افسون:
امیر نگاهش نمیکند. نمیخواهد چشم در چشم بشوند.
به همین راحتی، به همین سادگی! مگر میشود آن همه شور و اشتیاق به همین زودی فروکش کند.
مگر عشق انتها دارد؟ عشق، تا ابد، عشق است؛ چه با امیر، چه بی امیر!
بشری چراغ دوست داشتن را همیشه روشن نگاه میدارد. سخت است، ولی به امتحانش میارزد. با چنگ و دندان تلاش میکند برای نجات کشتی زندگیاش که اکنون در ساحل تردید قصد دارد پهلو بگیرد.
ناخدا امیر! از عهدهی کارَت درست برنیامدی. با همین فرمان جلو بروی، عشق میمیرد. دقت کردهای که همه فکر و ذهنت تقلا میکند که بار آخر است... بار آخر است...، حق فینگیلی این افکار غلط و پوچ نیست. آرامشی است که تو با دستانت، افکارت، نگاهت و حتی صحبت کردنت آن را گرفتهای.
#دلنوشته 🖊♥️
#ارسالی_افسون
♥️⚜♥️⚜♥️⚜♥️⚜♥️⚜♥️
افسون:
سلام بانو مهاجر عزیز
برگ دیگری آمد و باز هم دست و پا زدنهای جناب امیر😏 برای ماندن یا رفتن.
زلال خواب بشری و معصومیتی که حتی در نفس کشیدن بشری مشهود است، هیجان خود سرکوبگر امیر را دوباره شعلهور کرده است.
امیرِ مستأصل و بشرای مظلوم، زندگی عاشقانهای که با حضور دوستی مزاحم و به ظاهر خیرخواه رو به نابودی میرود، همه اینها حاصل اعتمادهای کاذبی است که ما نسبت به برخی از اطرافیان داریم.
امیر دارد حماقت میکند. پلهایی را خراب میکند که در آینده قابل ترمیم نخواهندبود و اگر ترمیم هم شوند، هر لحظه ترس فروریختن آن را دارد.
ظرفیت بشری دیگر تکمیل شدهاست. شاید دَم نزند، بداخلاقی نکند، عصبانی نشود، گریه و حتی بغض نکند ولی از درون شکسته است.
جمله امیر درست نیست که هر کدام به سمت مقصد خود حرکت کنند. زن و شوهر مثل مسافران قطار نیستند که با رسیدن به ایستگاه، هرکسی به سمت هدفش میرود؛ زن و شوهر از منیّت به ما بودن رسیدهاند، پس از لحظه سوار شدن به قطار زندگی باید تا رسیدن به ایستگاه آخر باهم و برای هم باشند.
خداوند در قران کریم میفرماید: و از جنس خودتان برای شما همسرانی قرار دادیم تا در کنار هم آسایش و آرامش داشته باشید. جناب امیر، این شرط انصاف نبود که آرامش فقط یک طرفه و از جانب بشری به تو هدیه شود، بلکه تو هم باید مثل آینه انعکاس داشته باشی و سهم بشری از این زندگی، غوطهور شدن در سَریر خوشبختی باشد نه بیمار و رنجور افتادن روی تخت بیمارستان.
#دلنوشته 🖊♥️
#ارسالی_افسون
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
♥️🖋
افسون:
مالک سرزمین خسته قلبم، خبر داری که دلم میسوزد؟
غم لانه کرده در چشمانم را دیدهای؟ دل مزار شدهام را دیدهای؟
از من اگر عشق را بگیرند، چیزی برای گفتن ندارم. بیزارم از احساسی که ماندنی نیست. بیزارم از نامهای که خواناست اما خواندنی نیست. عاشق نشو وقتی میدانی که فال فنجان حذر دارد. بدان رویای عشق سمت تو نظر دارد.
عمریست که به بودن تو بیمارم، در دنیای بیخبریِ تو گرفتارم. میخواهم نقاب از چهره تب دار عشقم بردارم، از نفس کشیدن در هوای بی تو بیزارم.
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
#دلنوشته
#کاربر_افسون
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
مولای غریبم این روزها نبودنت
درد مشترک اهالی خزان زدهی زمین است!
اگر خورشید طلوع و غروب میکند
و زمین هنوزم زنده است
تنها به عشق توست ...
وگرنه دنیایی که ما ساختهایم
این همه آمدن و رفتن ندارد ...
▪️دلم به اندازه تمام برگ های افتاده در زمین،بودنت را میخواهد...
#اللهمعجلالولیکالفرج
#دلنوشته
#امام_زمان