eitaa logo
معارف اسلامی
575 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
237 فایل
@drhosseins برای ارتباط با مدیر کانال از این آی دی استفاده کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
لیلاز: دولت رئیسی با دولت روحانی قابل قیاس نیست! 💬 @insta_enghelabi
آیه: قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ [سبأ: 39] بگو: «پروردگارم روزى را براى هركس از بندگانش بخواهد وسعت مى‌بخشد يا تنگ مى‌گيرد و هرچيزى را [در راه او] انفاق كنيد، عوض آن را مى‌دهد [و جاى آن را پر مى‌كند] و او بهترين روزى‌دهندگان است». این آیه شریفه قاعده 👈اخلاف👉 را بیان می کند. طبق این قاعده هرچی در راه خدا خرج کنی، خدا آن را جایگزین می کند. محشره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطوری پدر و مادرها بچه‌شونو در ناز و نعمت بزرگ می‌کنند و در نتیجه بچه در اینده بدبخت میشه شهید مطهری @BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*☝🏼☝🏼این قطعه تصویری بسیار عالی است و جواب بسیاری از ناسزاها به است* آیت الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸عامل اساسی دیر اقدام کردن در مقابل حوادث؛ ⚠️ نداشتن و جامع 👤 گزیده سخنرانی 🗓 دهه اول ۱۴۰۰ 📍 هیأت میثاق با شهدا - دانشگاه امام‌صادق (علیه‌السلام) ✅ مرکزتنظیم‌ونشرآثاراستادعابدینی 🌐 TAMHIS.IR | @Abedini
معارف اسلامی
آیه: قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَق
*خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "دکتر شفیعی کدکنی" :* چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تأخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ... بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت: «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!». استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت. استاد 50 ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت: «حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم: من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم. استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی گذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه ی خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: چه شرطی؟ گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! *گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده.* رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود.. روح پدران و مادرانی که در کنارمان نیستند و با خاطراتشان زندگی می کنیم ، شاد و یادشان گرامی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای آرامش بخشیدن به روان جالب است ودقیق نگاه کنید.
📄 *«حکایتی زیبا از یکی از افسران ارتش»* 🎙️ *راوی : سرگرد مسلم جوادي ‌منش* ⬅️ *تابستان ۱۳۶۳ در شاهرود، هنگام آموزش سر بازان در صحرا، با مادري به هم راه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌ هاي شان بودند* *📌فرمانده‌ي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندم‌ هاي آن پيرزن را درو كنيم.* *به او گفتم: چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پير زن صحبت كنم. جلو رفتم* *پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمک سربازان گندم‌ هايتان را درو كنيم. شما فقط محدوده‌ي زمين خود تان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد* *🎙️پير زن پس از تشكر و قدر داني گفت: پس من مي‌ روم براي كارگران حضرت فاطمه‌ي زهراء (سلام الله عليها) مقداري هندوانه بیاورم* *⌚ما از ساعت ۹ تا ۱۱/۳۰ صبح توسط پانصد سر باز تمام گندم‌ ها را درو كرديم.بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم* *و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید مي‌ روم تا براي كارگران حضرت فاطمه (س) هندوانه بياورم. شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد؟* 🌄 *گفت : ديشب حضرت فاطمه‌ي زهراء (سلام الله عليها) به خوابم آمد و گفت: چرا كارگر نمي‌ گيري تا گندم هايت را درو كند ديگر از تو گذشته اين كار هاي طاقت‌ فرسا را انجام دهي* *من هم به آن حضرت عرض كردم: اي بانو؟! تو كه مي‌ داني تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسيده است و در آمد مان نيز كفاف هزينه‌ ی كارگر را نمي‌دهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم* *☀️بانو فرمودند: غصه نخور! فردا كارگران از راه خواهند رسيد. بعد از اين جمله از خواب پريدم* *📌امروز هم كه شما اين پيشنهاد را داديد، فهميدم اين سربازان، همان كارگران حضرت مي‌ باشند. پس وظيفه‌ي خود ديدم از آن ها پذيرايي كنم* *💧بعد از عنوان اين مطلب، نا خود آگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر (سلام الله عليها) فدايت شوم كه ما را به كارگري خود قابل دانستي* 📓 *منبع: كتاب نبرد ميمك، احمد حسينا، مركز اسناد انقلاب اسلامي*‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎
*میدانید ماجرای شعر مشهور '' با آل علی هر که در افتاد ور افتاد '' چیست و این اثر از چه کسی هست*؟ این شعر را خطاب به * تزار سرود*. بعد از اینکه *نیکلای اول* فرمان داد که * (علیه السلام) گلوله باران شود* و گفت حرم را زیرورو می کنم تا ببینم چه کسی جلوی مرا می گیرد. به حالت مستی توهین می کرد دین و مذهب شیعه را نشانه گرفته بود. اما همان شب بطور ناگهانی که هیچ پزشکی علتش را نفهید به درک واصل شد. صبح که منتظر دستورش بودن با جنازه او روبرو شدن و اکثریت فرماندهان او یا جنون گرفتن یا فرار کردن ، بعضی‌ها هم بقدرت اهل بیت سلام الله علیهم پی برده و متاثر شدن. در همان روز بطور نا باورانه طبع شعر اقا سید اشرف الدین شعله ور میشه. شعر کامل را بدین ترتیب سرو دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد. در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد. چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد. این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد. با آل علی هرکه درافتـاد، ورافتاد. این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است. این قبر مُعین الضعفا شمس شموس است. خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است. باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد. با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد. حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف. خیل ملَک از نور، طبق‌ها همه بر کف. شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرف. اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد. با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد. اولاد علی شافع یوم عرصاتند. دارای مقامات رفیـعُ الدرجاتند. در روز قیامت همـه اسباب نجاتند. ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد. با آل علـی هـرکه درافتاد ورافتاد. کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت. گل در چمن از نام علی یافت طراوت. هر کس که به این سلسله بنمود عداوت. در روز جزا جایگهش در سقر افتاد. با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد هرکس که به این سلسله پاک جفا کرد. بد کرد و نفهمید وغلط کرد و خطا کـرد. دیدی که یزید از ستم و کینه چه‌ها کرد. آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد. با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد. ‌ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو. ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو. ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو. از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد. با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆*باسلام وآرزوی سلامتی برای یکایک شما سروران گرامی ✅حقیقتی بسیارجالب درمورد ایام کریسمس دروغ بزرگ قرن✅ *لطفا درانتشاراین کلیپ کوشاباشید🙏*
معرفی : تحقیق: زهرا عاشوری تدوین: لطیفه نجاتی کاری از تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی این کتاب داستان زندگی زنی به نام مرضیه است که نه در پستوی خانه محصور است و نه مانند زنانی که در دنیای کار و تحصیل غرق شده‌اند، بلکه زنی است که در کنار کار و تحصیل و انجام وظایف‌اجتماعی، تمام قد برای فرزندانش مادری می‌کند. مرضیه عاشقانه و مادرانه شیطنت‌ها و شیرین کاری‌های فرزندانش را به خاطر می‌سپارد، سنگ صبور و همراه همسرش در کارها، تحصیل، معلمی و مدیریت. مرضیه گوی سبقت از دیگر مدعیان می‌رباید، زنی شرقی است نه مانند زنان غرب‌زده. دقیقاً همانی هست که باید باشد. زنی مسلمان. این کتاب در ۵ فصل نگارش شده: در فصل اول: از تولد تا ازدواج به همراه تربیت‌های دقیق و مذهبی پدر؛ فصل دوم: درباره خواستگاری و دقت پدر برای کار و تحصیل که حتما موافق با آموزه‌های دینی باشد؛ فصل‌سوم : شروع تظاهرات و شرکت در آن‌ها و اجازه کار از سوی پدر برای کمک مؤمنین به پیشبرد انقلاب. فصل چهارم: درباره به دنیا آمدن فرزندان و کارهای شغلی؛ فصل پنجم: درباره فرزند سوم و شهادت اوو من به شخصه از این کتاب فهمیدم تربیت‌های درست والدین باعث می‌شود که در نسل بعدی شهیدی تربیت شود. قلم نویسند روان و جذاب است و انسان را برای خواندن جلب می‌کند.
رئیس‌جمهور ونزوئلا: شیفته آیت‌الله خامنه‌ای هستم 🔹هربار که به ایران می‌روم، دوست دارم که با آیت‌الله صحبت کنم. ایشان، مردی با درایت و هوش بالا هستند. به‌زودی به تهران می‌روم تا با ایران معاهدات جدیدی امضا کنیم. 🔹ترور ژنرال سلیمانی غیرقابل باور بود. انسانیت باید از جنایت هولناک علیه قهرمان مبارزه با تروریسم عبرت بگیرد. صهیونیست‌ها تاوان جنایت علیه فلسطین را روزی پس می‌دهند. @Farsna
حضرت (علیه السلام) با مادرش (سلام الله علیها) در کوهی به خدا مشغول بودند، و روزها را می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود. یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟. عزرائیل گفت: من فرشته هستم. مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام. مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود. عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن. ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد. عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم. مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد. عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی. مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید. عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟ مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر. 📚 منهاج الشارعین .منهج13 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
آزادی ۶۰۰ زندانی با یک عذرخواهی 🔹رئیس دادگستری همدان: با تشویق نیروی انتظامی بیش از ۱۰۰۰ نفر از محکومانِ استان از شاکیان خود عذرخواهی کرده‌اند و این موضوع باعث آزادی ۶۰۰ زندانی شده است. @Farsna
Video from drhs
رسول خدا صلی الله علیه و آله: هر که زیاد از خدا طلب آمرزش کند، خدا گشایشی از هر هم و غم، و برونشدی از هر تنگنا برای او قرار می دهد. و از جایی که گمان نمی کند روزی اش می دهد.
