eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🏮 مسابقه امام حسن و امام حسين عليهما السلام در خطاطى روزى و عليه السلام در حال نوشتن بودند. امام حسن به امام حسين گفت : «خط‍‌ من از خط‍‌ تو بهتــر است.» امام حسين عليه السلام گفت: «نه، خط‍‌ من بهتــر از خط‍‌ توست.» نزد مادرشان س رفتند و گفتند : «بين ما داورى كن.» مادر نمى‌خواست هيچ‌يك از آنها را ناراحت كند، براى هميـن گفت : «از پدرتان بپرسيد.» آن دو نزد پدرشان رفتند و از او پرسيــدند. عليه السلام هم نمى‌خواست هيچ‌كدام از آنها ناراحـت شوند، براى هميــن فرمود از جدّتان بپرسيد؛ پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتند و ص هم فرمود : «من هم داورى نمى‌كنم، اما از جبرئيل مى‌پرسم.» وقتى جبرئيل آمد، گفت : «من هم بين آنها داورى نمى‌كنم، اما اسرافيل بين آنها حكم مى‌كند.» اسرافيل هم گفت : «من بين آنها داورى نمى‌كنم، اما از خدا مى‌خواهم بين آنها داوری كند.» اسرافيل از خدا خواسـت و خداوند فرمود : «مادرشــان فاطمه بينشان داورى كند!» حضرت فاطمه عليها السلام گفت : «پروردگارا، من بينشان داورى مى‌كنم.» حضرت فاطمه عليها السلام گردن‌بند درشتى داشت و به آنها گفت: «من دانه‌هاى اين گردن‌بند را بيـن شما پخش مى‌كنم، هركدام مهره‌هاى بيشترى از اين گردن‌بند را بردارد، خط‍‌ او زيباتر است.» پس دانه‌هاى گردن‌بند را بينشان انداخـت و جبـرئيـل كه در آسمان بود، مأموريت پيدا كرد كه بر زمين نازل شود و دانۀ جواهر اضافى را نصف كنـد تا هيچ‌كدامشان ناراحت نشوند. جبرئيل اين كار را به‌دليـل بزرگداشت و احترام به هر دوى آنان انجام داد و هر یک به طور مساوی از دانه های مروارید برداشتند و در نهایت هیچ کدام ناراحت و غمگیـن نگشتـند و خطّ هر دو خوب و زیبا تشخیص داده شـد ☺️🧡 📚 بحارالانوار 309/43 ● 🆔 @ISTA_ISTA
/ بِسْم اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روایت اسـت که پیغمبـر اکـرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله رو می‏کند به یگانــه فرزنــد عزیزش، وجــود مقدس صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها، آن‌کسـی که درباره‏ اش می‏‌گوید : «بِضْعَةٌ مِنّی:‏ او پاره جگر من است» و می‏‌فرماید : «یا فاطِمَةُ اعْمَلی بِنَفْسِک:‏ دخترکم! خودت برای خــودت عمل کن.‏ انّی لااغْنی عَنْک شَیئاً : من به درد تو نمی‏‌خــورم، از انتسابــت با من کاری ساخته نیست! تعلیمـات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن، مگو پدرم پیغمبــر است. پدرم پیغمبر است، به دردت نمی‏خورد، به دستــور پدرت عــمل کردن به دردت می‏خورد.» شما وقتی زندگی سلام‌اللّه‌علیها را مطالعه می‏‌کنید، می‏بینید در فکر این انسان کانّه وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم.. حدیث است که وقتی به محراب عبادت می‏‌ایستاد، بدنــش به لرزه درمی‌آمد، ماهیچه‏ های بدنش می‏‌لرزید، از خــوف خدا گریه می‏کرد. شب‌های جمعه را تا صبــح نمی‏‌خوابید و می‏‌گریسـت.. 💔 📖 احیای تفکر اسلامی، ص 47 🆔 @ISTA_ISTA
