. حتماً میدانی که قرآن از آسمانهای هفت گانه سخن گفته است. ما اکنون میخواهیم به طبقه چهارم آن برویم.
🍀خوب نگاه کن! چه میبینی؟ تمام پیامبران اینجا جمع شده اند. اینجا میتوانی آدم و نوح و عیسی و موسی و ابراهیم (ع) را ببینی.
🍀گروهی از مؤمنان هم در اینجا هستند.
همه منتظرند و نگاهشان به سویی خیره شده است.
آن طرف را نگاه کن، چه میبینی؟
🍀فرشتگان دارند چند منبر نورانی را به سوی «بیتُ المَعمُور» میآورند.
خوب دقّت کن، آیا میتوانی تعداد آن منبرها را بشماری؟
درست است، چهار منبر نورانی!
رسول خدا و حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) را نگاه کن که با چه شکوهی به سوی این منبرها میروند و بالای آنها مینشینند.
چه شوری در میان این فرشتگان و انبیاء و مؤمنان برپا شده است...
🍀در این هنگام، همه درهای آسمان باز میشوند.
پیامبر میخواهد دعا کند و با خدای خویش نجوا کند. همه فرشتگان و پیامبران نیز آماده اند تا با پیامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پیامبر را بشنوی!
🍀پیامبر چنین عرضه میدارد: «بار خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است».
🍀همه فرشتگان و پیامبران نیز همین سخن را زمزمه میکنند.
نگاه کن! پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) در بالای آن منبرها به سجده رفته اند.
🍀آنان در سجده چنین میگویند: «بار خدایا! بر ستمکاران خشم گیر؛ زیرا حریم تو شکسته شد. دوستانت کشته و بندگان خوبت ذلیل شدند».
🍀همسفر خوبم! تو خوب میدانی که منظور آنها از این سخنان چیست.
وقتی که خانه وحی به آتش کشیده شد و دُرّ یگانه عصمت، فاطمه (س) شهید شد، همان روز، حریم خدا شکسته شد!
🍀آن روزی که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شد، ذلّت اهل ایمان شروع شد.
و به راستی، پیامبر خوب میداند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگیرد.
🍀جالب است بدانی قبل از اینکه پیامبر بالای منبر برود، خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا میفرستد.
🍀من مدّت زیادی در این فکر بودم تا علّت این کار را بفهمم.
آری، پیامبر از این منبر پایین نمی آید تا اجازه ظهور امام زمان را بگیرد و خداوند برای شادی دل پیامبر، این فرشته را قبلاً به آسمان دنیا فرستاده است تا وقتی دعای پیامبر تمام شد، این فرشته هر چه سریع تر حکم ظهور را در دستان مبارک امام قرار دهد.
🍀پیامبر در این سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت که اکنون دیگر هر گونه تأخیر در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نیست.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_سوم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃
🌺 #داستان_ظهور4 🌺
🌿سیصد و سیزده نفر از راه میرسند...
🔵اگر دقّت کنی میبینی که تمام مردم مکّه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن میگویند.
❓آیا میخواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟
🔵دیشب، سیصد و سیزده جوانمرد وارد شهر مکّه شده اند و تا صبح مشغول عبادت بوده اند.
🔵آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاهها را متوجّه خود کرده اند.
مردم مکّه تعجّب کرده اند. آنها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند و چطور توانسته اند خود را به مکّه برسانند؛ زیرا شهر مکّه در محاصره سپاه سفیانی است.
🔵عجیب است که لباس همه این جوانان یک شکل است.
همه، هم قد و هم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان میشود.
🔵آمدن این جوانان به شهر مکّه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد.
هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکّه یافتند؟
آنها به امر خدا با «طَیّ الارض» به مکّه آمده اند.
❓شاید بپرسی که «طَیّ الارض» یعنی چه؟اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیّه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری و خود را به مکّه یا هر جای دیگر برسانی، تو «طَیّ الارض» نموده ای.
🔵آری، یاران امام معجزه وار و بسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند.
آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد و سیزده نفر است،اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکّه جمع کند.
🔵هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب میشود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم میدهد، سیصد و سیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکّه حاضر میشوند.
🔵اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکّه، همچنان در تعجّب هستند.
آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند و درباره این مطلب با هم سخن میگویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکّه شده اند؟
🔵آن طرف را نگاه کن! آن مرد را میبینی که به سمت بزرگان مکّه میرود.
او کیست و چرا چنین سراسیمه و مضطرب، جمعیّت را میشکافد؟
او مستقیم نزد فرماندار مکّه میرود. سلام میکند و میگوید: «دیشب خواب عجیبی دیدم و برای همین خیلی ترسیده ام».
🔵فرماندار مکّه نگاهی به او کرده و میگوید: «خوابت را برایم تعریف کن ».
و آن مرد چنین میگوید: «خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید.
🔵در آن ابر، ملخهایی دیدم که بالهای سبزی داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز کردند».
هر کس که این سخن را میشنود به فکر فرو میرود.
❓آیا بینِ این خواب و آن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟
در شهر مکّه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر میکند.
از او میخواهند تا این خواب را تعبیر کند.
🔵او قدری فکر میکند و سپس میگوید: «لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید».
🔵همه ی مردم مکّه به فکر فرو میروند. آری، آن لشکر، همان جوانهایی هستند که دیشب وارد مکّه شدند.
طبیعی است که مردم مکّه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان
می خواهند اهل بیت (ع) و شیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.
❓شما فکر میکنید اوّلین تصمیم مردم مکّه چه میباشد؟
🔵درست حدس زده اید، آنها میخواهند این سیصد و سیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم میاندازد.
🔵من به حال این مردم ساده لوح میخندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.
یکی از بزرگان مکّه که میبیند همه در ترس و اضطراب هستند میگوید: این جوانانی که من دیده ام، چهرههایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها میترسید؟
🔵مردم مکّه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن میگویند و آن چنان ترس و وحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.
🔵شب فرا میرسد و مردم به خانههای خود باز میگردند و به خواب سنگینی فرو میروند...
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_چهارم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃🌺🍃
#داستان_ظهور5
◀️نگاه کن، ببین!
یاران امام یکی بعد از دیگری، خود را به مسجد الحرام میرسانند.
همه آنها کنار درِ کعبه دور امام جمع میشوند...