💠گریه‌ی کم‌سابقه‌ی رهبر انقلاب در جریان روایتی از انتظار حاج قاسم سلیمانی پشت در اتاق عمل جراحی و همراهی با خانواده دوست شهیدش.   ✍️                          *جهت عضویت کانال واتساپ* https://chat.whatsapp.com/B7gs9JtEKVw7YSQakg30Rk ✍️ *جهت عضویت در کانال ایتا* https://eitaa.com/joinchat/1642201188C410a7b8251
🔰 رهبر انقلاب، صبح امروز با اشاره به حضور دهها میلیونی ملت در تشییع پیکر مطهر سردار افزودند: این واقعیت نشان می‌دهد حاج قاسم ملی‌ترین چهره بوده و هست، ضمن اینکه نفوذ روزافزون یاد و نام او در دنیای اسلام اثبات می‌کند سلیمانی عزیز، امتی‌ترین چهره دنیای اسلام نیز بوده و هست. 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حاج قاسم را مظهر تلاش و کار خستگی ناپذیر و حیرت‌انگیز برشمردند و افزودند: سردار قهرمان ملت ایران، در همه کارها و فعالیت‌های بی پایانش در حد تحسین برانگیزی از شجاعت و شهامت و در عین حال عقلانیت برخوردار بود و ضمن شناخت دقیق از دشمن و امکانات و ابزارهایش، بدون ذره‌ای بیم، با قدرت و تدبیر وارد میدان مقابله می‌شد و کارهای اعجاب‌انگیزی انجام می‌داد. 🔹 ایشان تحسین ملت از شجاعت سردار سلیمانی را از جمله نتایج صدق حاج قاسم در وفاداری به عهد الهی خواندند. 🔹 رهبر انقلاب، «اخلاص و کار برای خدا» را ویژگی دیگر شهید سلیمانی و مایه برکت بی‌بدیل در کار او دانستند و افزودند: او از دیده شدن فرار می‌کرد و اهل تظاهر و لاف‌زنی نبود و آن تشییع دهها میلیونی و رواج نام و یاد او در جهان، اولین پاداش و جزای الهی به اخلاص او در دنیا بود. ایشان با اشاره به تبدیل شدن شهید سلیمانی به الگو و قهرمان جوانانِ دنیای اسلام و منطقه، گفتند: امروز سلیمانی در منطقه ما نماد امید، اعتماد به‌نفس، رشادت و رمز استقامت و پیروزی است و همچنان‌که برخی به درستی گفته‌اند، «شهید» سلیمانی برای دشمنانش خطرناک‌تر از «سردار» سلیمانی است. 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: دشمنان خیال می‌کردند با شهادت سلیمانی، ابومهدی و دیگر همراهان ایشان، کار تمام خواهد شد اما امروز به برکت آن خون عزیز و مظلومانه، آمریکا از افغانستان فرار کرده است، در عراق ناچار به تظاهر به خروج و اعلام نقش مستشاری و بدون حضور نظامی است که البته برادران عراقی باید با هوشیاری این مسئله را دنبال کنند، در یمن جبهه مقاومت رو به پیشرفت است، در سوریه، دشمن، زمین‌‌گیر و بدون امید به آینده است، و در مجموع جریان مقاومت و ضد استکباری در منطقه، امروز از دو سال قبل، پر رونق‌تر، شاداب‌تر و امیدوارتر در حال کار و حرکت است. 🔹 رهبر انقلاب با نقل نمونه‌ای از برخورد عمیقاً مهربانانه شهید سلیمانی با فرزندان شهدا، خاطرنشان کردند: آن شهید عزیز با آن روحیه عطوف در مقابل خانواده شهدا، در مقابل اشرار و مفسدان داخلی و خارجی چنان قاطع و با شدت بود که حتی خبر حضورش در یک منطقه، روحیه دشمن را نابود می‌کرد. 🔹 ایشان برخورد حذفی مستکبران با شهید سلیمانی در فضای مجازی را نشانه ترس آنها حتی از اسم شهید و واهمه‌شان از رواج و تکثیر آن الگوی گران‌سنگ دانستند و گفتند: در دنیای امروز، فضای مجازی زیر کلید مستکبران است و این واقعیت باید مسئولین فضای مجازی کشور را نیز هوشیار کند تا به‌نحوی عمل کنند که دشمن نتواند به هر شکل و هر جا که اراده کرد، در فضای مجازی برخورد کند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شهید سلیمانی را یک واقعیت ماندنی و تا ابد زنده، خواندند و افزودند: قاتلان او همچون ترامپ و امثال آن، جزو فراموش‌شدگان تاریخ خواهند بود و در زباله‌دان تاریخ گم و گور می‌شوند، البته پس از آنکه تقاص جنایت دنیوی خود را پس بدهند. 🔺 رهبر انقلاب با تحسین فعالیت‌های خانواده، همرزمان و دوستان شهید سلیمانی و بویژه سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در دنبال کردن و به پیش بردن خط مبارک مقاومت، گفتند: خداوند به کسانی که در راه اراده و اهداف او حرکت کنند، وعده دفاع و نصرت داده است و این وعده امیدبخش شامل حال ملت ایران خواهد بود. 💻 @Khamenei_ir |
