eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 بلند شد که برود اما با اصرار نازنین دوباره نشست. می‌دانست که حال چند سال پیشش دوباره دارد برمی‌گردد. همان افسردگی موقت که فقط با سرگرم شدن به درس و کار و فعالیت‌های مذهبی توانست بر آن فائق بیاد. کم طاقت شده بود. فکر و روانش مثل قبل گنجایش نداشت و زود سر ریز می‌شد. دستش را از روی چشمانش برداشت. نازنین نبود. سر چرخاند و نازنین را رو به روی یخچال دید که پارچ شربت را بیرون می‌آورد. -زحمت نکش من دیگه باید برم -دست خودته مگه؟ -فردا دارم میرم خونه مامان‌بزرگم. می‌خوام برسم خونه وسیله‌هام رو جمع کنم نازنین از شیشه‌ی به لیمو روی لیوان شربت ریخت که غلیظ‌تر بشود. خواست بگوید "خونه مامان‌بزرگت! می‌خوای فرار کنی؟ تا کی آخه؟" ولی زبان به دندان گرفت. -چه‌قدر بگم خودت رو به زحمت ننداز. اگه می‌دونستم می‌خوای این کارها رو کنی اصلا نمی‌اومدم -بی‌خود کردی. دلم برات تنگ شده بود برگشت و لیوان شربت را در دست بشری که پشت سرش ایستاده بود جا داد و گفت: -بخور. دختره‌ی غشی -سر به سرم نذارید غش نمی‌کنم نازنین تکیه داد به کانتر. صبر کرد بشری شربتش را بخورد.‌ لیوان خالی را از دست بشری گرفت و گفت: -خوب تونستی ظاهرت رو حفظ کنی ولی دستت پیش من رو شد بشری حرفی نزد. سینی بزرگی برداشت و برای جمع کردن ظرف‌ها به سالن رفت. همه‌ی ظرف‌ها را با هم به آشپزخانه آورد و ایستاد پای سینک. -چیکار می‌کنی آب را روی لیوان و بشقاب‌ها باز کرد. مایع ظرفشویی را روی اسکاچ ابری ریخت و گفت: -معلوم نیست؟ نازنین شیر آب را بست. اسکاچ و لیوان کف‌آلود را از دستش گرفت و داخل سینک گذاشت. -من بیش‌تر از ظرف شستن نیاز به هم‌صحبتی دارم گونه‌ی نازنین را بوسید و گفت: -چشم‌ مامان خوشگله! اینا رو بشورم میام کنارت -آخه گفتی می‌خوای بری سرش را به طرف سالن چرخاند. به ساعت پروانه‌ای شکل سیاه رنگ که بالای ال سی دی نصب شده بود نگاه کرد و گفت: -نیم ساعت دیگه می‌تونم بمونم آن نیم ساعت هم سر آمد و این بار بشری واقعا برای رفتن از جایش بلند شد. چادرش را سر کرد و بند کیف دستی کوچکش را دور مچش انداخت. نازنین هم چادر رنگی‌اش را باز کرد و پوشید و برای بدرقه آماده شد. -نمی‌خواد بدرقه کنی قربونت برم دو طرف صورتش را بوسید و گفت: -کاری داشتی، خریدی، چیزی. بگو بیام به طرف در رفت و کفشش را پا کرد. نازنین بی‌توجه به حرف بشری تا جلوی در رفت. بشری بند باز شده‌ی آل استارش را بست. -گفتم که نیا -بشری! سرش را بالا گرفت و بعد صاف ایستاد و گفت: -جونم عزیزم -ان‌قدر که به فکر منی، یکم هم به فکر خودت باش -من طوریم نیست دست نازنین را گرفت و گفت: -به فکر من نباش. نگرانی برات خوب نیستا -بهترین دوستمی. نگرانت نباشم؟ تو فقط ظاهرت رو بی‌خیال نشون میدی که کسی نفهمه تو دلت چه خبره بشری به طرف آسانسور قدم برداشت تا دکمه‌ی آسانسور را بزند اما دید که آسانسور بالا می‌آید و همان طبقه‌ی سوم هم توقف دارد. برگشت کنار نازنین و گفت: -تو دل من خبری نیست. فعلا خداحافظ. برو تو دیگه ان‌قدر روی پات واستادی حرفش تمام نشده بود که آسانسور ایستاد و درش باز شد. مقابل چشمان متعجبش ساسان و بعد هم امیر خارج شدند. به آنی طپش قلبش شدید شد. مثل همان لحظه که در روسیه دیده بودش. ساسان و نازنین هاج و واج به امیر و بشری و بعد هم به همدیگر نگاه کردند. هیچ کس چیزی نمی‌گفت. امیر با چشم‌های باریک بشری را نگاه می‌کرد. انگار بیش‌تر از همه امیر یکه خورده بود. بشری چند قدم عقب عقب رفت. به نرده‌ی پله‌ها برخورد کرد و امیر قدمی بلند به طرفش برداشت. بشری سریع چرخید دستش را به نرده‌ی پله‌ها گرفت و در مقابل سه جفت چشم پله‌ها را پایین دوید. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان‌و تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره کارت به نام خلیلی واریز 6273811080623918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری‌و به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی‌و برات ارسال کنه🌿 ✅ارسال ادامه‌ی رمان در کانال به وقت بهشت ادامه دارد🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمانی 😍🌺 به من رحم کن بی قرارم بیا 🥺 برای تعجیل در فرج 3صلوات عنایت فرمایید ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •━━━━•|•♡•|•━━━━•
شب جمعه شب زیارتی ارباب 😍 اسلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🙂 التماس دعای فرج ❤️ •━━━━•|•♡•|•━━━━•
سلام آقا 💚🙏 دوباره جمعه و 🎄 انگشت ما در بند تسبیح زمانه 🙏 یکایک روز ها را می شماریم تا بیایی😔🙏 اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج💚🙏 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
💠 حَسبی مِن سُؤالی عِلمُهُ بِحالِی.. گفتن که ندارد تو خودت خبر داری از حالم! 💚
🌺 اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم: 🔴راه رسیدن به حاجت های مهم و بزرگ! 🌹توصیه‌ی حضرت آیت‌الله بهجت ره: باید بدانند کسانی که حاجت مهمی دارند در یکی از همین نمازها، از این عبادت‌هایی که برای حاجت ذکر شده.. گر بخواهند برسند به حاجت خودشان بدون شک،پس بعد از طلب حاجت و دعاها و نمازها بروند به سجده. در سجود سعی کنند اندازه بال مگسی تر بشود چشم (یعنی به مقدار اندک هم شده اشک بریزند) (این آمدن اشک)علامت این است که مطلب تمام شد (بدین معنا که این دعا و مناجات مورد قبول قرار گرفته است). بله، چیزی که هست عینک ما درست و صاف نیست(کنایه از گناه و تاریکی قلب)، ما نمی‌فهمیم... ما از خدا فرض کنید خانه می‌خواهیم، خدا مصلحت نمی‌داند برای ما خانه‌ای را که ما می‌خواهیم، چکار می‌کند؟! 📒 باطل می‌کند دعای این را؟! نخیر! بالاتر از خانه به آن می‌دهد! [مثلا] به ملک می‌فرماید چندسال بر عمر این بیفزا ! [اما] این بیچاره فکر می‌کند این همه زحمت کشیده آخر اثری (نتیجه‌ای) از خانه و از دعای خودش ندید!! و دعایش مستجاب نشد؛ نمی‌فهمد بالاتر از استجابت این دعا را به او داده‌اند. . حین اجابت، حسن‌ظن به خدا باید داشته باشید عینکت باید واسع باشد، صاف باشد، کدورت نداشته باشد. 📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Alireza Dehghani - Hale Delam Bade.mp3
7.21M
علیرضادهقانے حال‌دلم‌بده‌صبرم‌سراومده توهم‌منو‌نخواۍبگوکجابرم،دنیاپسم‌زده! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
⚘دعـای سلامتی امـام زمـان(عج)⚘ ⚘﷽⚘ 🍃"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🍃 ⚘ اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیّکَ_الفَرَج⚘ .‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐----❤