🍀اکنون امام به کعبه، خانه یکتاپرستی تکیه میزند و اوّلین سخنان خود را برای یارانش میگوید.
🌿او این آیه قرآن را میخواند: «بَقیَّةُ اللّه ِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ».
و سپس میفرماید: «من بَقیّةُ اللّه و حجت خدا هستم».
🔷می دانم که میخواهی بدانی معنای «بَقیّة اللّه» چیست؟
حتماً دیده ای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیّه کرده، آن را در جایی مطمئن قرار میدهند. آن وسایل، ذخیرههای آنها هستند.
🔶خدا هم برای خود ذخیره ای دارد. او پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. پیامبران همه تلاش خود را انجام دادند.
ولی آنها موفق نشدند که حکومت الهی را تشکیل بدهند؛ زیرا هنوز مردم آمادگی آن را نداشتند.
🍀امام زمان ذخیره خداست تا امروز حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا کند.
🔶آری، امام بَقیّةُ اللّه است، او ذخیره خداست. او یادگار همه پیامبران است.
چه جمع زیبایی، یک شمع و سیصد و سیزده پروانه!
❓آیا آن ستون نور را میبینی؟
یک ستون نور از بالای سر یاران امام زمان به آسمان رفته است. این ستون خیلی نورانی است. همه میتوانند این نور را ببینند.
✨این معجزه خدا و نشانه ظهور است. همه مردم دنیا، این نور را میبینند و دلشان شاد میشود.
یاران امام دور شمع وجود او حلقه زده اند، من در این میان نگاهم را از محبوبم برنمی دارم.
◀️نگاه کن! آستینِ چپ پیراهن امام را ببین، آیا آن لکه سرخ را روی آن میبینی؟
به راستی چرا لباسِ امام، خون آلود است؟ آیا به بدن او صدمه ای وارد شده است؟
⏪نه، این خونِ سرخی که تو میبینی یک تاریخ است، یک نماد است. این خون، بسیار قدیمی است و یک دنیا حرف دارد، تو را به جنگ اُحُد و زمان پیامبر میبرد.
این سرخی خون، میراث سالیان دراز است، این خون، خون لب و دندان پیامبر است.
🥀در جنگ اُحُد وقتی که لب و دندان پیامبر زخمی شد، قطراتی از آن خون بر آستین پیراهن او چکید.
💔امروز همان لباس پیامبر را فرزند عزیزش بر تن کرده است.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_پنجم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🌺#داستان_ظهور6 🌺
☀️شمشیری که کوه را متلاشی میکند...
🌿نزدیک اذان صبح است و همه یاران امام زمان، برای خواندن نماز آماده میشوند.
🔶نماز برپا میشود. نسیم میوزد. وقت مناجات با خدای مهربان است.
بعد از نماز، یاران میخواهند با ایشان بیعت کنند و پیمان ببندند.
🕋امام کنار درِ کعبه میایستد و دست راست خود را باز میکند.
❓آیا آن نور سفید را میبینی که در دست راست امام میدرخشد؟
✨این نور بسیار زیبا و خیره کننده است، ولی با این حال هیچ چشمی را آزار نمی دهد.
❓دقّت کن! در دست دیگر امام چه میبینی؟ گویا یک نامه در دست امام است.
🔷آری، این عهد و پیمانی است که پیامبر برای امام زمان نوشته است.
🔺پیامبر این پیمان را به حضرت علی (ع) داده است. سپس این پیمان نامه را
امام حسن (ع) به ارث برده است و همین طور از امامی به امام دیگر و اکنون به امام زمان رسیده است.
☘امام در حالی که دست راست خود را باز کرده است میفرماید: این دست خداست.
❓آیا میدانی که منظور امام از این سخن چیست؟
◀️امام این آیه را میخواند: «إنَّ الذینَ یُبایِعُونَکَ إنَّما یُبایِعُونَ اللّه َ: هر آن کس که با تو دست بیعت بدهد با خدا بیعت کرده است».
✅آری، دست امام، دست خداست.
خوب نگاه کن آیا میتوانی اوّلین کسی را که با امام دست میدهد بشناسی؟
🌿این جبرئیل است که خم میشود و دست مبارک امام را میبوسد و با او بیعت میکند و بعد از آن همه فرشتگان با امام بیعت میکنند.
◀️اکنون نوبت بیعت یاران است.
امام رو به آنان میکند و میگوید: «شما باید از گناهان و زشتیها دوری کنید و همواره امر به معروف و نهی از منکر کنید و هیچ گاه خون بی گناهی را به زمین نریزید. از ثروت اندوزی و تجمّل گرایی خودداری کنید، غذای شما، نان جو باشد و خاک بالشت شما».
🔶البته اگر یاران امام، این شرایط را بپذیرند، امام هم قول میدهند که هرگز همنشینی غیر از آنان انتخاب نکند.
یاران این شرایط را قبول کرده و با امام بیعت مینمایند.
🍀همسفرم! در این سخنان کمی فکر کن!
درست است که این سیصد وسیزده نفر در آینده نزدیک، فرمانروایان دنیا
خواهند شد و هر کدام از آنان بر کشوری حکومت خواهند کرد؛ امّا عهد کرده اند که تمام عمر بر روی خاک بخوابند!
🔶بی جهت نیست که آنان به چنین مقامی رسیده اند و یار امام شده اند.
این عهدی که امام با یاران خود میبندد؛ گوشه ای از آن عدالتی است که همه منتظرش بودیم.
◀️آری امام زمان از یاران خود بیعت میگیرد که بر اساس مفاهیم قرآن، عمل کنند.
☀️نگاه کن! از آسمان، شمشیرهایی نازل میشود.
🔷برای هر کدام از سیصد وسیزده نفر یک شمشیر مخصوص میآید.
هر کسی شمشیر خود را برمی دارد. هیچ کس اشتباه نمی کند و شمشیر فرد دیگر را برنمی دارد؛ زیرا نام هر کس، بر روی شمشیرش نوشته شده است.
‼️عجیب است، بر روی هر شمشیر هزار کلمه رازگونه نوشته شده است. از هر کلمه، هزار کلمه دیگر فهمیده میشود.
آنها از هر کلمه، هزار کلمه دیگر دریافت میکنند. خداوند برای یاران امام، این کلمات را آماده کرده است تا در موقعیتهای مختلف از آن استفاده کنند.
تعجّب در این است که چگونه یاران امام میخواهند با این شمشیرها با دشمنی بجنگند که انواع سلاحهای پیشرفته را در اختیار دارد؟
◀️نزد یکی از آنها میروم و این سوال را از او میکنم.
