eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بِسْم‌ِاݪلّٰھ‌ِالرَّحْمٰن‌ِالرَّحیٖم✨
سلام❤️ صبحتون پر از انرژی مثبت☺️ 🆔 @ISTA_ISTA
🌱 از‌خد‌ااندکۍ‌هم‌که‌باشد، پروا‌کنید؛‌و‌میان‌خو‌دو‌خدا‌ پرده‌اۍ‌هرچند‌نازڪ‌بگذارید! "امام‌صادق‌؏-تحف‌العقول" 🆔 @ISTA_ISTA
🌱✨ 🥀 تانیایۍگره‌ازڪاربشروانشود؛ دردماجزبہ‌ظھورٺومداوانشود:) 🆔 @ISTA_ISTA
🧡🍃 اگہ‌اراده‌کنےکھ‌ خودتوحفظ‌کنۍ؛ خداهم‌هنگام‌ارتکاب‌گناهان؛ برای‌توایجادمانع‌می‌کند!:) "آیت‌الله‌حق‌شناس" 🆔 @ISTA_ISTA
Hamed Zamani Sobhe Omid 128.mp3
4.11M
☀️ عهد می‌بندم، دیگه اشکاتو در نیارم... ولی سخته دووم بیارم.. توی عشق تو کم میزارم.. تو اما نه! 🆔 @ISTA_ISTA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ یه بغض قدیمی رو حس میکنم که از آرزوی حضورت پُره میخواد پر بگیره دل عاشقم ولی بی تو داره زمین میخوره...😔 💔 @ISTA_ISTA
وتُعمُرُ الأَرضُ وتَصفو وتَزهُو الأَرض بِمَهدِيِّها وتَجريبِهِ أنهارُها | زمين به وسيله مهدى، آباد و خرّم می شود و به وسيله او چشمه‏ سارها روان مى ‏گردند 🏞💚 (ع) 📖 دانشنامه امام مهدی (عج)، ج9 ص 364 ● 🆔 @ISTA_ISTA
🏮 خواندنی کمک (عج) به فردی تازه مسلمان یکی از هم وطنان ایـرانی یک سال در ایام محـرم به انگلستان سفـر کرده بود، یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بود وقتی وارد حیاط منزل شد، با تعجب دید که آنجا نیز بساط دیگ و آتـش و نذری امام حسین (علیه السلام) برپاست، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هستند.. در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلـس (علیه السلام) فعالیت می کردند، شد و وقتی از حال آن ها جویا شد، متوجه شد که آن دو مسیحی بوده اند و مسلمان شده اند و هر دو پزشـک هستند. مرد متخصص قلب و عـروق و زن هم فوق تخصص زنان است. برایش جالب بود که در انگلسـتان، برخی از مردم این طور عاشق اهل بیت (علیه السلام) باشند و مخصوصاً دو پزشک مسیحی، مسلمـان شوند و با این شور و حال و با کمـال تواضع در مجلس امام حسین (علیه السلام) نوکری کنند. کمی نزدیـک تر رفت، با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمود و از او پرسید که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشــق و محبــت چیست!؟ او گفـت : «درست است، شاید عادی نباشد، اما من دلم ربوده شده، عاشق شدم و این شور و حال هم که می بینی به خاطر محبــت قلبی من اســت.» از او پرسید: «دلــربای تو کیست؟ چه عشقی و چه محبتی!؟» پاسخ داد: «من وقتی مسلمــان شدم، همه چیز این دین را پذیرفتم، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و می دانستم بی جهت به دین دیگری رو نمی آورد. نماز و روزه و تمام برنامه ها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم. فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه می کردم دلم آرام نمی گرفت و آن مسئله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر می کردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طــراوت و جــوانی ظهور کند و اصلاً پیر نشود! در همین سرگردانی به سر می بردم 🕋 تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم. شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوه ترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند. وقتی اولیـن بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم می لرزید و بی اختیار اشک می ریختم و گریه می کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیــت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیــت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می برد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمی فهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می دیدم، با سرعت به طرف آن ها می رفتم، ولی وقتی نزدیک می شدم متوجه می شدم که اشتباه کرده