هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
دوست بزرگوار
کاملا حرف شما درسته.
اما
اگر تشخیص شما اینه که فلانی(حالا هر کی) جرمی مرتکب شده، بسمالله!
برید دادگاهیش کنید.
بذارید قانون و دستگاه قضایی کشور رسیدگی کنه.
مثل همان ده تا خانم بازیگری که محکوم شدند و همه پروژههایی که داشتند لغو شد و الان هم دارن محکومیتشون سپری میکنند.
همین قدر قانون در برابر این مسائل حساسه.
پس
یا مجرم و محکوم اند یا نیستند.
اگر هستند، قانون باید بگه و مانع حضور اینا بشه
اگرم نیستند، هر گونه اعمال فشار بر دستگاههای تصمیمساز و قضایی و بازی با افکار عمومی، اشتباه محض و بازی کردن در زمین دشمن است.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از مردم غزه در حال تسلیم شدن هستند و ظاهرا ساعتی پیش، بیمارستان شمال غزه سقوط کرد و مردم و خبرنگاران مستقر در آنجا در حال ترک آن مکان هستند.
خدا به مردم مظلوم غزه صبر و اجر عنایت فرماید.
انصافا شرایط دشواری است و دل هر صاحب وجدانی را به درد میآورد اما کاملا قابل پیشبینی بود و چقدر بخاطر همین حرفها در اوایل طوفان الاقصی مورد بیمهری و بیاحترامی عدهای از خرمقدسها قرار گرفتیم. بگذریم.
اللهم عجل لولیک الفرج
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
فصل دوم سریال #نیسان_آبی از #فیلیمو به طور واضح و بیشرمانه درباره عشق مثلثی است.
زن رضا خُرسند تو جمع، تو چشم رضا نگاه میکنه و باافتخار میگه: برام خواستگار اومده😐
حتما کتاب #تقسیم را بخوانید تا از بخشی از پشتپرده #کودتای_فرهنگی آگاه شوید.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
https://virasty.com/Jahromi/1705776246401264346
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
حماس نزدیک دو ماهه داره میجنگه تو یه وجب جا که دو برابر بمب اتمی ژاپن سرشون بمب ریختن، اما اندازه ی ما نیروهای بلندمرتبه و سردارانش رو از دست نداد!
#نفوذ
#رعایت_جوانب_حفاظتی
#ارسالی_مخاطبین
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
https://virasty.com/Jahromi/1705771294443886076
#زندگی_پس_از_زندگی
✍ #حدادپور_جهرمی
سلام بابا. سیروسام. این خط جدیدم است. خودت میدانی که زندگی علیه السلامی نداشتم و هر کاری دلم میخواسته، یواشکی و بعضا علنی انجام دادم. هر کاری نه ها ... هررر کاری!
آنچه باعث شد الان این پیام را بنویسم این بود که دیگر از مخفی شدن و فرار از دست طلبکارها خسته شده ام. یک فکری به ذهنم رسیده. بچه ها میگویند یک برنامه راه افتاده به نام برنامه زندگی پس از زندگی! بابا دقیق گوش بده ببین چی میگم!
میرویم در برنامه و میگوییم آقایی که شما باشید، من مدتی مثلا در کما بودم. مثلا یکی زد تو سرم و رفتم به کما. میگویم که وقتی در کما بودم، یک چیزهای عجیبی دیدم و حرفای عجیب تری شنیدم که نگو! اولا سه چهار تا چیز بود که مدتها گم کرده بودیم و من در آن حال پیدایش کردم. از همه مهمترش بافور پدرم بود که زن بابای نچسبم قایمش کرده بود و ما فکر میکردیم که گم شده. دُیّما یکی دو تا از دوستان دوره حبسِ اولم را گم کرده بودم که حالا بماند کجا اما در همان حال دیدم که حالشان خوب است و دست بوس شما هستند. سِیُّما رویم به دیوار، سری به خانه اقدس خانم و اینها زدم و وسط آن هیری ویری یک دل سیر به نجمه خانمشان که عشقش در دلم داشتم نگاه کردم.