او شمشیر خود را به من میدهد و میخواهد به آن نگاه کنم.
شمشیر را میگیرم. هر کار میکنم نمی توانم تشخیص بدهم که از چه جنسی است.
🔸او میگوید: آیا میدانی با این شمشیر میتوان کوه را متلاشی کرد!
آری این شمشیر چنان قدرتی دارد که اگر آن را بر کوه بزنی، کوه را متلاشی میکند.
و بارها افرادی از من سؤال کرده اند که امام زمان چگونه میخواهد با شمشیر، دنیا را در اختیار بگیرد؟
◀️امروز من جواب آنها را یافتم، اگر شمشیر یاران امام، میتواند کوه را متلاشی کند، پس شمشیر خودِ امام چه کارهایی میتواند بکند؟
✅آری، در دست این فرمانده و لشکر بی نظیرش، اسلحه پیشرفته ای است که به شکل شمشیر است؛ امّا هرگز یک شمشیر ساده و از جنس آهن نیست، این یک اسلحه بسیار پیشرفته است.
❓در این اسلحه چه خاصیّتی نهفته است؟ نمی دانم، فقط این را میدانم که میتوان یک کوه را با آن متلاشی کرد.
این اسلحه را خدا ساخته است و به راستی که دست خدا بالای همه دستها است!
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_ششم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
💥🍃💥🍃💥
🌺#داستان_ظهور7🌺
❓کنار کعبه چه خبر است؟ 🕋
🔶حالا دیگر آفتاب بالا آمده است، مردم مکّه متوجّه میشوند که در مسجد الحرام خبرهایی است.
🔶آنها از یکدیگر سؤال میکنند: این کیست که در کنار کعبه ایستاده است و گروهی گرد او را گرفته اند؟
🔶در این میان صدایی در همه جا طنین انداز میشود.
🔶گوش کن!
این صدای جبرئیل است: «ای مردم! این مهدی آل محمّد است، از او پیروی کنید».
همه مردم دنیا این صدا را میشنوند.
🔶عجیب این است که هر کسی این ندا را به زبان خودش میشنود، اگر عرب زبان است به زبان عربی میشنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسی.
🔶وقتی مردم این ندا را شنیدند با یکدیگر در مورد ظهور سخن میگویند و
می فهمند که وعده خدا فرا رسیده است.
🔶مردم مکّه با شنیدن این ندا به سوی مسجد الحرام هجوم میآورند تا ببینند چه خبر شده است.
🔶آنان میبینند که امام با یارانش جمع شده اند.
🔶اکنون امام میخواهد با مردم سخن بگوید به نظر شما اوّلین سخن امام با مردم چیست؟
🔶امام به کنار کعبه میرود و به خانه خدا تکیه میزند و چنین میگوید: «ای مردم! من مهدی، فرزند پیامبر هستم. هر کس میخواهد آدم و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) و محمّد (ص) را ببیند، مرا ببیند! ای مردم من شما را به یاری میطلبم. چه کسی مرا یاری میکند؟ ».
🔶و اکنون یک امتحان بزرگ الهی در پیش روی مردم مکّه است؛ زیرا با اینکه امام بیش از هزار سال عمر دارد؛ امّا به شکل یک جوان ظهور کرده است.
🔶مردم مکّه در شک و تردید هستند، گروهی از آنها باور نمی کنند که این جوان، همان مهدی (ع) باشد.
🔶آنها دسیسه میکنند و تصمیم میگیرند تا امام را به قتل برسانند؛ ولی فراموش کرده اند که امام چه یاران باوفایی دارد، یارانی که عهد بسته اند تا آخرین نفس از امام دفاع کنند.
🔶وقتی مردم مکّه میبینند که یاران امام آماده دفاع هستند پشیمان میشوند و مسجد الحرام را ترک میکنند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_هفتم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
💥🍃💥🍃💥🍃💥
🌺 #داستان_ظهور9 🌺
♨️لشکری که در دل زمین فرو میرود‼️
امشب، شب چهاردهم «مُحرّم» است و آسمان شهر مکه مهتابی است.
◀️چهار شب از ظهور امام زمان میگذرد و در شهر مکّه آرامش برقرار است، البته همچنان بیرون شهر سپاه سفیانی مستقر شده و شهر را در محاصره دارند.
◀️سپاه سفیانی هراس دارد که وارد شهر شود و با لشکر امام بجنگد.
◀️آنها منتظرند تا نیروی کمکی از مدینه برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند.
امشب، سیصد هزار نفر از سربازان سفیانی از مدینه به سوی مکّه حرکت میکنند.
◀️سفیانی به آنان دستور داده تا شهر مکّه را تصرّف و کعبه را خراب کنند و امام را به قتل برسانند. این نقشه شوم سفیانی است.
◀️به راستی، امام زمان که فقط سیصد و سیزده سرباز دارد، چگونه میخواهد در مقابل لشکری با بیش از سیصد هزار سرباز مقابله کند؟
◀️من میدانم که خدا هرگز ولیّ خود را تنها نمی گذارد.
◀️سپاه سفیانی از مدینه به سمت مکّه حرکت میکند و بعد از اینکه از مدینه خارج شد در سرزمین «بَیْدا» مستقر میشود.
◀️می دانید «بَیْدا» کجا است؟
حدود پانزده کیلومتر در جاده «مدینه» به سوی «مکّه» که پیش بروی به سرزمین «بَیْدا» میرسی.
◀️پاسی از شب میگذرد...
آن مرد کیست که سراسیمه به این سمت میآید؟
◀️نگاه کن! ظاهرش نشان میدهد که اهل مکّه نیست. او از راهی دور آمده است.
◀️آن مرد سراغ امام را میگیرد، گویا کار مهمّی با آن حضرت دارد.
یاران امام، آن مرد را خدمت امام میآورند.
◀️آن مرد میگوید: «ای سرورم! من مأموریّت دارم تا به شما مژده بزرگی بدهم، یکی از فرشتگان الهی به من فرمان داد تا پیش شما بیایم».
◀️من که از ماجرا خبر ندارم، از شنیدن این سخن تعجّب میکنم. چگونه است که این مرد ادّعا میکند فرشتگان را دیده است؟
◀️امام که به همه چیز آگاهی دارد، میگوید: «حکایت خود و برادرت را تعریف کن ».
