eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
سرے عکسهاے مراسم عقد حامد زماني و الهه قرقانے ... آقای زمانی دسته گل مراسم عقدشون رو تقدیم ایستاده ها کردند!! ... ... 😂 @ISTA_ISTA 😂
عکس زیبا و قدیمی آقا حامد 😻 @ista_ista
Hamed••• Zamani••• ~~~~~~∞~~~~~~ @ista_ista
عکس لاکچریی آقا حامد #حامد_زمانی😻😚 @ista_ista
خنده طوری 😹 #حامد_زمانی🙋♂ @ista_ista #استائیسم ✌️
نام {ط} زیباترین شعری است که تا بحال بر زبان آورده ام ♪••• 😽😻 و افتخاریست برایم که تو را به عنوان خواننده محبوبم انتخاب کردم!!! @ista_ista
🌸🌱 🌱 چگونہ بہ خـدا عشق بورزیـم؟ استـاد پناهـیان: ✅عظمت خـدا رو اول بایـد تو دلـ♥️ـت بینـدازے تـا👈 «ازش حـساب ببرے» 👌ڪم ڪم «خـوف خــدا» تـو دلـت مینشینہ🙂 آقا من از خــدا نمیترسـم چڪار ڪنم؟! +حتـما سرنمـاز سـرت رو خاروندے!🤕 +حتمـا ڪلمات رو درسـت تلـفظ نڪردے!🤐 ❤️خــدا خیلے نازه میتونہ بیـاد یہ ڪشیده✋ بزنہ توے گوشـمون تا حسـاب ڪار دستـمون بـیاد! اما خـدا میگہ«اون بایـد خـودش بفهمہ» هرڪس عظـمت خـدا تـو دلـش نشسـت یہ عشـقے پیـدا میکنہ...😍 یہ علاقہ‌اے پیـدا میکنہ کہ ما فقـط حرفـش رو میزنیـم...🙂 کسے کہ نـماز مؤدبانہ خونـده باشہ یہ محبَّتے تو دلـش میشینہ و نمیتونہ ایـن محبـت رو پاسخ بده🙈 بعد خـدا روز قیامـت میـگہ‌:‌گفتـم کہ اینقـدر دوستـت دارم❤️ 🔆یه روایـت؛ 🌺رسـول خـدا«ص» صـدا زد خـدایا میشہ روز قیامـت امـت مـن رو ببرے یہ گوشہ اے از صحرایے محـشر و فـقط من و تـو باشیـم؟🕊 💢بعـد اونـجا بہ حـسابشون رسیدگے کنی..! خــدا فرمـود حبیب مـن، من از تو مهربـان تـرم🌱 روز قیامـت امـتت رو میبـرم جایے کہ فقـط خـودم باشـم بـعد بہ حسابـشان رسیدگی میڪنم:) تا تو هـم ندونے کہ چہ گناهے ڪردند..🙃 ‌ ؟ 🎶〰〰〰〰🎶〰〰〰〰🎶 پ.ن. این پست رو خوندم و دیدم خیلی مناسب ماست و خیلی تاثیر گزاره!!! &&&&&&&&&&&& ❤️ @ISTA_ISTA 🍃
رفقاے عزیزم از حالا ساعت هشت یک حدیث قدسی میزارم البته این اتفاق ممکنه هر روز نیافته!! ولے حتے الامکان هر روز میزارم!!! این حدیث هارو یکي از رفقاے عزیز کانال قراره براے بنده ارسال بکنند و بنده هیچ زحمتے براشون نکشیدم امیدوارم براتون مفید واقع بشه!! ...
