بچه هاا؟!
موافقید تم های مختلف بزارم با پس زمینه پیشنهادی عکس های اسطورمون؟!!
روش عوض کردن پس زمینه رو هم بگم؟!!!
نظراتتون رو به آیدی
@hamed_istaism81
ارسال کنید.
#نظرسنجی
#منتظر_نظراتتون هستم
#ادمین_نوشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اجرا_تایم
اجرای آهنگ دلارام 😍😍😍
من خییلی دوسش دارم ..
شما چطور؟!
#حامد_زمانی
#دلارام
کپی از پیج:
@artan.zamani.fan
@ISTA_ISTA
•| عشقیعنیایستادگی |•
#اجرا_تایم اجرای آهنگ دلارام 😍😍😍 من خییلی دوسش دارم .. شما چطور؟! #حامد_زمانی #دلارام کپی از پی
واقعا معذرت میخوام چون اینترنتم ضعیف بوده اینطوری اومده الان هم یکی از اعضا جان عزیز گفتن با کیفیت مطلوب تر الان میفرستم براتون
#ادمین_نوشت
مــعــجــزه_عــشــق
رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق
پـــارتـــ ... ❤️79❤️
+یا علی عزیزم ..
از بابا امیرم خداحافظی کردم و اومدم بیرون ..
وقت نکردم باهاش صحبت بکنم ..
رفتم خونه زهرا اینا ..(همسر مهدی)
مادرش گفت که بیمارستانه ..
رفتم بیمارستان ..
آقا مهدی حال خوبی نداشتن ..
زهرا هم خیلی حالش بد بود ..😭
-سلام زهرا جان🙂
+سلام فاطمه جان😭
-چیشده؟!!
+میبینی که مهدی اصلا حالش خوب نیست ..😭
علی آقا و آقا حامد🌹شهید🌹 شدن ولی مهدی من مجروح شد😭😭
اونم چه مجروحی ..
شانس آوردم که همین الانم نفس میکشه!
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اگه .......
اونوقت چیکار بکنم فاطمهه؟!!!!
-عزیزم ..
حامد همه چیز من بود ..
بیشتر از همهههههه چیزم حتی خودم دوسش داشتم ..
اما بخاطر بی بی زینب.س. ازش گذشتم ..
میدونستی دارم مادر میشم؟!!
میدونستی چقدر من و حامد منتظر شنیدن این کلمه هاااا از دکترا بودیم؟!!
میدونم که میفهمی ..
و الان منم که باید این بار سنگین مراقبت از یادگار حامدمو به دوش بکشم ..
اونم تنها ..
بچه من قبل از اینکه بخواد بفهمه چی به چیه فرزند شهید شد ..😭😭😭
میخواستم زود تر از اینا بیام پیشت ..
ولی چون حالم خوب نبود نیومدم تا حالتو بدتر نکنم ..
همون روزی که خبر🌹شهادت🌹 حامدم رو شنیدم خیلی حالم بد شد و بردنم بیمارستان ..
وقتی به هوش اومدم خیلی گریه میکردم و ..
دکترا بهم آرامبخش زدن و خوابم برد ..
حامدم❤️اومد به خوابم😍
کلی باهاش حرف زدم ..
گفت که اسم پسرمون حسینه ..😭😍
ازم خواست محکم باشم ..
بعدم گفت تو و آقا مهدی رو تنها نزارم ..
من به حامد قووول دادم محکم باشم ..😭
به همه چیزم قول دادم ..
میتونم بهش عمل نکنم؟!!!
این و میگفتم و آروم اشک میریختم ..
زهرا هم کلی دل داریم داد ..
منم اونو دلداری دادم ..
-مطمعن باش آقا مهدی حالشون خوب میشه!
+از کجا؟!!
-چون خدا اینطور میخواد!
+وااقعااا؟!!!😍😍😍😭
-آره ..🙂
+انگار حالت خوب نیست؟!!
میخوای ببرمت خونه؟!!
-نه عزیزم ..
میرم خودم ..
شما بمون پیش همسرت ..
فقط هر از گاهی به منم سر بزن ..