آن مرد رو به امام میکند و چنین میگوید: «من آمدهام تا بشارت دهم که سپاه سفیانی نابود شد. من و برادرم از سربازان سفیانی بودیم و به دستور سفیانی برای تصرّف مکّه حرکت کردیم.
وقتی به سرزمین بَیْدا رسیدیم، هوا تاریک شده بود، برای همین، در آن صحرا منزل کردیم.
◀️ناگهان فریادی بلند در آن بیابان پیچید: ای صحرای بَیْدا! این قوم ستمگر را در خود فرو ببر! ».
◀️آن مرد سخن خود را چنین ادامه میدهد: «سپش من با چشم خود دیدم که زمین شکافته شد و تمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من و برادرم باقی ماندیم و هیچ اثری از آن سپاه بزرگ باقی نماند. من وبرادرم مات و مبهوت مانده بودیم.
◀️ناگهان فرشته ای را دیدم که برادرم را صدا زد و گفت: اکنون به سوی سفیانی برو و به او خبر ده که سپاهش در دل زمین فرو رفت. بعد از آن رو به من کرد و گفت: به مکّه برو و امام زمان را به نابودی دشمنانش بشارت ده و توبه کن».
◀️حالا دیگر خیلی چیزها برای من روشن شده است.
آری خداوند به وعده خود وفا نمود و دشمنان امام زمان را نابود کرد.
آن مرد که از کرده خود پشیمان است، وقتی مهربانی امام را میبیند توبه میکند و توبه اش قبول میشود.
آیا میدانی آن فرشته ای که با این مرد سخن گفت که بود؟
◀️آن فریادی که درصحرای «بَیْدا» بلند شد چه بود؟
او جبرئیل بود که به امر خدا به یاری لشکر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود کند.
◀️سپاه سفیانی که میخواست کعبه را خراب کرده و با امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده و در دل زمین فرو رفته است.
◀️خبر نابودی سپاه سفیانی به سرعت در همه جا پخش میشود. گروهی از آنها که از ماهها قبل، مکّه را محاصره کرده بودند، با شنیدن این خبر فرار میکنند.
سفیانی که در شهر کوفه است با شنیدن این خبر، ترس تمام وجودش را فرا میگیرد و فکر حمله به مکّه را از سر خود بیرون میکند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_نهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
💥🍃💥🍃💥🍃💥
🌺 #داستان_ظهور10 🌺
☀️لشکر ده هزار نفری میآید...
◀️مردم مکّه بعد از اینکه خبر نابودی سپاه سفیانی را میشنوند خیلی میترسند و برای همین شهر آرام میشود و دیگر کسی به فکر دشمنی با امام نیست.
◀️پایتخت حکومت جهانی امام، شهر کوفه است و من منتظر هستم تا همراه او به سوی کوفه حرکت کنم.
◀️خیلی دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوی کوفه حرکت خواهد کرد، نزد یکی از یاران امام میروم و از او میپرسم: چرا امام به سوی کوفه حرکت نمی کند؟
◀️او در جواب میگوید: امام منتظر است تا همه افراد لشکرش به مکّه بیایند.
آری، از وقتی که جبرئیل ندا داد و مردم را به سوی امام فرا خواند، عدّه زیادی حرکت کرده اند. آنان به مکّه دعوت شده اند و مأموریت دارند که به امام بپیوندند.
◀️آیا تا به حال دیده ای که پرندگان چگونه به سوی لانههای خود پناه میبرند؟
◀️این افراد هم این گونه به مکّه پناه میآورند و در خدمت امام به آرامش واقعی میرسند.
◀️اراده خداوند این است که خروج امام از مکّه با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد.
◀️اگر به خارج از مکّه بروی میبینی که شیعیان با چه اشتیاقی به سوی مکّه میشتابند! مثل اینکه یک مسابقه برگزار شده است، مسابقه ای برای هر چه زودتر رسیدن به مکّه برای یاری امام!
◀️این شوقی است که خداوند در دل شیعیان قرار داده است و آنان را این چنین بیقرار نموده است.
◀️آنان با عشقی مقدّس، بیابانها را پشت سر میگذارند و تمام سختیها را در راه یاری امام تحمّل میکنند.
◀️و تو خود میدانی که سیصد و سیزده یار به گونه ای دیگر به مکّه آمدند. آنان با «طیّ الارض» و در شب قبل از ظهور به مکّه آمده اند. آنها در واقع، فرماندهان لشکر امام هستند و در آینده ای نزدیک، هر کدام از طرف امام، حاکم قسمتی از دنیا خواهند شد.
◀️ولی این ده هزار نفری که در راه مکّه هستند سربازان لشکر امام میباشند، آنها میآیند تا قائم آل محمد (ع) را یاری کنند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_دهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🌺 #داستان_ظهور11 🌺
☀️شیران بیشه ی ایمان میآیند..
🔷کم کم لشکر ده هزار نفری کامل میشود. آنها با یکدیگر بسیار مهربان هستند گویی که همه با هم برادرند.
🔷همسفرم! آیا اجازه میدهی من در مورد ویژگی افراد این لشکر سخن بگویم؟
🔷آنان در مقابل دستور امام تسلیم هستند و سخنان امام را با گوش جان میپذیرند.
🔷افراد شجاع و دلیری که ذرّه ای ترس در دل ندارند. آری، امام یارانی شجاع و با یقین کامل میخواهد، افراد ترسو و سست عقیده چه کمکی به این حرکت عظیم میتوانند بکنند؟
🔷لشکریان امام چنان در عقیده و ایمان خود استوارند که شیطان هرگز نمی تواند آنها را وسوسه کند. اینان شیران بیشه ایمان و یاوران راستین حق و حقیقت هستند.
🔷اگر شبها به کنارشان بروی، میبینی که مشغول عبادت هستند و صدای گریه و مناجات آنها شنیده میشود. و در روز چون شیران دلیر به میدان میآیند و از هیچ چیز واهمه و ترس ندارند.
🔷برای شهادت دعا میکنند، آرزویشان این است که در رکاب امام به فیض شهادت برسند. به راستی که چه سعادتی بالاتر از اینکه انسان جان خویش را فدای مولای خود کند!
🔷آیا در این دنیای فانی، آرزویی زیباتر از این سراغ داری؟
خوشا به حال کسانی که چنین آرزوی زیبایی دارند!
و واقعا که زندگی انسان با داشتن این چنین آرمانی، چقدر لذت بخش میشود.
