eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
1 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان رو تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره حساب به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال می‌کنند🌿 دوستان ادامه‌ی رمان در کانال به وقت بهشت ادامه خواهد داشت🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹⚜🌹🌹🌹⚜🌹🌹🌹⚜ 𝓼𝓪𝓻𝓫𝓪𝔃 𝓰𝓸𝓶𝓷𝓪𝓶: 💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ لباس عروسکی نیمه‌کار را دست گرفت. پیلیسه‌های دامن را با سنجاق مرتب کرد. زیر اتو گذاشت. فاطمه دست به سینه نگاه می‌کرد: کار زیادی‌م نداره‌ها. _دقت و حوصله می‌خواد. _________ هر کاری دقت و حوصله می خواهد و به این نکته باید حتما توجه بشه وگرنه باعث دوباره کاری میشه ____________________ پیلیسه‌ها را دوخت. لباس را وارسی کرد. مرتب بود. زیرچشمی به فاطمه نگاه کرد: به طاها بگم فاطمه‌خانم اجازه داد یه بار باهاش حرف بزنی؟ فاطمه دست‌هایش را انداخت. پشت‌چشم نازک کرد: لازم نکرده. ____________________ رابطه بشری و فاطمه خیلی خوبه ،اگر مادر بشری بود حتما سخت میشد جواب دادن بهش اون هم از طرف فاطمه بهترین کار این بود که بشری طرح کنه ____________________ پایین دامن را برای ظریف‌دوزی زیر چرخ گذاشت: بداخلاق! صدای چرخ خیاطی بلند شد. ضحی پیش آن‌ها آمد. مثل هر دفعه‌ که صدای چرخ را می‌شنید‌ جلو رفت تا لباس را ببیند. بشری لبخند زد: داره آماده می‌شه. ضحی فهمید لباس هنوز کار دارد. سراغ اسباب‌بازی‌هایش رفت. بشری نخ را چید. دامن را از زیر چرخ درآورد. به فاطمه نگاه کرد: یه بار باهاش حرف بزن. بعد بیشین فک کن. طاهام میره، اول تابستون میاد. او موقع بش جواب بده. فاطمه خرده‌پارچه‌ها را جمع کرد: جوابم معلومه. نه! ____________________ هر کسی جای فاطمه بود شاید این جواب رو میداد چون فاطمه هم یاسین رو پیش خودش درک می‌کنه ، ازش کمک میخواد چون یاسین زنده است و فاطمه بسیار وفادار و با حیا هستش از فاطمه غیر این هم انتظار نمی‌رفت حداقل برای دفعات اول ____________________ _فاطمه! از لحن کشیده و کلافه‌ی بشری، فاطمه سر پایین انداخت: چطو تو زنِ داداش من نشدی؟ منم داداشت‌و قبول نمی‌کنم. چرخید و روبه‌روی فاطمه نشست: شوخیت گرفته؟ _شرایط ما شبیهه. من هر کار کردم تو راضی نشدی زن مهدی شی! _اصلاً شبیه نیس. توی فکر رفت. شرایط ما مث هم نیست. من نازام. اخم کرد. من نمی‌تونم مامان بشم. خودخواه نیستم حس شیرین پدر شدن‌و از مردی بگیرم تا خودم زندگی کنم. مامانتونم ناراضی! از طرفیم من... هنوز... ته دلم... یه حسی میگه امیرو می‌بینم. حقیقت‌و از خودش می‌شنفم. ____________________ یکی از سخت ترین حرفی که میتونست به بشری بزنه خیلی سخته گروه کشی اون هم برای کسی که هنوز دلیلی برای رفتن عزیز ترین اش پیدا نکرده اینجا دل بشری هزار تکه شد و جمع شد ..:) شرایط بشری و فاطمه شاید شبیه هم باشه ولی آدم های زندگی شون فرق می‌کنه و عشقی که برای یکی مقدس و برای یکی گنگ هست ____________________ -بشری! بشری! بشری! فاطمه بار آخر بلند صدایش زد. بشری را به خودش آورد. فاطمه پوفی کشید: چت شد دختر؟ نصف جونم کردی! چشم‌های خسته‌اش را مالید. نگاه ترسیده‌ی فاطمه را دید: چیزیم نیست. _ببخشید. ____________________ بعضی حرف ها آدم رو به خاطرات شاید گفت کابوس میکشن و با یک ببخشید فراموش نمیشه اما خیلی ها میگذریم از کلماتی که شاید نشانه اش قلب مون باشه دست فاطمه را گرفت: من فقط به خاطر طاها به تو اصرار نمی‌کنم، به خاطر خودتم هست. ____________________ چانه‌ی فاطمه به سینه‌اش چسبید: من نباید اون حرف‌و می‌زدم. _خبری نیس. گفتی که گفتی. ____________________ همین که فاطمه درک کرد و سریع معذرت خواهی کرد یعنی واقعا قصدش ناراحت کردن بشری نبود این شرمندگی تا چند روز ادامه پیدا می‌کنه ..! بشری از پشت چرخ‌خیاطی بلند شد. فاطمه سرش را همراه او بالا برد. سوالی که ذهنش را مشغول کرده بود پرسید: هنوز منتظرشی؟ بشری طفره نرفت. حرف را عوض نکرد. حتی مِن و مِن نکرد. زل زد تو چشم‌های فاطمه. قیافه‌ی غمگینش دل سنگ را آب می‌کرد: یه روز باید برام توضیح بده. همه چی‌و. پلک زد و یک آن چشم‌هایش پر اشک شد: باید بهم توضیح بده. چرا وقتی داشت من‌و دلخوش می‌کرد و زیر گوشم حرفای عاشقونه می‌زد، ولم کرد رفت؟ همین‌و بگه. کدوم‌و باور کنم؟ حرفاش یا کاراش؟ شرایط من مث تو نیس. ____________________ و باز هم بشریِ صادق شاید خیلی از ما اگر جای بشری بودیم می‌گفتیم هیچ هیچ همون فکر هایی هست که خیلی وقته روی دلمون تلنبار شده ولی به زبون نمیتونیم بیاریم یا شخصی رو نداریم که بهش بگیم و این بدترین درد برای یک بشر هست بشری منتظر توضیح هست همون که خیلی هامون پیگیر اش نیستیم و باعث دلخوری عمیقی میشه ان شاءالله که امیر توضیح هات خوبی داشته باشه برای بشریِ قوی مون
در غبار فتنه ها چشم به انگشت اشاره ی علی دارم❤️
واااااییییی تا صب حققققققققق
غیرت در گرانیست به هر کس ندهند😌✌️🏻
گردنت را می‌شکست آن‌جا اگر عباس بود.
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد🥀 یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت 🥀🍂🍁 شهادت امام حسن علی السلام تسلیت باد
⬛️◼️◾️▪️ هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب گریان، زغمى دیده عالم شده امشب پایان شب آخر ماه صفر است این یا آنکه ز نو ماه محرّم شده امشب از داغ جگر سوز نبى سیّد ابرار نخل قد زهرا و على خم شده امشب 💔🥀🍂 ▪️◾️◼️◼️
غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم تیر باران شده از کینه تن و تابوتم کریم اهل بیت امام_حسن علیه السلام ، رسول_اکرم و امام_رضا علیه السلام تسلیت باد🏴 ▪️◾️◼️⬛️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد اما با تکرار صـلوات بر تـو،🥀 نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم ▪️پیشاپیش رحلت پیامبراعظم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) پیشاپیش تسلیت باد🏴
29.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ایران کمپانی غیرت 🇮🇷 🌷پیام مادر شهید مسلم فراهانی به مادر مهسا امینی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
گرم عزا ملائک در سوگ مصطفایند ارض و سما به گریه از داغ مجتبایند ▪️صلی الله علیک یا اهل بیت النبوه ایام عزای صلی الله علیه و آله و علیه‌السلام تسلیت باد
⬛️ اعمال روز ۲۸ صفر 🏴 سالروز شهادت امام مجتبی (ع) و حضرت رسول اکرم (ص) 1️⃣صدقه دادن 2️⃣خواندن ۱۰مرتبه دعای یا شَدِیدَالْقُوَى 3️⃣ روزه گرفتن 4⃣ غسل کردن مستحب است که قبل از خواندن زیارت حتی از راه دور ، غسل انجام شود . 5⃣ خواندن زیارت حضرت محمد(ص) از راه دور 6⃣ زیارت امام حسن مجتبی(ع) •|🕊🥀 سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌آݪِ‌یـٰاسـین |• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀🍂 🥀🍂
من كه از داغ حسين غرق ملال و مَحَنَم من مسلمان شده ی دست امام حسنم من گدای کرم گُل پسر ِ فاطمه ام حسنی ام بنویسید به روی کفنم ◼️شهادت امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد (ص)🥀 (ع)🥀 (ع)🥀 تسلیت_باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ای امت رسول، قیامت به پا کنید لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید در ماتم پیمبر و تنهایی علی باید برای حضرت زهرا دعا کنید داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم 🥀🍂 🥀🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|| ‏اگه اینا از کانال لفت میدادن ؛ الآن علاوه بر بعثی ها کلی مفت خور دیگه هم جوین میشد تو ایران • مردان‌بی‌ادعا • 🥀🍂 🥀🍂
کی گفته غریبی؟ خودم نوکرتم :) شما هرچی زائر داشتی، بخشیدی به حسین.. + شهادت امام حسن(ع) تسلیت🖤 امام_حسن شهادت 🥀🍂 🥀🍂
🦋⃟📸 مولاےمن‌مهدےجان❤️ ★|روزهاےزیادےاومدم‌بہ‌شماسلام‌ڪردم ★|وشماصبح‌وروزم‌روزیباڪردید ★|میخواهم‌بہ‌هرڪسےڪہ‌مے‌رسم‌بگویم : ★|باسلام‌بہ‌امام‌زمانت‌روزت‌رازیباڪن 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 حُبُّ المـهـ❤️ـدی هُویَّتُنا... 🥀🍂 🥀🍂