#رهبرانه🌼🍃
نه "سعـ🍂ــدی " زمانه امـ☺️
نه " یغما " ی ترانــه امـ🎶
حرفـــ😆ـی اگر که میزنمـ🙊
فـــ👌ـقط " #تویی " بهانه ام...😎
#انرژی_مثبت😍✌️🏻
@ISTA_ISTA
مژده مژده😍😍
📢...📣...📢
میخوام پروفایل کانال رو عوض کنم.
سه تا گزینه میزارم که هر کدوم زودتر راے بیاره به عنوان عکس پروفایل کانال انتخاب میشه!!
رایهاتون رو به آیدے
@istade_mahdavi
ارسال کنید.
از مشارکت و نظرهاے همتون ممنونم.
#ادمین_نوشت
#نظرسنجی
•| عشقیعنیایستادگی |•
مــــعــــجـــزه_عــــشــــق رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق پـــارتـــــ👑26👑 ولے مثل همیشه توکلم
مــــــعــــجـــزه_عـــشـــق
رمان ناب و محتوایے #معجزه_عشق
پـــارتــــ👑27👑
به آقای محمودے (امام جماعت مسجدمون) زنگ زدم.
-الو ... سلام
+سلام ... آقاحامد ... خوبے؟؟!!! اتفاقے افتاده؟؟!!
-ممنونم ... اتفاق که نه ...راستش میخواستم برا راهیان نور باهاتون صحبت کنم.
+آهان ... بله ... بفرمایید
-راستش من و پدر و مادرم میخواستیم همراه شما بیایم.
+بله .. حتما ..
+ممنونم .. واقعا لطف میکنید
-خواهش میکنم این چه حرفیه!!
+یا علـــے
-یا علے در پناه خدا !!!
...
تلفن و قطع کردم و خوابیدم.
...
وقتی برا نماز صبح بیدار شدم،مامان و بابام با هم داشتن نماز میخوندن.
چقدر رویایے بود.
البته برای من!چون هیچوقت ندیده بودمشون که با هم نماز بخونن.
...
بعد از اینکه کلی احساس خوشحالی و خوشبختی داشتم.رفتم و نمازمو خوندم.
کلی از خدا تشکر کردم واسه اینکه قسمتم کرد برم راهیان نور.
و ازش خواستم مامانمینا رو راضی کنه تا بتونم تصمیمی که دارم رو عملی کنم.
خیلی میترسیدم که با مادر و پدرم مطرحش کنم.
و بهشون بگم که میخوام برم سوریه از حرم بی بی زینب دفاع کنم.
با شناختی که از مادرم دارم به این زودیا رضایت نمیده.
یعنی میشه؟؟!!
...
و بعد از درد و دل کردن و راز و نیاز کردن با معبودم،یک سوره قرآن و زیارت عاشورا خوندم.
تنها چیزهایی بودن که بهم آرامش میدادن.
...
و صبح رفتم مسجد تا کارهاے ثبت ناممون رو انجام بدم.
خدارو شکر کاراش خیلی راحت انجام شد.
...
هفته دیگه عازم بودیم.
چقدر دلم پر میزد تا زودتر برسم به اونجا.
این هفته خیلے زود گذشت.
...
فردا روز حرکت مون بود.
پـــایــــان پـــارتـــــ/27/
#معجزه_❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یه ایستاده
💕 @ISTA_ISTA 💕