به هر حال، یاران امام همواره دور امام حلقه زده و در شرایط سخت، یار و یاور او هستند.
🔷کافی است امام به آنان دستوری بدهد، آن وقت میبینی که چگونه برای انجام آن دستور سر از پا نمی شناسند.
🔷خداوند نیروی جسمی بسیار زیادی به آنها داده است تا بتوانند به خوبی از امام دفاع کنند.
🔷وقتی که آنها از زمینی عبور میکنند آن زمین به سرزمینهای دیگر فخر میفروشد و از اینکه یکی از یاران امام زمان از روی او گذشته است به خود مباهات میکند.
🔷همه از یاران امام فرمانبرداری میکنند حتّی پرندگان و حیوانات وحشی.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_یازدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
#داستان_ظهور12
🔥لباس ضدّ آتش
💫و عصای شگفت انگیز
◀️اکنون همه سربازان و یاران امام در مکّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فدای امام کنند.
◀️امام لباس رزم بر تن کرده و آماده حرکت به سوی مدینه شده است.
◀️آیا میدانی که لباس رزم امام، همان پیراهن یوسف (ع) است؟
به راستی چرا امام این لباس را به تن کرده است؟
آیا میدانی لباس امام، لباسی معمولی نیست، بلکه لباسی ضدّ آتش است.
تعجّب نکن، بگذار تاریخ آن را برایت بگویم.
◀️پیراهن یوسف (ع) در اصل از ابراهیم (ع) بود.
هنگامی که نمرود میخواست ابراهیم (ع) را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. به خاطرِ همین لباس، ابراهیم (ع) در آتش نسوخت.
◀️پس از ابراهیم (ع)، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا اینکه لباس یوسف (ع) شد و باعث روشنی چشمان یعقوب!
◀️این لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم (ع)، یکی بعد از دیگری به ارث بردند.
و اکنون روشن شد که چرا خداوند این پیراهن را برای امام زمان نگه داشته است؟
◀️همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترین آتش آن روزگار نبود؟
یک بیابان آتش که شعلههای آن به آسمان میرسید!
◀️نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی ایجاد کرد و ابراهیم (ع) را در میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد و امروز همان پیراهن در تن امام زمان است.
◀️امام آماده حرکت شده است، من دقّت میکنم تا ببینم امام با چه اسلحه ای میخواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جای اسلحه، یک چوب دستی دارد!
◀️با خود میگویم که چرا فرمانده این لشکر، این چوب را با خود برداشته است؟
◀️آخر ما میخواهیم به جنگ توپ و تانک و موشک برویم. هر چه فکر میکنم جوابی برای خود نمی یابم؛ برای همین از یکی از یاران امام سؤال میکنم که چرا امام به جای اسلحه این چوب دستی را با خود برداشته است؟
◀️او برایم میگوید: این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی (ع) است.
◀️با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت بریده شده است؛ امّا هنوز تر و تازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای.
◀️در زمان موسی (ع)، بشر در سحر و جادو پیشرفت زیادی کرده بود و به اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر و جادو بود؛ امّا وقتی موسی (ع) عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی تبدیل شد که همه آن سحر و جادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید.
امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده و هر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
◀️این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام میدهد.
◀️تازه حالا فهمیدهام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست و با امام سخن میگوید!
◀️آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده میشود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق میکند، کافی است امام به عصا امر کند.
◀️قرآن در مورد عصای موسی (ع) سخن گفته است. آن عصا یک بیابان سحر و جادو را بلعید، این نکته را قبول میکنی چون قرآن این را میگوید. پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما و موشک را هم ببلعد.
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه میخواهد باشد. این عصا به اذن خدا میتواند مقابل آن بایستد.
◀️آیا میدانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی میشود؟
◀️من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم؟
آیا میتوانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ میشود؟
می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرفهای عجیب و غریبی میزند. واقعا نمی دانم چه بگویم؟
◀️هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر (ع) را برایت بگویم.
تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود: «چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر میدارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان! و آن عصا هر چه را که مقابلش باشد، میبلعد».
◀️به راستی که خداوند چه حکمتهای زیبایی دارد و با عصای موسی (ع)، آخرین ولیّ خود را یاری میکند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_دوازدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
✨🌸✨🌸✨🌸✨
🌺 #داستان_ظهور13 🌺
✨هزاران فرشته به کمک آمده اند...✨
🔷نگاه کن! یاران امام زمان با چه نظمی زیبا ایستاده اند و منتظرند تا دستور حرکت داده شود.
🔷آن جوان را میبینی که در جلو لشکر، پرچمی نورانی در دست دارد؟
آیا او را میشناسی؟
🔷او «شُعَیب بن صالح»، پرچمدار این لشکر بزرگ است.
آیا پرچمی را که در دست اوست میشناسی؟ این همان پرچم پیامبر است.
همان پرچمی که جبرئیل در جنگ «بَدْر» برای پیامبر آورد.
🔷آیا میدانی این پرچم تا به حال، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است؟
اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد و او هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت.
🔷پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد و دیگر در هیچ جنگی آن را باز
نکرد و تحویل حضرت علی (ع) داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ جمل، آن پرچم را باز نمود و دیگر از آن استفاده نکرد.
🔷آیا میدانی که این پرچم از جنس پارچههای دنیایی مثل پنبه و کتان و حریر نیست، بلکه از جنس گیاهان بهشتی است.
🔷این پرچم آن قدر نورانی است که میتواند شرق و غرب دنیا را روشن گرداند.
🔷وقتی که این پرچم برافراشته میشود، ترس و وحشت عجیبی در دشمنان پدیدار میگردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند.
🔷از طرف دیگر با برافراشتن این پرچم، دلهای یاران امام زمان چنان از شجاعت پر میشود که گویی این دلها از جنس آهن است و هیچ ترسی به آنها راه ندارد.
🔷جالب است بدانی که چوب این پرچم از آسمان آمده است و هر وقت امام بخواهد دشمنی را نابود سازد، کافی است با این پرچم به او اشاره کند پس به امر خدا، آن دشمن به هلاکت میرسد.
🔷آیا میدانی هرگاه که این پرچم باز شود هفت دسته از فرشتگان به یاری امام میآیند؟
🔺دسته اوّل: فرشتگانی که با نوح (ع)، در کشتی بودند و او را یاری کردند.