ام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمی دانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شــروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهره اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقـتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت : «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافله ات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قــدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم : «بگویـم چه کسـی سلام رسانده؟» او گفت : «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمــر بلنــدش سرگردانی! من همانــم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد.. از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می رسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.» 📖 کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی 🆔 @ISTA_ISTA ╠صلوات اللّه و سلامه علیک یا بقیت اللّه و عَجِّل علی ظهورک یابن الزهراء سلام اللّه علیها ╣
بر جلوه روی ماه مهدی صلوات... 💚 بـر جذبـه هر نـگاه مهدی صلوات...❣ مارا نبود چو هدیه ای در خور او...✨ بفرس به پیشگاه مهدی صلوات... 💫 🆔 @ISTA_ISTA
إن كانَت لكَ يَدٌ عندَ إنسانٍ فلا تُفسِدْها بكَثرَةِ المِنَنِ و الذِّكرِ لها، و لكنْ أتبِعْها بأفضَلَ مِنها؛ فإنَّ ذلكَ أجمَلُ بِكَ في أخلاقِكَ، و أوجَبُ لِلثَّوابِ في آخِرَتِكَ؛ | اگر به كسى خوبى كردى، آن را با منّت گذاشتن زياد و به رُخ كشيدن تباه مساز، بلكه با خوبىِ بهترى ادامه اش بده؛ زيرا اين كار براى اخلاق تو زيبنده تر است و پاداش آخرتت را واجبتر مى گرداند. 🌼 - 📖 بحارالأنوار، ج78، ص283 ● 🆔 @ISTA_ISTA
✨ اونقدر خودمونُ درگیرِ القاب و عناوین کردیم؛ که یادمون رفته همه باهم برادریم! و باید کنارِ هم ، باری از رویِ دوشِ مردم برداریم! 🌱 شھیدبلباسے🌱 🆔 @ISTA_ISTA
🌱 در این انقلاب آن قدر ڪار هست ڪھ مےتوان انجام داد بےآنکه هیچ پست، سمت، حڪم و ابلاغے در ڪار باشد...! "شھیدبھشتےعزیز" 🆔 @ISTA_ISTA
✨ مایقین‌داࢪیم‌آن‌سوےافق‌مردےھسٺ!:) 🆔 @ISTA_ISTA
🏮 مسابقه امام حسن و امام حسين عليهما السلام در خطاطى روزى و عليه السلام در حال نوشتن بودند. امام حسن به امام حسين گفت : «خط‍‌ من از خط‍‌ تو بهتــر است.» امام حسين عليه السلام گفت: «نه، خط‍‌ من بهتــر از خط‍‌ توست.» نزد مادرشان س رفتند و گفتند : «بين ما داورى كن.» مادر نمى‌خواست هيچ‌يك از آنها را ناراحت كند، براى هميـن گفت : «از پدرتان بپرسيد.» آن دو نزد پدرشان رفتند و از او پرسيــدند. عليه السلام هم نمى‌خواست هيچ‌كدام از آنها ناراحـت شوند، براى هميــن فرمود از جدّتان بپرسيد؛ پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتند و ص هم فرمود : «من هم داورى نمى‌كنم، اما از جبرئيل مى‌پرسم.» وقتى جبرئيل آمد، گفت : «من هم بين آنها داورى نمى‌كنم، اما اسرافيل بين آنها حكم مى‌كند.» اسرافيل هم گفت : «من بين آنها داورى نمى‌كنم، اما از خدا مى‌خواهم بين آنها داوری كند.» اسرافيل از خدا خواسـت و خداوند فرمود : «مادرشــان فاطمه بينشان داورى كند!» حضرت فاطمه عليها السلام گفت : «پروردگارا، من بينشان داورى مى‌كنم.» حضرت فاطمه عليها السلام گردن‌بند درشتى داشت و به آنها گفت: «من دانه‌هاى اين گردن‌بند را بيـن شما پخش مى‌كنم، هركدام مهره‌هاى بيشترى از اين گردن‌بند را بردارد، خط‍‌ او زيباتر است.» پس دانه‌هاى گردن‌بند را بينشان انداخـت و جبـرئيـل كه در آسمان بود، مأموريت پيدا كرد كه بر زمين نازل شود و دانۀ جواهر اضافى را نصف كنـد تا هيچ‌كدامشان ناراحت نشوند. جبرئيل اين كار را به‌دليـل بزرگداشت و احترام به هر دوى آنان انجام داد و هر یک به طور مساوی از دانه های مروارید برداشتند و در نهایت هیچ کدام ناراحت و غمگیـن نگشتـند و خطّ هر دو خوب و زیبا تشخیص داده شـد ☺️🧡 📚 بحارالانوار 309/43 ● 🆔 @ISTA_ISTA