🏮 دستان بریده حضرت عباس (؏) در مقاتل معتبـر آمده است که وقتی که روز قیامت برپا شود و عرصـه بر مـردم به تنگ آید، رسول خدا (صلی ﷲ علیه و آله و سلم)، (علیه السلام) را به نزد (سلام ﷲ علیها) می‌ فرسـتد تا در جایگاه شفاعـت بایستد. امام علی (علیه السلام) می‌ گویـد ‌{ یا فاطمه، چه چیزهایی از اسباب شفاعـت را به همـراه داری؟ } حضرت در جواب می‌ گوید : { یا علی، این دو دست بریده فرزندم عباس را دارم... } 📚 منابع : - اکسیر العبادات فی الاسرار الشهادات، فاضل دربندی، جلد ۲، صفحه ۵۱۴ - خصائص العباسيه، محمد ابراهیم کلباسی نجفی، صفحه ۲۰۹ - معالی السبطین، مهدی حائری مازندرانی، صفحه ۶۳۹ ● 🆔 @ISTA_ISTA
🏮 غیرت زید بن علی بن الحسین ؏ زید فرزند علیه السلام از دلاور مـردان رشید روزگار بود. روزی دیـد یکی از نیروهای بنی امیه سوار بر اسـب شده و مشغول بدگویی در مورد علیها السلام است. زید آن قدر عصبانی و ناراحت شد که بی اختیار گریه کرد و به یاران خود گفت : { اما احَدٌ یغضِب لِفاطِمةَ اما احَدٌ یغضِب لِرسول اللّه آیا کسی نیست که برای حضـرت زهرا علیها السلام غضب کند؟ آیا کسی نیسـت که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خشم نماید؟ } یکی از ارادتمندان زید، تحـت تأثیر سخنان آتشین زید قرار گرفت، شمشیر را برداشت و مخفیانه از پشت سر آن سواره بد زبان رفت و او را کشت و بازگشت. دژخیمان بنی امیه به آن مــرد دلاور حمله کردند. یاران زید تکبیـر گویان برای نجــات آن مرد جلوی حمله آنها را گرفتند و سرانجام آن مرد غیرت مند را از چنگ دژخیمان نجات دادند. زید از دلاوریِ آن مرد غیرت مند که ناسزاگوی بد زبان را کشته بود، بسیار خوشحال شد و پیشانی او را به نشانه دوستی بوسید. 📚 منابع : - محمدى اشتهاردى، حكايتهاى شنيدنى، ص 396 - اکبری، محمود؛ غیرتمندی و آسیب ها، ص 122 ● 🆔 @ISTA_ISTA
هنگامـی که خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسـول خدا، (ص) رسيـد، ایشـان براى ديدار او به منــزل دختـرش حضرت (س) آمد و به دختــر خود فاطـمه (س) فرمود : { دخترم، فاطـمه جان، نوزادت را بيـاور تا او را ببيـنم.. } 🧡 فاطمه (س) نوزاد كوچكـش را به سيـنه فشرد، بر گونه‌هاى دوست داشتـنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگـوارش داد. پيامبـر (ص) فرزند دلبنـد زهراى عزيزش را در آغــوش كشيـده و صـورت خود را به صورت او گذاشـت و شـروع به اشك ريختن كرد.. فاطمه (ص) ناگهان متوجـه اين صحنه شد و در حالى كه شديداً ناراحت بود از پدر پرسيد : { پدرم ، چرا گريه مى‌كنى؟ } رسول خدا (ص) فرمودند : { گريه‌ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنىِ من سرنوشت غمبارى خواهد داشت، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلات دردناكـى رو به رو مى‌شـود و چـه مصيبـتهاى بزرگى را به خاطـر رضاى خداونـد با آغوش باز استقبال مى‌کند.. } در آن دقايقى كه آرام اشك مى‌ريخت و نوادۀ عزيزش را مى‌بوسيـد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته و به چهرۀ معصومى كه بعدها رسالتـى بزرگ را عهده‌دار مى‌گشت، خيره خيره مى‌نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود : { اى پارۀ تن من و روشنى چشمانم، فاطمه جان، هر كسـى كه بر زينب و مصايب او بگـريد ثواب گريستـن كسى را به او مى‌دهـند كه بر دو بـرادر او ( حسن و حسين •؏‌• ) گريـه كند.. } 📙 خطابۀ كبرى (س) پشتـوانه انقلاب (ع) صفحات 55 - 57 اثر دانشمند محترم محمد مقيمى از انتشارات سـعدى، به نقل از طراز المذهـب، ص 32 و 22 • 🆔 @ISTA_ISTA
در كتاب فوايدالمشاهده از حضرت اميرالمومنين -؏- روايت شده كه در وقت قبض روح مقدسه -س- در نزدش نشسته بودم، ديدم آن مخدره جواب سلام كسی را داد، گفتم : به كه سلام كردی؟ عرض كرد : به جناب جبرييـل كه آمده، به من سلام كرده و گفت : (السلام يقريك السلام ) ای فاطمه خداوند به تو سلام می‌رساند. حضرت امير عليه السلام فرمود : ديدم دفعه دوم جواب سلام گفت گفتم : به كه سلام گفتی؟ عرض كرد : به ميكاييل. حضرت امير عليه السلام می‌فرمايد: ديدم دفعه سوم آن مخدره رنگش زرد شد و چشمانش فرو رفت و گفت : (و عليكم السلام يا قابض الارواح عجل و لاتعذبني ) و بعد عرض كرد : (( اللهم اليك لا الي النار)) يعنی خداوندا مرا به سوی رحمت خود ببر نه به سوي آتش جهنم.. - آن صديقه طاهره به آن جلالت شٵن به چه قسم از خدا می‌ترسيد كه به اميرالمۏمنين عرض كرد : " يا علي بعد از دفن من در سر قبر من بمان كه من از تنهايی قبر می‌ترسم.. " • 🆔 @ISTA_ISTA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ پیشنهاد تماشا ] فاطمه جانم، صدای اذانو می‌شنوی..؟ _گفت‌و‌گوی زیبای امیرالمومنین -؏- و -س- ... - استاد پناهیان 🆔 @ISTA_ISTA
•• وقتی با رسول‌ﷲ ازدواج کرد، زنان مکه ترکش کردند. خدیجهۜ از تنهایی خود ناراحت و هراسان شده بود. وقتی به فاطمه ۜ باردار شد، از داخل رَحِم با مادرش حرف می‌زد و آرامشِ قلبِ مادرش شده بود.💗 مدت زیادی نگذشته بود که حضرت خدیجه سراغ زنان قریش و بنی‌هاشم رفت و گفت : مثل همه‌ی زنان که در هنگام زایمان از یکدیگر مراقبت و پرستاری می‌کنند، مرا هم پرستاری کنید.. آن‌ها اما پیغام دادند : چون حرف ما را گوش ندادی و با محمدِ یتیمِ فقیر ازدواج کردی، از تو پرستاری نمی‌کنیم. خدیجه ۜ ، ناراحت به خانه بازگشت.. در همین حال چهار زن بهشتی به دیدنش آمدند. خدیجه ترسید؛ یکی از آنان گفت : نترس! ما فرستادگان خدا و خواهران تو هستیم؛ ساره، آسیه، مریم دختر عمران و خواهر حضرت موسی -؏- . خدا ما را فرستاده تا مراقبت باشیم. خدیجه را کمک کردند و فاطمه ۜ به پاکیزگی متولد شد. از آن مولود، نوری متصاعد شد که فرشتگان نظیرش را ندیده بودند! ✨ ده حوریه‌ی بهشتی وارد خانه‌ی خدیجه ۜ شدند که در دست هر کدام تشتی بهشتی و ظرفی برای آب ریختن بود که پُر بود از آب کوثر.. آن چهار زن فاطمه را گرفتند و با آن آب شستند. سپس دو پارچه‌ی بسیار سفید که از شیر سفیدتر و از مُشک عنبر خوش‌بوتر بودند، آوردند. با یکی از آنها تَن و با دیگری سرش را پوشاندند. اهل آسمان بخاطر این میلاد به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنان بهشتی به خدیجه گفتند : دختر پاک، وارسته و مبارکت را بگیر که نسلش برایت مبارک خواهد بود.. 🌙 خدیجه ۜ با خوشحالی نوزادش را گرفت و شروع به شیردادن کرد.. - نام اثر : میلاد یاس ' 🌸 • 🆔 @ISTA_ISTA
•| |• هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌نماید 🌸 ـــــــــــــ•✨•ـــــــــــــ (س) 🆔 @ISTA_ISTA