🔺دسته دوم: فرشتگانی که به یاری ابراهیم (ع) آمدند.
🔺دسته سوم: فرشتگانی که همراه موسی (ع) بودند زمانی که رود نیل به امر خدا شکافته شد و قوم بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند.
🔺دسته چهارم: فرشتگانی که هنگام رفتن عیسی (ع) به آسمان، همراه او بودند.
🔺دسته پنجم: چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند.
🔺دسته ششم: سیصد و سیزده فرشته ای که در جنگ «بَدْر» به یاری پیامبر آمدند.
🔺دسته هفتم: فرشتگانی که برای یاری امام حسین (ع) به کربلا آمدند.
🔷آمار کل این هفت دسته، سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته است که به یاری امام زمان میآیند.
🔷اگر سمت راست لشکر را نگاه کنی، جبرئیل را میبینی؛ در سمت چپ لشکر هم، میکائیل ایستاده است.
🔷همه نیرویهای زمینی و آسمانی آماده اند تا ایشان دستور حرکت بدهد.
وقتی لشکر امام حرکت کند، ترس عجیبی در دل دشمنان ایجاد میشود و به همین دلیل است که همیشه پیروزی با این لشکر است.
🔷آری، کسانی که قصد دشمنی با نور خدا را دارند ترسی عجیب وجودشان را فرا میگیرد؛ امّا کسانی که سالهای سال در جستجوی نور خدا بوده اند محبّت و علاقه زیادی به امام پیدا میکنند. آنها هرگز از این حرکت آسمانی نمی ترسند، بلکه هر لحظه آرزو میکنند که حکومت مهدوی تشکیل شود و عدالت واقعی را به چشم خود ببینند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_سیزدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
〰❁🍃❁🌼❁🍃❁〰
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃🌸🍃
🌺#داستان_ظهور14🌺
🌱آنانی که بار دیگر زنده شده اند...
◀️همه منتظرند تا فرمان حرکت صادر شود،لشکر به گروههایی منظّم تقسیم شده است.
◀️در این میان متوجّه یک گروه هفت نفری میشوم. جلو میروم و از یکی از آنها میخواهم که درباره خودش سخن بگوید.
◀️او خودش را «تلمیخا» معرّفی میکند.
نمی دانم او را میشناسی یا نه؟
«تلمیخا»، نام یکی از اصحاب کهف است، اصحاب کهف همان هفت نفری هستند که در قرآن قصّه آنها آمده است.
◀️آیا سوره کهف را خوانده ای؟
آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غاری پناه بردند و بیش از سیصد سال در آن غار خواب بودند.
شاید بگویی: آقای نویسنده، عجب حرفهایی میزنی؟ حواست کجاست؟
نکند خیالاتی شده ای؟ اصحاب کهف هزاران سال است از دنیا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشکر امام زمان، میبینی؟
◀️من در اینجا فقط یک جمله میگویم:
مگر سخن امام صادق (ع) را نشنیده ای که فرمود: «هرگاه قائم ما قیام کند خداوند اصحاب کهف را زنده میکند».
◀️آری، در لشکر قائم آل محمّد (ع) افراد زیادی هستند که بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را یاری کنند.
یکی دیگر از آنها «مقداد» است.
◀️او یکی از بهترین یاران پیامبر و حضرت علی (ع) بود که اکنون به امر خدا به دنیا بازگشته است.
◀️دیگری «جابر بن عبداللّه انصاری» است. او از یاران نزدیک پیامبر بود و تا زمان امام باقر (ع)،زنده ماند.
◀️همان کسی که روز «اربعین» به کربلا آمد و در آب فرات غسل کرد و قبر شهید کربلا را زیارت کرد؛ اکنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسین (ع) را بگیرد.
◀️من عدّه زیادی را میبینم که میگویند ما در عالم برزخ بودیم و چون امام زمان ظهور کرد، فرشته ای نزد ما آمد و به ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است، برخیزید و به یاری آن حضرت بشتابید.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_چهاردهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
💥❤️💥❤️💥
🌺#داستان_ظهور15 🌺
❓شعار لشکر امام زمان چیست؟
🔶امام زمان برنامه ی لشکر خود را معیّن نموده است، اوّلین هدف این لشکر، رهایی شهر مدینه از دست طاغوت است.
🔶درست است که سیصد هزار نفر از سپاه سفیانی در بیابان «بَیْدا» به زمین فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهی از طرفداران سفیانی در مدینه باقی مانده اند و این شهر را در تصرّف خود دارند.
🔶گوش کن! آیا این صدا را میشنوی؟
هیچ کس همراه خود آب و غذا برندارد.
این دستور امام است که به لشکر ابلاغ میشود.
🔶این تنها لشکر دنیاست که به «واحد تدارکات» نیاز ندارد!
🔶آخر مگر میشود لشکری با بیش از ده هزار سرباز در این گرمای عربستان هیچ آب و غذایی همراه نداشته باشد.
امام برای رفع تشنگی لشکر خود چه برنامه ای دارد؟
چه میشد اگر هر کسی مقداری آب و غذا با خود برمی داشت؟
🔶دوست خوب من! آیا موافقی همراه این لشکر برویم؟
تو خود میدانی که ما هم باید این دستور را عمل کنیم و آب و غذا با خود برنداریم.
ظاهرا موافقی که به سفر خود ادامه بدهیم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهی!
🔶لشکر بزرگ حق، آماده حرکت است...
هر لشکر و سپاهی برای خود، یک شعاری را انتخاب میکند به نظر شما شعار این لشکر چیست؟
🔶گوش کن! همه لشکر یک صدا فریاد میزنند: یا لَثاراتِ الحُسَیْنِ؛ ای خون خواهان حسین (علیه السلام)!
🔶امام میداند که صدها سال است شیعه برای امام حسین (ع) اشک ریخته است. آری، این نام حسین (ع) است که دلها را منقلب میکند.
🔶من در این میان به فکر فرو میروم که این لشکر چگونه شعار خود را خون خواهی امام حسین (ع) قرار میدهد در حالی که بیش از هزار سال است که یزید و سپاهیان او مرده اند؟
🔶این یک قانون الهی است که اگر خون مظلومی در شرق دنیا ریخته شود و کسی در غرب زمین به این کار راضی باشد، او هم شریک جرم محسوب میشود.
🔶اگر چه یزید و یزیدیان مرده اند؛ امّا امروز گروههای بسیاری هستند که به کار
یزید افتخار میکنند!