🔻به وقت حدیث🔻 🔸حدیث قدسی🔸 🔹ای فرزند آدم گناهان مردم تو را نسبت به گناه خودت فریب ندهد ( اینکه بگویی مردم اینقدر گناه می کنند ما که خیلی مرتکب گناه نشدیم ) و همچنین نعمتهای مردم نسبت به نعمتهایی که خداوند به تو عنایت کرده. و مردم را از رحمت خداوند تبارک و تعالی ناامید مگردان در حالیکه امید رحمت برای خود داری. 🔴 @ISTA_ISTA 🔴
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
مــــعـــــجـــــزه_عـــــشـــــق رمان ناب و محتوایے #معجزه_عشق پـــــارتــــــــ👑15👑 بعد از خور
مــــعـــــجــــــزه_عـــــشـــــق رمان ناب و محتوایے پـــــارتـــــــ👑16👑 اومدم و باهم نماز خوندیم!! ... چقدر این نمازها میچسبید.😌 نمازهایے که با جون و دل میخوندم و خیلے اعتقاد داشتم بهش. مخصوصا که با امیر نماز میخوندم.😊 امیر خیلے نمازهاش رو خاضعانه میخوند و همیشه آرزوم بود بتونم مثل اون نماز بخونم!!!😀 ... بعد از نماز خوابمو واسش تعریف کردم. بهش گفتم: +امیر!!! ... _بله ... +تو راضے بودے به هر اتفاقے که براے حامد بیافته؟؟!! ... _عزیزم من راضے به رضاے خدا بودم و هستم!! _اونم از ته دل😌ولے😔بالاخره پسرمه!! ولے سعے کردم از ته دل راضي بشم!! ... +حامدم همینو تو خواب بهم گفت!!! گفت تا راضے به رضاے خدا نشم تکلیفش مشخص نمیشه و همینطورے تو کما میمونه!!! ... _پس اگر میخواے هم پسرمون راحت بشه هم تکلیفش مشخص بشه باید خودتو راضے بکنے!!😟 ... +ولي آخه چطورے؟؟!!! ... _حتما خود حامد بهت گفته!!! ... +آره گفته!😞 ... _پس سعے بکن خودتو راضے کنے!!! ... بعدش امیر رفت و خوابید. منم رفتم تو اتاق حامد! اون کتابایے که گفته بود نگاه کردم چشم افتاد به کتاب سلام بر ابراهیم! چه اسم عجیبے!! برش داشتم! چه تصویر آرامش بخشے!! تصویرش عکس یک شهید بود!! که تو صورتش آرامش موج میزد! کنجکاو شدم بخونمش!! شروع کردم به خوندن!! ... دو ساعت بعد🕕: وقتے به ساعت نگاه کردم ساعت ۶:۰ بود. اونقدر غرق کتاب شده بودم که نفهمیدم دوساعت گذشته!! چه قدر این شهید استثنایے بود!! خیلے به حضرت زهرا [س] اعتقاد داشت! چقدر صحبتهاش آرومم میکرد!! بعد از خوندن چند بخش از این کتاب، خیلے آروم شدم!! احساس کردم خدا دیگه خیلے برام مهمه!! خیلے بیشتر از قبل!! ....... خیلے فکر کردم🤔🤔 من باید از پسرم میگذشتم به خاطر خودش!! به خاطر خدا!!😊 فقط این اسم الان آرومم میکرد! تصمیمم رو گرفتم .. خیلے مصمم ... رفتم همون قرآن حامد و برداشتم . سجادشو پهن کردم .📿 چادر سفید گل دارمو که امیر برام خریده بود سرم کردم. شروع کردم به خوندن قرآن. وسطاش گفتم: +خدایا من راضے ام به رضاے تو😌 ولے خواهش میکنم ازت که پسرم رو ازم نگیرے!! من از پسرم میگذرم فقط به خاطر تو!! ولے به عنوان یک مادر دعا میکنم پسرم رو اگر هم ازم میگیرے بهم صبر بده!! ... بعد از کلے قرآن خوندن و دعا کردن بلند شدم و ساعت و نگاه کردم. آخه زمان خیلے برام مهم بود و همه کارام ساعت مشخصے داشت. ساعت 🕖 بود. رفتم و صبحانه رو آماده کردم. بعدشم امیر و صدا کردم و باهم صبحونه خوردیم. عادت نداشتیم بدون حامد صبحونه بخوریم ولے توے این مدت به این موضوع هم عادت کرده بودیم!! بعد از خوردن صبحونه امیر رفت شرکت و منم به کاراے خونه رسیدم! خیلے وقت بود اونطور که باید و شاید خونرو مرتب و تمیز نکرده بودم! ... حامد همیشه خودش اتاقشو مرتب میکرد خودش جارو میکشید!! خودش لباساشو میشست!! اما الان خیلے وقت بود که اتاقش نه مرتب شده بود نه جارو کشیده شده بود نه لباسهاش شسته شده بود!! شروع کردم به تمیز کردن اتاقش،شستن لباسهایے که براے آخرین بار پوشیده بودشون!! چقدر پسرم خوش تیپ بود!! چقدر کمک حالم بود و من نفهمیده بودم!! چقدر رعایت حالمو میکرد!! ... بعد از این که کارام تموم شد رفتم بیمارستان. ... پــــایـــــان پـــارتــــــ/16/ ❤️عشق❤️ ✍:نویسنده/یه ایستاده ❣ @ISTA_ISTA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا