✍🏻 از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم روایت کرده اند که گفت:
▪️پسری به جنگ ما بیرون آمد گویی رویش پاره ی ماه بود، شمشیر در دست، پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود، فراموش نمی کنم که آن نعل پای چپ بود، پس عمرو بن سعد بن نفیل ازدی (لعنه الله) گفت: به خدا سوگند که بر او حمله کنم!
▫️من گفتم: سبحان الله! این چه کار است که تو خواهی کرد؟! آن گروهی که بر گرد وی اند وی را کفایت کنند!
▪️گفت: و الله بر وی حمله کنم، پس حمله کرد و بتاخت، ناگهان با شمشیر بر آن جوان زد که به روی افتاد و گفت: یا عماه!
▫️حمید بن مسلم گفت: پس حسین علیه السلام سر برداشت و بدو تیز تیز نگریست چنانکه باز سر بر می دارد و تیز می نگرد، آنگاه مانند شیر خشمگین حمله کرد و عمرو را با شمشیر بزد، عمرو دست را سپر کرد و حسین علیه السلام دست او را از مرفق جدا ساخت، پس فریادی زد که سپاهیان شنیدند و حسین علیه السلام کناری رفت ، سواران اهل کوفه تاختند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام برهانند، و چون سواران تاختند سینه اسبان با عمرو برخورد و او بیفتاد و اسبان عمرو را لگدکوب کردند، چیزی نگذشت جان بداد (لعنه الله و اخزه).
▪️گرد فرونشست، حسین علیه السلام را دیدیم بر سر آن پسر ایستاده و او پای بر زمین می سود و حسین علیه السلام می گفت: دور باشند از رحمت این قوم که تو را کشتند و جد تو دشمن ایشان باد روز قیامت!
▫️ آنگاه گفت: به خدا سوگند بر عم تو سخت گران آید که تو او را بخوانی و اجابت تو نکند یا اجابت او تو را سودی ندهد! امروز کینه جوی بسیار است و یاور اندک. پس او را برداشت بر سینه ی خود و گویی اکنون می نگرم دو پای آن پسر بر زمین کشیده می شد و حسین علیه السلام سینه او را بر سینه ی خود نهاده بود.
▪️حمید گفت: من با خود گفتم آیا می خواهد چه کند؟
▫️پس او را آورد و نزدیک پسرش علی بن الحسین علیه السلام نهاد با کشتگان دیگر از اهل بیت خود که بر گرد او بودند، پرسیدم این پسر کیست؟
▪️گفتند #قاسم_بن_حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام.
📚 نفس المهموم / ص341-343
#محرم #روضه