🔶سفیانی و سپاهیان او، ادامه دهنده راه یزید هستند، اگر یزید، امام حسین (ع) را شهید کرد، امروز سفیانی که در شهر کوفه است، هر کس را که نامش حسین است، شهید میکند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_پانزدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
Y #داستان_ظهور16 🌺
🍀بانوانی که پرستاری میکنند...
🔸گروهی از بانوان، در کمال حیا و عفّت، لشکر امام زمان را همراهی میکنند.
سؤال میکنی: این لشکر برای جنگ میرود، پس این بانوان کجا میروند؟
🔸آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ میرفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان میپرداختند؟ اکنون امام میخواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود میبرد.
🔸امام صادق (ع) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیّه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام.
🔸او شیر زنی بود که در زیر شکنجههای «ابوجهل» به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.
🔸اکنون خداوند میخواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد.
🔸یکی دیگر از آن بانوان «أمّ أَیْمَن»
🔸است. آیا او را میشناسی؟
أمّ ایمن در جنگ اُحُد و حُنَین و خَیْبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود و به پرستاری مجروحان میپرداخت.
🔸اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_شانزدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
Y #داستان_ظهور16 🌺
🍀بانوانی که پرستاری میکنند...
🔸گروهی از بانوان، در کمال حیا و عفّت، لشکر امام زمان را همراهی میکنند.
سؤال میکنی: این لشکر برای جنگ میرود، پس این بانوان کجا میروند؟
🔸آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ میرفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان میپرداختند؟ اکنون امام میخواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود میبرد.
🔸امام صادق (ع) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیّه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام.
🔸او شیر زنی بود که در زیر شکنجههای «ابوجهل» به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.
🔸اکنون خداوند میخواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد.
🔸یکی دیگر از آن بانوان «أمّ أَیْمَن»
🔸است. آیا او را میشناسی؟
أمّ ایمن در جنگ اُحُد و حُنَین و خَیْبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود و به پرستاری مجروحان میپرداخت.
🔸اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_شانزدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
💥💚💥💚💥💚
🌺 #داستان_ظهور19 🌺
🔴انتقام از دشمنان مهتاب
🔶لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک میشود.
🔶اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند.
🔶آنان در شهر مدینه جنایتهای زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند.
🔶لشکر امام وارد مدینه میشود و شهر به تصرّف امام در میآید.
🔶امام وارد مسجد و حرم پیامبر میشود و دستور تعمیر آنجا را میدهد.
آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه!
🔶در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند.هنوز صدای گریه فاطمه (س) در شهر طنین انداز است.قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه (س) است.
🔶امام میخواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد. اگر دیروز
نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده میشوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.
و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور میشود.
🔶آری، امروز دشمنانِ فاطمه (س) در آتش میسوزند و به سزایِ عمل ننگین خود میرسند و همه دوستان خدا شاد میشوند.
🔶امام بعد از اینکه برنامههای خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت میکند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_نوزدهم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🌴🌺🌺🌴🌺🌺🌴
🌺#داستان_ظهور20 🌺
⏪پیش به سوی کوفه
🔺آیا تاکنون نام «سیّدحَسَنی» را شنیده ای؟
او از فرزندان امام حسن (ع) است که در «خراسان» قیام میکند و مردم را به یاری امام زمان دعوت میکند.
🔺سیّدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است. برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد و کوفه را آزاد کند.
🔺او پرچمهایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب میکند و با دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش میتازد.
🔺وقتی این خبر به سفیانی میرسد از کوفه بیرون میرود و این شهر به تصرّف سیّدحسنی در میآید.
🔺فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او میخواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد.
🔺هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیّدحسنی به ما میرسد.
🔺حالا دیگر لشکر حق به راحتی میتواند وارد این شهر شود.
خیلی دلم میخواهد مسجد کوفه را ببینم.
🔺لحظه شماری میکنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف میشود.
🔺به راستی چه خبر است؟
امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود.
🔺آن طرف را نگاه کن!
سیّدحسنی با یاران خود به سمت ما میآیند. او خدمت امام میرسد و عرض سلام و ادب میکند.
🔺او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام میگوید: «اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانههای امامت را به ما نشان بدهید».
🔺شاید بگویی نشانههای امامت دیگر چیست؟ 8
منظور سیّدحسنی، عصای موسی (ع) و انگشتر و عمامه پیامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سیّدحسنی تقاضا کرده است به او نشان میدهد.
🔺سیّدحسنی فریاد میزند: اللّه أکبر، اللّه أکبر.
همه نگاه میکنند، او پیشانی امام را میبوسد.
و بعد چنین میگوید: «ای فرزند رسول خدا! من میخواهم با شما بیعت کنم».
🔺سیّدحسنی با امام بیعت کرده و پیمان یاری میبندد. وقتی یاران او این
صحنه را میبینند، آنها نیز با امام بیعت میکنند.
🔺دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود.
یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده و در جای جای این مسجد خیمه به پا میکنند.
🔺امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نیاز با خدای مهربان میشوند. .
🔺آیا میدانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است.
🔺چند روز میگذرد...
خبردار میشویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابانهای اطراف کوفه میروند. پس ما نیز همراه آنان میرویم تا ببینیم چه خبر است.
🔺بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان میایستد و به یاران خود دستور میدهد تا در زمین گودالی بکَنند.
بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی میشوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک!
🔺آری، اینها اسلحههایی است که خدا برای امام و یاران او آماده کرده است.
امام به یاران خود دستور میدهد تا این اسلحهها را به شهر کوفه ببرند و در میان لشکریان تقسیم کنند.
یاران همه اسلحهها را برداشته و به سوی کوفه باز میگردند.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_بیستم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌺 #داستان_ظهور21 🌺
‼️سفیانی توبه میکند...
◀️در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند.
هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم میگیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی میرسد.
◀️سفیانی به فکر فرو میرود. او به یاد سیصد هزار نفری میافتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او میترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود.
◀️اکنون، سفیانی تصمیم میگیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد.
به راستی آیا امام توبه او را میپذیرد؟
◀️نگاه کن! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام میآید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه میدهند تا نزدیک شود.
سفیانی نزد امام میرود و با او گفتگو میکند.
◀️من بی صبرانه منتظر میمانم ببینم نتیجه چه میشود، آیا امام او را میپذیرد.
هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایتهای زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است.
آیا درست میبینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت میکند!
◀️ امام توبه سفیانی را پذیرفته است.
جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها!
تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز میبخشی!
پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟
◀️اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز میگردد.
وقتی سفیانی به لشکر خود میرسد، سربازانش به او میگویند:
جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟ من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم.
◀️چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید. منظور شما چیست؟
شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی!
◀️آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و میدانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی میکنند.
◀️سفیانی ساعتی به فکر فرو میرود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را میکند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان میکند.
◀️او اکنون بیعت خود را با امام میشکند و تصمیم میگیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد...
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_21
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌺 #داستان_ظهور22 🌺
♨️جنگ سختی در پیش است...
🔺سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد سپاه او دو برابر لشکر امام است.
او خبر دارد که آمار یاران امام به این شرح است:
🔸ده هزار سربازی که از مکّه با امام به کوفه آمده اند.
🔸دوازده هزار سربازی که با سیّدحسنی از خراسان، آمده اند.
🔸هفتاد هزار سربازی که در کوفه به امام ملحق شده اند.
🔺در سپاه سفیانی، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او با امید پیروزی قطعی به سمت کوفه حرکت میکند.
🔺او نمی داند که هزاران فرشته، در رکاب مولایمان میباشند و او را یاری میکنند.
اکنون به امام خبر میرسد که سپاه سفیانی به قصد جنگ به سوی کوفه به میآید.
🔺لشکر امام از شهر کوفه خارج شده و موضع میگیرد.
اکنون هر دو لشکر روبروی هم قرار گرفته اند.
🔺امام زمان به سپاه سفیانی نزدیک میشود و با آنان سخن میگوید و آنها را نصیحت میکند.
🔺یاران سفیانی به امام میگویند: «از همان راهی که آمده ای باز گرد».
امام به سخن گفتن با آنها ادامه میدهد و به آنان میگوید: «آیا میدانید که من فرزند پیامبر هستم».
🔺نمی دانم چه میشود که سفیانی فعلاً از جنگ منصرف میشود، شاید میترسد که اگر امروز جنگ را آغاز کند، سربازانش دیگر آن شجاعت لازم را برای حمله نداشته باشند؛ زیرا آنان سخنان امام را شنیده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پیدا کرده باشد.
🔺سفیانی میخواهد برای مدّتی جنگ را عقب بیاندازد تا اثر سخنان امام از بین برود. او دستور عقب نشینی میدهد.
سپاه سفیانی از میدان جنگ عقب نشینی میکند و اوضاع آرام میشود.
🔺خورشید روز جمعه طلوع میکند. به امام خبر میرسد که سفیانی یکی از یاران امام را به شهادت رسانده است.
گویا سفیانی تصمیم دارد به کوفه حمله کند.
🔺امام آماده دفاع میشود و میان دو لشکر، جنگ سختی در میگیرد.
سفیانی آغازگر جنگ میشود و گروهی از یاران امام به شهادت میرسند.
خوشا به حال آنها که به آرزویشان رسیدند!
🔺اکنون دیگر وعده خدا فرا میرسد. سفیانی در وسط میدان ایستاده است و از زیادی سربازانش خیلی خوشحال است.
🔺ناگهان او میبیند که سربازان یکی بعد از دیگری برروی زمین میافتند!
سفیانی نمی داند که فرشتگان زیادی به یاری امام آمده اند. سفیانی هرگز پیش بینی نمی کرد که سپاهیان او این گونه تار و مار شوند.
🔺سفیانی که اوضاع را چنین میبیند میفهمد که دیگر مقاومت هیچ فایده ای ندارد، او با تنی چند از یاران خود فرار میکند.
🔺آیا تاکنون اسم «صیاح» را شنیده ای؟
او یکی از فرماندهان لشکر امام است. او با گروهی از سربازان خود به دنبال سفیانی میروند و سرانجام او را اسیر میکنند.
🔺هوا تاریک شده است و امام نماز عشا میخواند. اکنون سفیانی را به نزد امام میآورند.
سفیانی رو به امام میکند و میگوید: به من مهلت دیگری بده!
🔺امام نگاهی به یاران خود میکند و میفرماید: نظر شما در مورد او چیست؟ من عهد کردهام که هر کاری انجام دهم با نظر و رضایت شما باشد.
🔺یاران امام با هم مشورت میکنند و سرانجام تصمیم میگیرند که سفیانی مجازات شود؛ زیرا او بسیاری از شیعیان را مظلومانه به قتل رسانده و یکبار هم پیمان شکنی کرده است.
🔺این گونه است که سفیانی به سزای کارهای خود میرسد و دنیا برای همیشه از ظلم و ستم او آسوده میشود.
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_22
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------
🍃🌸🍃
🌷ادامه قسمت ۲۳🌷
◀️تا زمانی که این صندوق میان یهودیان بود، آنان عزیز بودند؛ امّا از آن زمانی که آن صندوق از میان آنها رفت عزّت آنها هم رفت.
◀️آری،آنان حرمت آن صندوق را نگاه نداشتند و خداوند آن صندوق را از آنها گرفت.
◀️خوب است سوال دیگری را مطرح کنم: آیا میدانی وقتی یکی از پیامبران
بنی اسرائیل از دنیا میرفت چه کسی جانشین او میشد؟
هر کس که این صندوق نزد او یافت میشد، پیامبر بعدی بود و یهودیان در مقابل او تسلیم میشدند.
◀️اکنون برنامه امام این است که آن صندوق را به یهودیان نشان بدهد.
وقتی یهودیان صندوق گمشده خود را نزد امام میبینند خیلی تعجّب میکنند. عدّه زیادی از آنها به امام ایمان میآورند؛ زیرا آنان بر این اعتقاد هستند که صندوق مقدّس را نزد هر کس یافتند باید تسلیم او شوند.
◀️عدّه ی کمی از آنان با اینکه حق را میبینند از قبول آن خودداری میکنند و امام با آنها وارد جنگ میشود و آنها را شکست میدهد.
◀️اکنون دیگر برنامه ی امام، در بیت المقدس تمام شده است و امام به سوی کوفه باز میگردد.
📚 #داستان_ظهور
ادامه #قسمت_23
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
⚜️ در حرم باشید👇💛
------- ❥︎᯽❥︎ -------
@Imam_Reza_love
------- ❥︎᯽❥︎ --------