که ناگهان همه جا تاریک شد و وسط آن تاریکی، یک یارویِ هرکول اندامی آمد و پرسید: «میخوای برگردی؟» منم دیدم نه گشنه هستم و نه تشنه و نه از قرض و بدهی هایی که بالا آورده بودم خبری هست. کلا هر چه آخوندها گفته بودند اینجا خلافش را دیدم. مثلا همین قرض و بدهی. نه کسی به ما گفت حق الناس گردنت است و نه کسی از ما بازخواست کرد. حتی کسی امر و نهیمان نمیکرد. باورتان میشود؟ نه از قحطی و گرانی خبری بود و نه از تورم نقطه به نقطه و خطی!
با خودم گفتم مگر دیوانه شده باشم که برگردم به دنیا و شرایط قبلی ام! اما نشد بِشه. نذاشتند. نمیدانم از هندزفری به آن یارو هرکوله چه گفتند که اخم کرد و به من گفت: «نمیتونیم در خدمت شما باشیم!» پرسیدم چرا؟ چی شده؟ جواب داد: «از بس به جایِ رفتنِ به جاهای خوب و خدایی و دینی، رفتی خانه اقدس خانم و نجمه را دید زدی!»
هر چه التماس کردم، هر چه دست و پا زدم، هر چه قول دادم که فقط هفته ای یکی دو بار بروم آنجا، قبول نکردند که نکردند! وقتی آن یارو حالم را دید، دلش سوخت و از بالای عینک دودیاش نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی خیالش از دور و برش راحت شد، با انگشت اشاره اش به من فهماند که جلوتر بروم! رفتم جلوتر بلکه راهی پیش پایم بگذارد و بتوانم همان جا بمانم. درِ گوشم گفت: «ما هم بدمون نمیومد تو اینجا باشی داداچ! اما از وقتی جنازه بی هوشِت را از بیمارستان دولتی بردند بیمارستان خصوصی، داره حالت بهتر میشه.»
خیلی دمغ شدم جون تو! گفتم: «ما از وقتی یادمونه بابامون پول آسپرین بچه نداشت، چی شده حالا ما رو بردند بیمارستان خصوصی؟» که هرکوله جواب داد: «بابات خیلی لاشیه! وقتی هزینه یک سال بساط و منقلش رو از اسی لامصب تَلَکه کرد، هزینه بیمارستان رو هم انداخت گردنش تا دیگه هوس نکنه بزنه تو سرت! گفته باید پسرمو ببری بیمارستان خصوصی! اِسی هم که گردنش زیر تیغ باباته، تو رو برده بیمارستان خصوصی و دکترای اونجا دارن یه کاری میکنن که برگردی به زندگیِ نکبت بار قبلیت!»
خیلی حالم گرفته شد. وقتی دیدم چاره ای نیست و باید برگردم، آقاهه یکی دو تا نصیحت طلایی کرد که خیلی حق بود. گفت: «نامه بنویس زندگی پس از زندگی و بهشون بگو ما سلام رسوندیم و گفتیم که دو سه میلیارد تومان، حالا اگر دلار هم باشد چه بهتر، به تو بدهند. اگه قبول نکردند که به تو پول بدهند، بگو لااقل دعوتت کنن تو برنامهشون اما قبلش یه پیچ توی اینستا بزن! همین چیزایی که دیدی و ندیدی را تعریف کن. از اون به بعد، آمار پیجِت میره بالا. از صادق بوقی که کمتر نیستی. و هم هر کی دیدت، بهت میگه التماس دعا! و هم شاید خدا زد پَسِ کَله اقدس خانم و به خاطر اعتباری که به دست آوردی، تو را به نوکری پذیرفت.»
آخرش هم پیشانی ام را بوسید. منم پیشانی اش را بوسیدم. یهو دکترِ بیمارستان خصوصی(که همان دکتر بیمارستان دولتی بود که صبح از ملت قطع امید میکرد. اما عصرها میرفت در بیمارستان خصوصی و با دیدن فیشِ واریزی، دستش شفای خاصی پیدا میکرد.) نمیدانم عصر آن روز چه کرد که دیدم اصلا چشمم باز شد و نفس عمیقی کشیدم و الان هم پشت بازار اسمال طلا از دست طلبکارها مخفی شدم. با خودم میگویم بلکه تو کاری کنی و از شبکه چهار زنگ بزنند و دعوتمان کنند به برنامهشان!
