eitaa logo
امام شناسی
369 دنبال‌کننده
532 عکس
187 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @BehnazEmam نشانی صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/imamology.info/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ﷽ 🔆 💔 کمی روضه بخوانیم ◾️بفرمایید روضه، ▪️آدرس: دروازه ی ساعات ▪️بعد از ڪوچه ی تنگِ ها ▪️تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه ▪️گرفته مجلسے ارباب در ڪاخ یزیدیّه ◽️ بفرمایید روضه با حضور ؛ ▫️قاتلان ،شمر و سنان و حرمله امشب ▫️بفرمایید روضه با حضور ذاڪران ▫️این بار چوب با لب ... ◾️بفرمایید روضه « شام » ▪️بعدش هم به صرف شام ▪️به صرف شام، بعدش هم شراب از جام ◽️ بفرمایید روضه شامیان، ▫️بعد از نماز مغرب و عشاء ▫️بفرمائید روضه شامیان ▫️با خطبه خوانے هایِ ▫️و ◾️ ندیدم مجلسے کامل تر ▪️از این مجلس روضه ▪️نه بی خود نیست اربابم ▪️در آورده سر از این مجلس روضه ◽️ که در آن قاسم و و اڪبر ▫️ بر روی نیزه، میان دارند ▫️و در هر گوشه ی مجلس ▫️شبیه عمّه‌ی سادات و طفلان، ▫️ ڪربلایی های بسیارند ... ◾️ به نوبت راویان ، شمر و سنان ▪️و حرمله از گفتند ▪️تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ▪️ولی هر یک جدا از روضه ی ▪️سرهای از پیکر جدا گفتند ‌... ◽️ سپس بر منبرِ ▫️آن لب ڪرب و بلایی ▫️آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد ▫️تمام نڪته ها را مو به مو ▫️در خواندن آیه رعایت ڪرد ... ◾️ حسین بن علے لب وا نکرده، ▪️ناگهان مجلس دگرگون شد ▪️از این سو چشمِ زین العابدین ▪️از آن طرف، زینب دلش خون شد ◽️ پس از لب خیزران برخواست آهسته ▫️ولے با شدّت از دست یزید افتاد ▫️ دید بالا رفت چوب خیزران، ▫️امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد ◾️ به شدّت خواندن های زینب، ▪️شور مےبخشد به این مجلس ▪️خصوصاً موقعِ طرز ادای ▪️اسمِ ارباب جهان، ▪️از بس حسین بن علے را میکشد با حس ▪️دل سنگ آب می گردد ... ▪️ بیشتر بی تاب می گردد ◽️ شما حالا بفرمایید روضه ، ▫️ امّا به زور تازیانه ، ▫️راهیِ مجلس شدند آن شب ▫️شما حالا بفرمایید روضه ، ▫️بچّه ها ، از بس که خوردند ▫️از عدو، بی حس شدند آن شب ◾️ بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنے ▪️در مجلس از آغاز بسیار است ▪️از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که ▪️ زین العابدین بسیار است ▪️یکے دیگر از این بسیار ها اینکه ، ▪️ڪمان حرمله ، بسیار در چشم همه ▪️ مشغول ِآزار است ... ◽️ بفرمایید روضه ▫️تا که زینب کبری سحر گردد ▫️بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان ▫️از دعوتے های یزید بی مروّت ▫️بیشتر گردد ▫️بفرمایید روضه ▫️تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها ▫️در وقت تازیانه مانند سپر گردد ◾️ بفرمایید روضه ، آدرس ؛ ▪️دروازه ی ساعات ▪️بفرمایید روضه بچه ها ، ▪️تنها برای شادی ▪️و عمّه ی سادات ... 🍃🥀
🌷 حضرت سید الشهداء (ع) آنقدر به (ع) علاقه دارد که مکرر به آن جناب می فرمود «بنفسی انت» ، جان من فدای تو باد. (خصائص العباسیه/ص13) 🌻 علیه السلام در تمامی مراحل حیاتش، در پشت سر امامش حرکت می کرد حتی در جسم مبارکش به این عالم شهود هم یک گام از مولایش عقب تر بود. 🔹 روز ولادت قدمی پشت سر 🔹 وقت شهادت قدمی پیش تر ♥️ ولادت سراسر عزت حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، آن مولایِ ولایت پذیرِ روزهای سخت انتخاب در سرزمین کرب و بلا بر حضرت صاحب الزمان (عج) و سپس شیعیان مبارک باد. 🔷 @Imamology
✍🏻 صدوق روایت کرده است در«امالی» از علی بن الحسین علیهماالسلام در ضمن حدیثی که فرمود: ◾️ خدای رحمت کند را! برادر خویش را برگزید و کفایت فرا نمود و جان خویش را فدای برادر کرد تا هر دو دست او جدا گشت و خداوند بجای دستها دو بال وی را عطا فرمود که با فرشتگان در بهشت پرواز کند (چنانکه جعفر بن ابی طالب را) و عباس را منزلتی است نزد خدای تعالی روز قیامت که شهدا دریغ آن خوردند. 📚 نفس المهموم / ص353
✍🏻 در «بحار» از بعض تألیفات اصحاب نقل کرده است که: ❕ رضی الله عنه چون تنهایی خویش دید، نزد برادر آمد و گفت: ای برادر آیا رخصت هست به جهاد روم؟ ❕حسین علیه السلام سخت بگریست و گفت: ای برادر تو علمدار منی و اگر بروی لشکر من پراکنده شود. ❕عباس گفت: سینه ام تنگ شد و از زندگی بیزار شدم و می خواهم از این منافقین خونخواهی کنم. ❕حسین علیه السلام فرمود: پس برای این کودکان اندکی آب به دست آور! ▪️پس عباس برفت و وعظ گفت و تحذیر کرد، سودی نبخشید، سوی برادر آمد و خبر بازگفت و شنید کودکان فریاد می زنند العطش! العطش! پس بر اسب خویش نشست و نیزه و مشک برداشت و آهنگ فرات کرد، پس چهار هزار نفر گرد او بگرفتند و تیر انداختند، عباس آنها را متفرق ساخت و وارد نهر آب شد، چون خواست کفی آب بنوشد، یاد از تشنگی حسین علیه السلام و اهل بیت او کرد و آب را بریخت و مشک پر کرد و بر دوش راست گرفت و روی به جانب خیمه کرد. ▪️راه بر او بگرفتند و از هر طرف بر وی احاطه کردند، عباس با آنها کارزار کرد تا نوفل ازرق تیغی بر دست راست او زد و آن را ببرید، پس مشک به دوش چپ گرفت و نوفل ضربتی زد که دست چپ آن حضرت نیز از مچ جدا گشت، پس مشک به دندان گرفت و تیری بیامد و بر رسید و آب آن را بریخت و تیری دیگر آمد و به سینه ی آن حضرت رسید و از اسب بگردید و فریادی زد و برادرش حسین علیه السلام را بطلبید، چون حسین علیه السلام بیامد دید بر زمین افتاده است، بگریست. 📚 نفس المهموم / ص356