eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💠⚜💠⚜💠 ⚜💠⚜💠 💠⚜💠 ⚜💠 💠 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم سربالایی مسیر دانشگاه نفسشان را می‌گرفت. از کنار بوته‌های سرمازده‌ی گل محمدی گذشتند. باد پاییزی لای درخت‌های کاج و چنار پیچید. برگ‌های هزاررنگ چنار را مشت کرد. پاشید روی سر دانشجوها. نگاه‌ها رفت روی برگ‌ها که توی هم چرخ می‌زدند. چند دختر دست‌هایشان را بهم زدند و بلند خندیدند. بشری ایستاد. به دوردست نگاه کرد. سر کوه‌های دِراک برف نشسته‌بود. دست گذاشت توی کتف نازنین: برفش‌و جای دیگه زده. سوزش افتاده به جون ما. دستکش پشمی‌ش را از کیف درآورد: تو سردت نیست؟ برگشت: نازنین یک قدم عقب افتاده بود. داشت به همکلاسی‌شان نگاه می‌کرد. به ساسان میر. بازوی نازنین را کشید: به چی زل زدی!؟ نازنین چشم‌غره رفت: درد! بذا ساسان‌و ببینم. نتونستم تو کلاس درست ببینمش. بشری خنده‌اش را قورت داد: این نگاه‌کردنا واسه تو نون و آب نمی‌شه. راه افتاد: من رفتم، دوست داشتی بیا. نازنین، کشدار "ایش" گفت و پا تند کرد: واسّا منم بیام. _وایسم که دوباره بری تو هپروت؟! نازنین دوید‌: نه به جون خودت! دوباره با بشری هم‌قدم شد: از پا افتادم. _جلو پسرا بدوبدو نکن. به ماشین بشری نزدیک شدند. پسرها از بغلشان رد شدند. رفتند طرف ماشینی که جلوتر پارک بود. یکی‌شان همانی بود که نازنین نگاهش می‌کرد: نگاشون کن بشری! محل نگذاشت. می‌دانست اگر بخواهد به حرف نازنین برود یک ساعت دیگر هم به خانه نمی‌رسد. نازنین نشست صندلی شاگرد: بی‌ذوق! از گوشه‌ی چشم نازنین را نگاه کرد: چون پسرا رو دید نمی‌زنم بی‌ذوقم؟! -اینا فرق دارن. خندید: لابد دیدزدنشون گناه نداره؟! _گناهه چی بابا؟ ساسان بود با امیر. بشری با لحن خنده‌داری که دست خودش نبود، گفت: بله؟! _بلا. خندید، نازنین هم. بشری فکر کرد نازنین کی می‌خواهد درست حرف بزند! کلاچ را نرم آزاد کرد و گاز ماشین را گرفت: بلا به جون دشمنت! نازنین آرنج گذاشت بغل شیشه‌ی ماشین: همه چیزت خوبه‌ها. فقط این‌که پایه نیستی بده! دنده را عوض کرد: پایه‌ی چی؟ نازنین توی لاک خود رفت. پایه‌ی چی؟! بشری حتی به پسری نگاه نمی‌کرد! چه برسد که فکرش را مشغول کند. تن صدایش آمد پایین: بشری! -جونم. -درد به جون دشمنت. این بار هردویشان خندیدند. مثل هر دفعه بعد از خندیدن بشری، نازنین گفت: کوفتت بشه این چال لپ! بشری بیشتر خندید: باشه مال تو. قابل نداره! نازنین رو کرد سمت بیرون. مردی تند راه می‌رفت تا زودتر به کارهایش برسد. لب‌ تر کرد و کشدار گفت: نمی‌شه که. ولی اگه می‌شد، مطمئنم می‌دادیش به من. گردن را کج گرفت و نگاهش کرد. بشری نوک انگشت اشاره و شست را به هم چسباند. چشمک زد: مطمئن باش! و ریز خندید: خل نبودیم که... نازنین حرفش را قطع کرد: به لطف نازنین شدی. باز زیر خنده زدند. خنده‌های پاک و بی‌بهانه. خنده‌هایی که دوست‌های صمیمی از هم دریغ نمی‌کنند. ساکت شدند. بشری سرعت ماشین را کم کرد: حرفت‌و نزدی! از سرعت‌گیر رد شد. نگاه گذرایی به نازنین انداخت: چی می‌خواسی بگی؟ نازنین به صورت بشری نگاه کرد. سه سال از خودش کوچک‌تر بود. اما مثل خواهر بزرگ‌تر نداشته‌اش رفتار می‌کرد. توی دل حرف‌هایش را بالا و پایین کرد. بالآخره زبانش باز شد: من... فک می‌کنم... شستش را فشار داد زیر چانه: به... به ساسان... نفس را سنگین بیرون داد: من ساسان‌و می‌خوام. بشری ماشین را کشاند کنار خیابان. لبخند شیرینی زد. مثل حس تازه‌ای که نازنین داشت تجربه می‌کرد. احساس زیبای عاشقی. ولی بیان علاقه‌اش از دوستش دارم به "می‌خواهمش" تغییر کرده بود. -مطمئنی؟! چشم‌های نازنین توی قاب لرزید. لب زد: مطمئنم.
⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜ میانبر رمان بشری لینک https://eitaa.com/In_heaventime/6 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3585 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3590 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3592 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3595 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3599 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3602 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3606 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3608 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3612 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3614 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3618 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3647 لینک برگ ۳۵ https://eitaa.com/In_heaventime/4962 لینک برگ۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/5623 لینک برگ۴۵ https://eitaa.com/In_heaventime/6433 لینک برگ۵۰ https://eitaa.com/In_heaventime/7310 لینک برگ۵۵ https://eitaa.com/In_heaventime/8442 لینک برگ۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/8606 لینک برگ۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/9566 لینک برگ۱۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/10543 لینک برگ۱۲۰ https://eitaa.com/In_heaventime/11745 لینک برگ۱۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/12902 لینک برگ۱۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/14262 لینک برگ۱۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/15406 لینک برگ ۲۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/16928 لینک برگ ۲۲۰ https://eitaa.com/In_heaventime/18038 لینک برگ ۲۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/20759 لینک برگ ۲۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/21953 لینک برگ ۲۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/22597 لینک برگ ۳۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/24481
⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜ میانبر رمان بشری لینک https://eitaa.com/In_heaventime/6 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3585 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3590 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3592 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3595 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3599 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3602 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3606 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3608 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3612 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3614 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3618 لینک https://eitaa.com/In_heaventime/3647 لینک برگ ۳۵ https://eitaa.com/In_heaventime/4962 لینک برگ۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/5623 لینک برگ۴۵ https://eitaa.com/In_heaventime/6433 لینک برگ۵۰ https://eitaa.com/In_heaventime/7310 لینک برگ۵۵ https://eitaa.com/In_heaventime/8442 لینک برگ۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/8606 لینک برگ۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/9566 لینک برگ۱۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/10543 لینک برگ۱۲۰ https://eitaa.com/In_heaventime/11745 لینک برگ۱۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/12902 لینک برگ۱۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/14262 لینک برگ۱۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/15406 لینک برگ ۲۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/16928 لینک برگ ۲۲۰ https://eitaa.com/In_heaventime/18038 لینک برگ ۲۴۰ https://eitaa.com/In_heaventime/20759 لینک برگ ۲۶۰ https://eitaa.com/In_heaventime/21953 لینک برگ ۲۸۰ https://eitaa.com/In_heaventime/22597 لینک برگ ۳۰۰ https://eitaa.com/In_heaventime/24481