ادامه ...👇👇
ادامه ... 👆👇
بابا! الان همه چی ردیفه برای این که یا آن دو سه میلیارد را بریزند به حسابمان و برویم بزنیم به زخممان و دهان طلبکارها را گِل بگیریم. و یا دعوتم کنند برنامه زندگی پس از زندگی و یک ساعتی معاشرت کنیم و بعدش هم خدا کریم است. با اسی هم هماهنگ کردم که اگر رفتند درِ خانهشان، گردن بگیرد که زده توی سرم و حتی دو سه تا از داداشاش را به عنوان شاهد معرفی کند.
ضمنا این را هم بگویم که اگر برای تحقیق آمدند، اصلا نگران نباش! با کمک همان دکتری که گفتم، مدارک پزشکی درست کردم و به او قول داده ام که اگر کارم گرفت، پیجش را در پیجم تبلیغ کنم و یا اگر در مسجد و حرم امامزاده محلهمون دعوتم کردند، واسش تبلیغ کنم. داداشیای راسته پُشتِ بازار قشنگ برام مدرک درست کردند. با دو سه تا دکتر و پرستار دیگر هم هماهنگ میکنند تا کسی مُغُر نیاید و ضایع نشویم.
فقط بابا حواست باشد که باید هفت هشت ده مرتبه تمرین کنیم تا مو لای درز حرفهایمان نرود و حرفمان دو تا نشود. خاطرت جمع باشد که اتفاقی برای کسی نمیافتد. اگر قشنگ بازی کنیم، میافتیم در کاسه عسل و از آن به بعد، زندگیمان تغییر میکند. فقط شما دو سه تا کام سنگین بردار تا بهتر در نقشت فرو بروی. بقیه اش را بسپار به خودم.
#زندگی_پس_از_زندگی
#مراقب_دینتان_باشید
#عقلانیت_دینی
#لطفا_ساده_نگذریم
#حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
شکوه به معنای حقیقی کلمه
هیچ مرگی از شهادت زیباتر نیست
مخصوصا شهادتی که قبلش بدنت اینقدر جراحت بردارد که وقتی مچ دستت قطع شد، سیم به آرنجت ببندی تا شدت خونریزی را کم کنی
و انگشت اشاره دست چپت هم قطع شده باشد اما با همان دست مجروح، سنگ و چوب و آهن به طرف کوادکوپتر دشمن پرتاب کنی
تا لحظه آخر، پوشش روی صورتت را برنداری تا شناسایی نشوی و دشمن طمع نکند که تو را به هر قیمتی که هست، زنده دستگیر کند
هر چه از شرح روضه لحظات آخر یحیی بنویسم، از شکوهش کم میشود
قلم ما کجا و شرح عاشقانگی این مردان کجا؟
و سلام بر یحیی
سلام بر روزی که چریک زاده شد
و بر روزی که چریک شهید شد.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
💠 آیا میدانستید شهید #یحیی_السنوار، رمان نویس و مولف و مترجم چندین کتاب بودهاند؟!
زندانیان سیاسی معروفی در سراسر جهان در زمان اسارت خود در پشت میله ها بیکار ننشسته و به نوشتن رمان و یا خاطرات خود دست زده اند که در میان آنان میتوان به کتاب «گفتگوهایی با خودم» که نلسون ماندلا در سالهای زندان آن را نوشت و یا بخشی از کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر هنگامی که در قلعه لندربرگ زندانی بود نوشته است و یا حتی کتاب «استنطاق» داستایفسکی نمونه دیگری است از زمانی که این نویسنده شهیر روس در سال ۱۸۶۰ در زندان تزار بوده است اشاره کرد.
یکی از آثاری که در دوران اسارت در زندان های رژیم جعلی صهیونیستی به رشته تحریر درآمده و این روزها مورد توجه قرار گرفته است رمان «خار و میخک» نوشته یحیی سنوار رهبر سیاسی جنبش حماس است که از زمان ۲۲ سال اسارت بین سال های از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۱ و با یادگیری زبان عبری این رمان را نوشته است.
سنوار علاوه بر نوشتن این رمان، ۵ کتاب از زبانهای عبری و انگلیسی را ترجمه کرده است و یکی از پرکارترین زندانیان سیاسی جهان در این زمینه محسوب میشود.
نویسنده در مقدمه کتاب خود مینویسد: «عنصر تخیلی در این اثر صرفاً تبدیل آن به یک رمان است… همه چیز. دیگری به همان اندازه واقعی است که من آن را زیسته یا شنیدهام و راویانش آن را در سرزمین عزیزمان فلسطین زندگی کرده و شنیدهاند.»
