هدایت شده از 🌱مَأوا🌱
بیست بار با شترش رفتہ بود حج،
بدون اینکه حتے یڪ شلاق به او بزند!
بعد از شهادت، شتر بدون اینڪه قبر او را دیده باشد آمد همانجا،
زانوهایش را خم ڪرد؛ افتاد روے خاڪ.
با همان زبان بستہ صیحہ مے کشید،
خودش را مے مالید به خاکها،
سرش را بہ زمین مے زد،
اشڪ چشمهایش خاڪ را تر ڪرده بود.
خبرش وقتے بہ امام باقر (علیه السلام) رسید، آمد و از او خواست آرام باشد.
شتر از ڪنار قبر بلند شد و چند قدم برداشت ولے انگار دلش آرام نگرفت،
برگشت و دوباره همان ضجہ ها را شروع کرد.
امام یڪبار دیگر آمد و آرامش کرد.
بار سوم ،ڪہ بے قرارے اش را دید فرمود: رهایش کنید.
سہ روز آنجا ماند و بالاخره از درد فراق، جان داد.
همانجا، ڪنار تربت مولایش، زین العابدین (علیه السلام)...
#بحارالانوارج٤٦ص١٤٨