eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
38 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات @Montazer_hojat 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#علمدار_عشق #قسمت_بیست_و_چهارم #راوی نرگــــــس ســـادات نمازمو خوندم از مسجد دانشگاه خارج شدم تو
شش بار تواین ده بار رفتیم نیروگاه هسته‌ای غمناکترین قسمت حضورمون تو‌ نیروگاه حضور درسایت شهید احمدی روشن روز هفتم استاد مرعشی اعلام کردن حاضر باشیم بعداز ناهار برای گردش به سی و سه پل و زاینده رود بریم لب پل نشسته بودم زهرا و همسرش داشتن تو زاینده رود قایق سواری می‌کردن استاد مرعشی اومد با فاصله نیم متری کنارم نشست •• خانم موسوی می‌خواستم حرفمو بزنم یهو صدای مرتضی مانع از ادامه حرف شد مرتضی: استاد می‌آید بریم قایق سواری استاد: گویا این خواهر و برادر نمیخان من حرف بزنم، فعلا بااجازه - بفرمایید اردو تموم شد ما برگشتیم خونه سه روز از عروسی بچه‌ها می‌گذره و هرکدوم رفتن سر خونه و زندگی خودشون امروز بعداز ظهر با استاد مرعشی کلاس داریم وارد کلاس شدیم استاد جلوتراز ما سرکلاس حاضرشده بودن، تااومدم بشینم •• خانم موسوی لطفا بعداز کلاس تنها در کلاس بمونید، باشما یه کار شخصی دارم - بله چشم استاد کلاس تموم شد همه بچه‌ها از کلاس خارج شدن منو استاد تنهایی تو کلاس موندیم استاد رفتن سمت در کلاس ودر باز گذاشتن •• خانم موسوی حقیقتا این حرف خیلی وقته میخوام بهتون بگم تو اردو هم که بارها نیت کردم بهتون بگم اما خانم کرمی و برادرشون مانع شدن - بله حق باشماست من الان در خدمتم بعداز ده دقیقه با تأمل و خجالت گفت •• می‌خواستم اگه اجازه بدید با مادرم برای امر خیر مزاحمتون بشیم - استاد حقیقتا اصلا انتظار این حرف نداشتم، اجازه بدید من فکر کنم •• بله حتما رفتم سلف تا زهرا خداحافظی کنم برم خونه، باید با آقاجون مشورت کنم تا وارد سلف شدم زهرا اومد سمتم زهرا: استاد چیکارت داشت نرگس سادات! - ازم خواستگاری کرد زهرا: چییییییییی - إه چه خبرته سلف گذاشتی رو سرت زهرا: تو جوابت چیه؟ - پسر خوبیه، شاید جواب مثبت دادم زهرا: نرگس سادات توروخدا درست تصمیم بگیر تو کیسای مذهبی تر از استاد مرعشی هم داری - زهرا باز گنگ داری حرف میزنیا من برم خونه باید با آقاجونم حرف بزنم فعلا یاعلی وارد خونه شدم عزیزجون رفته بود خونه همسایمون برای کمک به آش نذری رفتم لباسام عوض کردم اومدم تو پذیرایی، روم نمی‌شد به آقاجون بگم آقاجون: نرگس جان بابا چیزی میخوای به من بگی؟ - آقاجون میخوام در مورد یه چیزی باهتون حرف بزنم آقاجون: باشه بابا بریم حیاط رفتیم حیاط رو تاپ دونفر نشستیم آقاجون شما به من اطمینان دارید آقاجون: گل ناز بابا این چه حرفیه چی شده باباجان - آقاجون قول بدید ازدستم ناراحت نشید آقاجون: چشم بابا، بگو چی شده - حاج بابا استادم ازمن امروز خواستگاری کرد آقاجون: خب باباجان این همه مقدمه چینی نمیخواستم، دخترم وقتی یه دختر بزرگ میشه هزارتا خواستگار داره توام که سه ترم این آقا میشناسی فکرات بکن جواب بده، اما نرگس سادات تا نگفتی بله من پشتم اما با گفتن بله باید تا آخر به پای بله ای که گفتی بمونی - آقاجون اجازه می‌دید برم شلمچه فکر کنم جواب بدم آقاجون: آره بابا برو دارد...