سنوار در این کتاب، به سادگی و فقر زندگی فلسطینیها به طور مفصل میپردازد و همچنین به بیمیلیِ ساکنان کرانه باختری درباره شرکت در مقاومت علیه اسرائیل هم اشاره کرده و از آنها گله میکند.
«خار و میخک» اخلاق مردی را نشان میدهد که نقشی محوری در شکلدهی گفتمان بازی کرده است. این رمان در طول سالهای حبس آشکار میشود و روان مردی که توسط دیوارها محصور شده بود را میکاود. خوانندگان نقش السنوار در رهبری فلسطین را در راهروهای ذهن او دنبال میکنند، احتمالاً جایی که بذر عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ کاشته شده است. این روایت گواه بر روحیه مردمی است که در سایه درگیریها زندگی میکنند و فداکاریهای شخصی را که در السنوار و همرزمانش وجود دارد، برجسته میسازد.
این رمان نه تنها یک اثر داستانی، بلکه گواهی عمیق بر روح پایدار غزه است. این رمان به عنوان یک فراخوان برای درک واقعیت فلسطین عمل میکند، روایتی که توسط کسی نوشته شده است که از سکوت خودداری کرده و مستقیماً با قلب جامعه جهانی صحبت میکند. کتاب السنوار روایتی از مقاومت، هویت عمیق فرهنگی و جستوجوی تسلیمناپذیر برای آزادی و عدالت است که در صدای اصیل شخصیتهایش منعکس میشود.
این رمان در ۳۰ فصل خود، انتخاب سخت برخی از آوارگان فلسطینی برای کار در اسرائیل را نیز به نمایش میگذارد. برخی آن را فرصتی برای بهبود شرایط زندگی خود و خانواده خود میدانستند، در حالی که برای برخی دیگر چیزی جز خیانت نبود.
در سرتاسر رمان، زندگی اهالی غزه با سادگی و فروتنی مشخص میشود؛ چه در لباس، چه در غذا و چه در عشق. «خار و میخک» همچنین پافشاری فلسطینیها برای اخذ مدارک دانشگاهی را حتی در سختترین شرایط زندگی نشان میدهد.
راوی به پرسشی مبرم پیرامون بیمیلی ساکنان کرانه باختری به شرکت در اقدامات مقاومتی تا زمان وقوع اولین انتفاضه در سال ۱۹۸۷ پاسخ میدهد. توضیح ارائه شده این است که اگر ارتشهای سه کشور عربی نتوانند اسرائیل را شکست دهند، چگونه آنها میتوانند؟ از این رو، ساکنان کرانه باختری سیاست «زندگی کن و اجازه بده زندگی کنند» را میپذیرند.
این رمان همچنین بر روی سایت آمازون در دسترس مردم جهان قرار داشت که با فشار سیاسی و لابی رژیم صهیونیستی از روی سایت حذف شد.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سالگرد #شهید_جمهور
روح شهید رئیسی شاد و با علیبنموسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثنا محشور باد.
مدل کار ایشان، یک مدل خوب و قابل تامل بود که بنظرم برای همه ما میتونه درس باشه و قطعا حضرت آقا همین ها را هم لحاظ کردند که اینگونه خاص از آن شهید والامقام تعریف و تمجید میکنند.
من نمونههایی را که میشه گفت و دردسر بیانش کمتر هست را یادآوری میکنم؛
یادمون نباید بره که شهید رئیسی👇
۱. حتی برای بعضی رقیبانش از جمله اسحاق جهانگیری که رد صلاحیت شدند، به شورای نگهبان رفت و از آنها دفاع کرد و خواست که اجازه تایید صلاحیت بدهند که با او به صحنه رقابت برگردند!
۲. آبروی افراد حتی همانها که در صفحات انقلابیون به اندازه کَلَم هم ارزش ندارد و صبح تا شب و به ادنی دلیلی آنها را نبش قبر میکنند، محترم میدانست و چیزهایی که از آنها در پروندههای سابق و لاحقشان میدانست و حتی اگر میگفت نتیجه انتخابات را زیر و رو میکرد، اصلا مطرح نکرد و به اخلاق تا قران آخر پایبند بود!
