eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شب که سر بر بالش می گذارم می روم توی فکر تو.‌ من باآرامش وامنیت به رختخواب می روم . می دانم کسی ازخواب خوش نمی پراندم. صدایی نیست. همه جا ساکت و آرام است. همه به خواب رفته اند. اما تو چه؟ .... آیا از لحظه ی بعد خبر داری؟ آیا امنیت داری؟ شب که کودکت را درآغوش پرمهرت می گیری امید داری فردا زنده باشد؟ وااااای چه دلی داری؟ ... پر ازغم ... پراز نگرانی.... ازخود می پرسی: آیا فردا کودکم را می بینم؟ سقفی بالای سرم می ماند؟ واااای شب که به بستر می روم ، فکر تو قلبم را مچاله می کند.... برای تو اشک می ریزم ... کاش می توانستم دستت را به یاری بفشارم ... کاش در توانم بود کودکت را پناه می دادم.... وااای از این قوم ستمگر. اینان کمر به نابودی نوع بشر بسته اند. خون مسلمانان را مباح می دانند. همه ی انسان ها ، جز خودشان را حیوان می دانند. باید مظلومیتت را فریاد کنم . دست به دعا بردارم. از امام معصوم (عج) کمک بخواهم. برای تعجیل درفرجش دعا کنم. بیاید بساط ظلم را برچیند وجهان را از وجود ستمگران پاک کند . انتقام شما را از ظالمان بگیرد وحکومت حقه ی اهلبیت(ع) را درزمین حاکم کند. _
وسعت روحش مثل دریا همه را دربرمی گرفت . ساحل امن وجودش ، رنج دیدگان را آرام می کرد. ناپاکی ها وقتی به او می رسیدند، در وجودش غرق ونابود می شدند. رشادتهایش ، خواب راحت را از دشمن می ربود چرا که اشدّاء علی الکفّاربود. داغ دیدگان ، بر شانه‌هایش سر گذاشته و بار سنگین مصیبت را با شورابه های اشک سبک می‌کردند. قوت قلبشان بود. هر بار به درگاه خدا استغاثه می کردند سالم از جبهه برگردد و به دیدنشان برود . آنگاه باکلام پرمهرش شهد محبت درجانشان بریزد. خُلق محمدیش رحماء بینهم را تفسیر می کرد.‌پیک صلح و دوستی بود در وانفسای آتش منطقه. دیماه سال نود وهشت من هم مثل بقیه در تدارک شب یلدا بودم. خانه را آماده کردم. غذا پختم. خوراکی ها را توی ظرف های پذیرائی چیدم. خانه هامان گرم بود از امنیتی که سردار با جان‌فشانی شبانه‌روزی وبیدارخوابی ، برایمان تامین کرده بود. چند روز بعد بی هوا به فکر یلدا افتادم. با یادآوری آن شب ، لبخندم پهن شد. تلویزیون روشن بود . ناگهان با خبری که پخش کرد ، خنده بر لبم خشک شد . دشمن شادی مردم را تاب نیاورده بود . ساعت ۱:۲۰ بامداد جمعه بالگردهای امریکایی ماشین حامل سردار ولایت حاج قاسم سلیمانی را درفرودگاه بغداد هدف قرار داده بودند. با تصویری که از لحظه ی شهادت دیدم ، آن را تصور کردم: صدای مهیبی درفضا پیچید. زمین لرزید. نیل بی کران وجودش شکافت. جسمش تکه تکه شد. عقیق سرخ انگشترش ، دست قلم شده ی حضرت عباس را به یادم آورد. هوا سردتر و سیاه تر شد. بغض درگلویم چنبره زد .این خبر برقلبم چنگ انداخت و آن را مجروح کرد. بچه های شهدا دوباره درد یتیمی را چشیدند. ولی او..... درطول سالها جهاد ومبارزه منتظر این لحظه بود. این بار می‌دانست لحظه‌ی وصل معبود نزدیک است. چراکه قبل از رفتن چنین وصیت کرد: خدایا مرا پاکیزه بپذیر و آن شب گاهِ پاکیزه شدن او بود. به قول خودش میوه که رسید ، باغبان باید آن را بچیند و او میوه ی رسیده ی باغ خدا بود. روح بلندش موجی درخشنده وآبی شد سواربربال فرشتگان . لشکر شهدا که به پیشواز آمده بودند ، بردندش بالا .‌آسمان ها یکباره روشن شد. خون سرخش او را تکثیر کرد . شعله ای شد و قلب عاشقانش را گرمی بخشید وچون آب حیات جاری شد در رگ خشکیده ی زمستان. باشد فرزندان ما راه ورسم سربا‌زی را در مکتب او بیاموزند و در آینده ای نزدیک ، به یاری حضرت قائم برخیزند. روزی که قیام کند و آیه ی و نُریدُ اَن نَّمُنُّ عَلَی الَّذین استُضعِفوا فی الارض ونَجعَلَهُم اَئِمّه ونَجعَلَهُمُ الوارثین را درپهنه ی گیتی محقَّق کند.
به وقت بهشت 🌱
لطفا شما زبان این خانم باشید... و حرفاتون رو با هشتگ‌های زیر برام بفرستید @Migrator #مادر #قدس #نام‌
حلما بیا کجا رفتی؟ دخترمو نبرین ... ولش کنین ... خدایا کمک... کمک ... حلما رو بردند علی کجایی ؟ نذار اسیرش کنند . یا صاحب‌الزمان ادرکنی ...الغوث ..الغوث فاطمه بیا این بچه رو از بغلم بگیر برم دنبال دخترم. یاالله خودت به دادم برس .