+نه عزیزم وایسا میرسونمت!!!
سرم میزنم بهت ..
شما نگران نباش!🙂
-ممنونم عزیزم
زهرا رسوندم خونمون ..
یکم موند پیشم و رفت ..
و بعدش من موندم و خونه ای که همه جاش بوی حامد و میداد!😭😭
تک تک لحظاتی که با حامد بودم و برام تداعی میکرد ..
اون روز تا شبش خییلی فکر کردم ..
باز هم باید زندگیمو شروع میکردم ..
باز هم باید فعالیتهای قبلبمو از سر میگرفتم ..
باید همه سختیارو به جون میخریدم ..
تازه باید مراقب پسرم هم میبودم ..
قبل از اذان صبح دعای توسل خوندم و از خدا خواستم صبر و تحمل بهم بده ..
فرداش جمعه بود و وقت استراحت کردن و داشتم ..
بعد از خوندن نماز صبح خوابیدم ..
وقتی بیدار شدم ساعت ۵:۰۰ عصر بود ..
وااای😱😱
چقدر خوابیده بودم ..
چقدر گرسنم بود ..
پا شدم و برای خودم غذا پختم ..
با اینکه خیلی حالم بد میشد ولی غذا پختم ..
خوردمش ..
خییلی خوش مزه شده بود ..😋
بعدش لباس پوشیدم و سوییچ حامد و برداشتم ..
ماشینش تو پارکینگ مونده بود!
رفتم و سوارش شدم ..
از پارکینگ آوردمش بیرون و رفتم خونه مادرمینا!
ضبطشو روشن کردم ..
چقدر آهنگش قشنگ بود ..
اسمشو نمیدونستم ولی متنش:
✨ غیرت مشخص میکنه فرق؛
بچه مسلمون با یه بی دینو!
ما شیعه ها از پا نمی افتیم!
تاریخ ثابت میکنه اینو ✨
این آخرین آهنگی بوده که حامد تو ماشینش گوش داده بود ..
خوانندش 💫حامد زمانی💫 بود!
بعد از رفتن حامد خیلی راجع بهش تحقیق کرده بودم!
میدونستم به طرفداراش میگن ☝️ایستاده☝️!
میدونستم هدفشون چیه!
کلی مطالعه کرده بودم راجع به اهداف و صحبتهاش!
رسیدم ..
ماشین و پارک کردم و پیاده شدم.
زنگ و زدم!
+کیه؟!!
-منم مامانجون
+بیا تو
-اومدم
{رفتم داخل}
+سلام عزیزم
-سلام مامانجون
+خوبی دخترم؟!!
چرا بهت زنگ زدم جواب ندادی؟!!
-ممنون خوبم
خواب بودم
+آها
بیا بشین حالا
بزار برات شربت درست کنم
-ممنونم زحمت نکشید
+خواهش میکنم زحمتی نیست!
ما با هم تعارف داریم مگه؟!!
-نه مامانجون
چه خبرا؟!!
+سلامتی
میگم ای کاش میتونستی بمونی اینجا تا بچت به دنیا بیاد!
اینطوری منم خیالم راحته
-ممنونم مامانجون ولی خونه خودم راحتترم
نمیخوام برای شما زحمت بشه!
ولی خودم میام خونتون
زیاد مزاحم میشم!
+باشه هر طور راحتی
مراحمی عزیزم
...
شب رفتم خونه ..
خوابیدم ..
صبحم پا شدم و رفتم دنبال مجوز گرفتن..
میخواستم وکیل بشم ..
کاری که براش خیلی زحمت کشیده بودم ..
مدرک داشتم فقط مجوز نداشتم ..
بعد از کلی تلاش و دوندگی بالاخره مجوز و گرفتم ..
آزمون دادم و به عنوان وکیل دادگستری در قوه قضائیه استخدام شدم ..
کارام خیلی خوب پیش میرفت ..
آقا مهدی هم حالشون بهتر شده بود.
هر از گاهی که وقت داشتم بهشون سر میزدم!
البته از طرف حامد
پایان پارت 💗79💗
#معجزه_❤️عشق❤️
✍:نویسنده/یک ایستاده