۳. به جوانهایی که سالهای قبلش، در بیت و در حضور رهبر فرزانه انقلاب، طرحهای آنچنانی و ادعاهای اینچنینی و فریادهای مافوق انقلابی سر میدادند میدان عمل داد و حتی دو سه نفرشان را تا وزارت و معاون وزارت پیش بُرد تا خود آنها متوجه پوچ و واهی بودن طرحهای به قول خودشان نخبگانیشان بشوند و آهسته و بیسر و صدا کنار بشکند و بدانند که عرصه اجرا و کلان اجتماع، جای تیر و ترقههای کوچه های خلوت نیست و خیلی چیزهای دیگر علاوه بر صدای بلند و نطقهای آتشین نیاز دارد.
۴. به قول خودشان، روزی نبود که به دفترشان از سوی عدهای نامه علیه آقای ضرغامی نمیرفت و خواستار عزل ایشان از مقام وزارت بودند. اما ایشان با یک لبخند و جمله*خیر است انشاءالله* سر و تهش را به هم میآورد و اجازه نمیداد در مسیری که در ذهنش ترسیم کرده بود خللی وارد شود و این دست نامه و شبنامه و عریضهها به نتیجه مطلوب عدهای برسد.
۵. نمیدانم چرا و علتش را هیچوقت نفهمیدم اما ترجیح داد از تیم اقتصادی دولت روحانی، هم در ساختار اقتصادی و هم در اتاق بازرگانی استفاده کند! البته از قول ایشان نقل کردند که بنده خدا خیلی گشته بود و به خیلی از خودیها پیشنهاد داده بود اما آنها رویش را زمین انداختند و یکی دو نفر هم پیشنهاداتی را مطرح کرده بودند که از نظر آن شهید والا مقام ظرفیت اجرایی نداشت.
۶. بسیار پرتلاش و دونده و جهادی بودند اما من به عنوان یک شهروند و کسی که از بیرون نگاه میکرد، احساس میکردم بقیه و بدنه، پابهپای ایشان نمیدوید و یا اصلا شاید همه چیز، دویدن و صرفا دلسوزی و خاکی شدن عمامه و قرمز شدن چشمها بر اثر خستگی زیاد و این چیزها نیست. بلکه بدنه و اهرمهای اجرایی اگر از خود فرد مهمتر نباشند، اهمیت آنها کمتر هم نیست.
۷. من هنوز علت حضور ایشان در همه جا را درک نکردم. واقعا عرض میکنم. معتقدم جفا شد در حق ایشان. شاید واقعا لزومی نداشت که حتی ایشان از سادهترین پروژهها در مرز و شرایط سخت آب و هوایی شخصا بازدید کنند. بنده حضور میدانی و لزوم توجه به کف و بدنه اجزا را کاملا میفهمم اما فکر نمیکنم چنین وجود باارزش و درخشان، لازم بود که اینقدر وقت و وجود و سلامتی و حتی زندگیشان را وقف بازدید از جزئیات خیلی دور میکردند.
۸. هماهنگی عجیب و غیرقابل وصفی که بین نهادهای امنیتی در زمان ایشان رخ داد را اصلا نمیشود انکار کرد. اتفاقات معرکهای که کاش میشد بازگو کرد و کاش میشد بعضی عزل و نصبهای تاریخی را تشریح کرد، همگی در زمان ایشان رخ داد.
۹. ایشان رسانه نداشت. خیلی ناراحت کننده بود که تیم رسانه و روابط عمومی قوی در اطراف ایشان نبود و نتوانست قبل از شهادت و تشییع تاریخی ایشان، به تنویر افکار عمومی اقدام کند. تا جایی که حتی برخی نمایندگان فعلی مجلس که داد و ادعای انقلابی آنها گوش فلک را کر کرده، توئیت میزدند و مثلا اقدامات و تصمیمات شهید امیرعبداللهیان را در مسیر و مشابه ظریف توصیف میکردند و طعنه بار دولت رئیسی میکردند.
۱۰.و شاید از جذابترین اتفاقاتی که خیلی مورد اشاره نگرفت این بود که قبل از انتخابات خبرگان رهبری، اعضای خبرگان از ایشان درخواست کردند که با ایشان ملاقات و جلسه داشته باشند اما آن شهید حکیم و مخلص، اجابت نکرد. همان گونه که قبل از انتخابات ریاست جمهوری هم ایشان راضی به جلسه با آن بزرگان نشد و با ادبیات خاص خودشان، ضمن احترام به مقام اعزه، نپذیرفتند و جلسه برگزار نشد.