از پیامبر خدا این‌گونه بخواه (نکته) در سالروز رحلت حضرت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی (رضوان‌الله تعالی علیه) اشاره به خاطره‌ای از آن فقیه بزرگوار بی‌مناسبت نیست. توصیه‌ای راهگشاست برای این روزها و همه روزها و نسخه‌ای که هرگز کهنه نمی‌شود. خدای مهربان آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی را رحمت کند و آن بزرگوار را با اولیاء‌الله محشور فرماید. سال ۶۰ بود و سازمان حج تعدادی از برادران سپاهی را به حج دعوت کرده بود. لطف خدای مهربان شامل حال شد و نگارنده نیز از دعوت‌شدگان بودم. برای خدا‌حافظی به محضر آن مرحوم رسیدم و از ایشان خواستم نصیحت و توصیه‌ای بدرقه راهم کند. پرسید سوره ضحی را حفظ هستی؟ عرض کردم آری. فرمود بخوان! و خواندم؛ بسم‌الله الرحمن الرحيم وَالضُّحَى * وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى * وَلَلْآخِرَهًُْ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى * وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى * أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى * وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى * وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى * فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَأَمَّا بِنِعْمَهًِْ رَبِّكَ فَحَدِّثْ. سوره را که خواندم‌، حاج آقا مجتبی فرمود خدا به پیامبر اکرم‌(ص) منت می‌گذارد و یاد‌آوری می‌فرماید: «مگر نه اینکه یتیم بودی و پناهت دادم، سرگشته بودی و هدایتت کردم، مسکین بودی و بی‌نیازت کردم و سپس به حضرتش دستور می‌دهد که، و اما [تو نيز به پاس نعمت ما] يتيم را از خود مران . و درخواست‌کننده را ناامید باز مگردان. و نعمت‌های پروردگارت را بازگو کرده و یاد کن». حاج آقا مجتبی بعد از این توضیح گفت؛ وقتی در مدینه به مرقد مطهر رسول خدا(ص) مشرف شدی، این سوره را بخوان و سپس به حضرت ایشان عرض کن؛ خداوند تبارک و تعالی به شما دستور داده است که سائل و درخواست‌کننده را نا‌امید باز مگردانی و تو‌ای رسول خدا(ص) سرآمد همه بندگان در اطاعت از اوامر خدای سبحان هستی... و آنگاه از ژرفای دل خواسته خود را از حضرتش(ص) بخواه. و فرمود؛ ائمه اطهار علیهم‌السلام هم این‌گونه‌اند و هنگامی که به بقیع مشرف می‌شوی از آن بزرگواران نیز به همین‌گونه بخواه. به مرحوم حاج آقا مجتبی عرض کردم که با هیچ کاروانی همراه نیستیم و روحانی کنارمان نیست که در انجام مناسک راهنمایمان باشد. فرمود؛ میزبان خداست و خود وظیفه بنده‌پروری و میهمان‌نوازی را می‌داند. آن سال با شهید همت و سردار جاوید‌الاثر حاج احمد متوسلیان همسفر بودیم. قرار بود با آخرین پرواز برویم و با اولین پرواز برگردیم. سفرمان در مجموع فقط ۱۷ روز بود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدیم، مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی (رضوان‌الله علیه) را دیدیم. ایشان هم عازم بود. ما را که دید، پرسید با کدام کاروان می‌روید؟ گفتیم؛ کاروانی نداریم، میهمان سازمان حج هستیم و به بعثه می‌رویم. گفت؛ من هم با شما همراه می‌شوم. یاد حرف حاج آقا مجتبی افتادم... میزبان خداست و خود وظیفه بنده‌پروری و میهمان‌نوازی را می‌داند. خوشحال شدیم که در انجام مناسک همراهمان است و راهنمایی می‌کند و الحق که چنین بود. نه فقط در انجام ظاهر مناسک، بلکه گفتنی‌هایی از حج داشت که شنیدنی بود و برایمان ناشنیده مانده بود. حسین شریعتمداری