و خیلی نکات دیگر که ...
اما ...
ایشان در یک جا فرموده بود: *امان از تیر و طعنهها. امان از دلی که بخاطر انواع طعنه و کنایات، به درد میآید اما مأمور به سکوت است*
روحشان شاد
راهشان پررهرو باد🌷
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
♦️کودک ۸ سالۀ قمی، قهرمان کشف توطئه تروریستی در ایران
🔹یک کودک ۸ ساله با هوشیاری و اصرار های مکرر خود، نقش کلیدی در خنثی سازی توطئه خطرناک یک گروه تروریستی در قم ایفا کرد.
🔹این گروه ۱۳ نفره که متشکل از اتباع خارجی از جمله یک تبعه سوری بود، قصد داشتند در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) و دیگر تجمعات عمومی، حملات انفجاری انجام دهند.
🔹ماجرا از زمانی آغاز شد که این پسر بچۀ قمی، رفت و آمدهای مشکوک افراد غریبه را در محل زندگی خود مشاهده کرد. با وجود بی توجهی اولیه خانواده، اصرارهای پی در پی کودک باعث شد والدینش موضوع را به مراجع امنیتی گزارش دهند.
🔹در تماس اول، خانواده با پاسخ مبهم مسئولان مواجه شدند و به آنها گفته شد موضوع به این نهاد مربوط نیست. اما با پیگیری مجدد و تماس با شماره ۱۱۰، پلیس سریعاً وارد عمل شد.
🔹با اعزام نیروها به محل اختفای تروریست ها، درگیری مسلحانه رخ داد که در نهایت منجر به دستگیری تمامی اعضای این گروه شد.
🔹تروریستها با مشاهدۀ حضور پلیس، اقدام به تیراندازی کردند که خوشبختانه هیچکدام از مأموران آسیبی ندیدند و در ادامه ضمن بازداشت عوامل در میدان با اقدامات اطلاعاتی تمامی اعضای این شبکه را در عملیاتی سریع و حساب شده دستگیر شدند.
یک مقام پلیس ضمن تأیید این روایت، گفت:
🔹این واقعه بار دیگر نشان داد که هوشیاری و مشارکت مردمی، مهمترین ابزار مقابله با تهدیدات تروریستی است. اگر این کودک بادقت و شجاعت خود موضوع را پیگیری نمیکرد، ممکن بود فاجعۀ بزرگی رخ دهد.
#هوش_امنیتی
#افزایش_ضریب_هوش_امنیتی
#امنیت_مردمی
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
✔️ واکنش آیت الله صدیقی به دستگیری فرزندش
▪️تابع قانون هستیم
آیت الله «کاظم صدیقی» در گفتوگو با خبرنگار تسنیم:
🔹حدود یک هفته پیش فرزندم با دستور قضایی بازداشت شده و هماکنون در بازداشت به سر میبرد تا دستگاه قضایی مراحل بررسی اتهام را طی کند.
🔹همه باید حافظ قانون باشند، اگر قانون درباره فرزندم تصمیمی بگیرد، تابع قانون هستم، زیرا همواره خود را حافظ قانون دانستهام؛ اگر اتهامی که منتسب کردهاند درست باشد و ثابت شود، طبق قانون باید برخورد شود.
🔹بنده هیچگونه پیگیری درباره بازداشت فرزندم نکردهام و حتی دنبال ایشان نرفتهام.
👈 خدا حفظ کنه عالم گرانقدر، حضرت آیت الله صدیقی. انتظاری هم جز این از ایشان نداریم. امیدواریم همه از امتحانات سربلند عبور کنیم. امتحان اولاد، امتحان سنگینی هست. دست این عالم فرزانه را میبوسیم و برایشان عمر باعزت از خداوند مسئلت داریم.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جای این حرفا، کلیپ تدریس زبان از حاج محمود کریمی عزیز ببینید تا یه کم دلتون وا شه😎😊😂
دم حاج محمود گرم
البته این کلیپ قدیمی هست
اما ارادت ما هم به ایشون قدیمی تر از این حرفاست 😘
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_آمریکا
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour