eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
5.2هزار ویدیو
38 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات @Montazer_hojat 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن #جلسه_1 #قسمت_نهم 🔰ایمان(۱) 🔻آقا! اگر این 💵پنج‌زار را شما دادید ب
🔰 ایمان(۱) ✨وَ الڪاظِمینَ الغَیظَ✨ ✅ و فرو برندگان خشم. 🤔فروبرندگان خشم یعنی چه❓ ✅یعنی بر اساس احساسات کار نمی‌کنند، همه جا عقل. 🔹اما گاهی عقل هم با خشم‌های درست همراه است، نمی‌بینید در قرآن می‌گوید: ✨اَشِدّآءُ عَلَی الڪُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم.✨ 🔸اینی که می‌گویند ✨وَ الڪاظِمینَ الغَیظَ✨ ✅معنایش این نیست که شما خیال کنید می‌خواهیم بگوییم 😤خشم یک ملت، خشم یک انسان، خشم یک جامعه، علیه آن کسانی که باید بر آنان خشم گرفت، نیست و نابود باد، نه. ❌قرآن هم نمی‌گوید که این خشم‌ها را فرو بخورید، می گوید بر اساس خشم، کاری انجام ندهید. ✨وَ الڪاظِمینَ الغَیظَ✨ ✅کظم کنندگان، فرو برندگان. نه فراموش‌کنندگان؛ فروبرندگان غیظ و خشم. 😤که وقتی خشم فرونشست، انسان می‌تواند با 🧠عقل، با درک، آن‌چه را که شایسته است انجام بدهد. ✨وَ العافینَ عَنِ النّاسِ✨ ✅گذرندگان از مردم، عفو کنندگان از خطاهای مردم. از اشتباهات مردم، از خطاهای مردم، از گناهان مردم، از لغزش‌های مردم باید گذشت، باید صرف نظر کرد. ❌از آن گناهی نباید صرف نظر کرد که لغزش نبوده است.❌ 🔹خدا هم از یک چنین گناهی مشکل صرفه نظر بکند.❌ ⛔️از آن عمل خلافی نباید صرف نظر کرد که از روی تعمد و عناد انجام گرفته است، اما لغزش‌ها، قصور ها که در کار عامه مردم فراوان هست، قابل گذشتن و عفو کردن است. ✨وَ العافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّہُ یُحِبُّ المُحسِنینَ✨ ✅و خدا دوست می‌دارد مردمان احسان کننده را. ادامه دارد... ✨ @IslamLifeStyles_fars
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#مدیریت_زمان #جلسه_هشتم #قسمت_نهم 💚در روایت دیگری از پیامبر داریم که می فرمایند: ♻️آدم عاقلی ک
📚در روایات دیگری و از زاویه ی دیگری اوقات را سه قسمت می کنند. 💚«قالَ عَلی عَلَیهِ اَلسَّلام»: امیرالمؤمنین می فرماید: «لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ»: انسان با ایمان ساعات شبانه روز خود را به سه قسمت تقسیم می کند، «وَساعَةٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ»: قسمتی را صرف مناجات با پروردگارش می کند، @IslamLifeStyles_fars
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#مدیریت_زمان #جلسه_نهم #قسمت_نهم ☢جمعه ها یک کارهایی ضرورت پیدا کرده که روزهای دیگر اینگونه نیست
☢بعضی موضوعات در یک برهۀ زمان مهم است و زمان آن که بگذرد اهمّیّتش را از دست می دهد. ♻️مثلاً یکی از موضوعات اینست که افراد کهنسال از جوانها انتظار نداشته باشند که مثل زمان جوانی آنها عمل کنند. 💚امیرالمؤمنین می فرمایند: ♨️«لا تَقسِروا أولادَکُم عَلی آدابِکُم فَإنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرِ زَمانِکُم» 💠«آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید، زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند». 🕰تفاوت زمان رادرک کنیم. 💯یا مثلاً غرور دوران جوانی را درک کنیم، البتّه به اندازه. 💎ازدواج برای خودش زمان دارد، بچّه دار شدن زمان دارد و.... @IslamLifeStyles_fars
امروز جشن ورودی دانشگاه است من به همراه آقاجون و عزیزجون به سمت دانشگاه حرکت کردیم، ردیف سوم نشستیم، یه ربع بعد مجری که یه پسر جوون بود اومد رو سن با صدای شادی شروع کرد به صحبت مجری: سلاممممممم آقایون- خانم‌ها زشته ها هشت تا دانشجو اینجاست از مامان و باباهاتون خجالت بکشید دوباره سلام بچه‌ها هم بلند گفتن سلام مجری ادامه داد من شروع بدبختیتونو از طرف خودم تبریک میگم دنبال استاد دویدن ها، التماس کردن سر نیم نمره ها بچه‌ها خوش اومدید به دانشگاه تک نفر اومدید ان شاالله با اهل و عیال دو نفره، سه نفره، الی ده نفر خارج بشید - خیلی پسر شادی بود، تئاتر و سرود اجرا شد رئیس دانشگاه اومد یه نیم ساعتی حرف زد بعد دوباره مجری میکروفون گرفت خوب نوبتی هم باشه نوبت آشنایی و معرفی نخبه های وارد دانشگاه شدند سکوت قابل وصفی کل سالن برداشته بود اولین نخبی ما از بانوان محترمه هستن سرکار خانم نرگس سادات موسوی تشویقشون کنید اولین کسی که تشویقم کردن آقاجون و عزیزجون بود بلندشدم و به سمت جایگاه حرکت کردم ایشان با رتبه ۹۸ وارد رشته فیزیک کوانتوم شدند نخبه بعدی هم باز از بانوان هستن لطفا تشویقشون کنید سرکار خانم زهرا کرمی ایشان هم با رتبه ۱۰۱ وارد رشته فیزیک کوانتوم شدن اسم چند نفر دیگه خونده شد بعد گفت خب حالا نوبتی هم باشه نوبت نخبه های آقاست گل پسرا اساسی تشویق کنیدا آقای سیدعلی صبوری با رتبه ۱۸۳ ورودی رشته فیزیک کوانتوم خب اما ما یه مهمان ویژه داریم کسی که پارسال وارد رشته فیزیک کونتوام شد و در این دو ترم متوالی نمره A کسب کردند بردار مومن و همیشه در صحنه حاضرمون آقاااااااای مرتضی کرمی بزن دست نهههههه صلوات قشنگ رو به افتخارش بعد رئیس دانشگاه نفری یه دونه بهمون سکه بهار آزادی با یه لوح تقدیر داد و گفتن یه هفته دیگه یه اردوی ده روز برای ورودی هاست که شمال + مشهده در راه برگشت آقاجون بهم گفت نرگس بابا امروز جزو بهترین روزای زندگی من بود ان شاالله از همه موفق تر بشی - ممنونم آقاجون آقاجون: منو مادرت بهت افتخار می‌کنیم - 😍😍😍😍من هرچی دارم از شما دارم
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_نهم بارون شدت گرفت.جوراب و چاد
رمان: ✨🌸 نویسنده: توی اون شلوغی هم خنده ام گرفته بود هم گریه ام.همه جارو گشتیم پیداش نکردیم .🤦‍♀ کفش های هممون گم شده بود! کجا؟دم در ورودی حرم امام علی ، خنده دار بود واقعا!! سه تا دختر داشتن لابه لای اون همه زائر دنبال کفش هاشون می گشتن.🚶‍♀ همون موقع نرگس یک چیزی گفت که دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم -وای خدا ! ببین چه وضعی شد ها.ولی خودمونیم.خوش به حال سهراب ، که شعر کفش هایم کوی او را همه بی اختیار در حرم امیر المومنین زمزمه می کنند. همین حرف باعث شد من و زینب بزنیم زیر خنده.همه آدم های اطرافمون برگشتن طرف ما.🙊 ماهم سعی کردیم جمع و جور کنیم یکم خودمون رو. —کاری نمی تونیم بکنیم بچه ها باید همین جوری برگردیم ، حسینیه همین نزدیکه، مجبوریم بریم. هردو نفر با نظر من موافقت کردند و راه افتادیم. راه افتادن همانا و آخ و اوخ ها همانا.😒 از همین تریبون باید خدمت مسئولین عراق عرض کنم که آسفالت کوچه هاشون رو بدون میخ و سقلمه و پونز و همه وسایل جعبه ابزار،درست کنن که پای کفش گم شده ها این جوری داغون نشه😑😕بگذریم که بالاخره بعد از کلی آبرو ریزی رسیدیم حسینیه. با خنده وارد حسینیه که شدم اولین چیزی که توجه ام رو به خودش جلب کرد گلی و یکی از بچه ها بود. صداشون رفته بود بالا.با نرگس و زینب رفتیم سمتشون. گلی داشت داد می زد و می گفت: -تو چی فکر کردی؟هان؟من امام زمان رو نمیشناسم⁉️حتما شما ها میشناسید که انقدر ادعاتون میشه. این حرف رو که گلی زد رفتم طرف دختری که بهش تذکر داده بود و کشیدمش کنار. -بسه! بسه! من باهاش صحبت می کنم شما برو. کم کم دور و بر خلوت شد و من موندم و گلی و زینب و نرگس. نه من حال خوبی داشتم نه گلی.شونه هاش رو گرفتم و نشوندمش.موهاش همه بیرون ریخته بود و وضع درستی نداشت، زینب و نرگس هم همراه ما نشستن. -کجا داشتی میرفتی؟ —به تو ربطی نداره.☝️ -گلی کجا میرفتی؟ بعد از مکثی آروم گفت: -حرم. —اینجوری؟؟؟ -وا مگه چشه؟ -پس بزار بهت بگم.حرم کی می خواستی بری؟حرم علی؟حرم امیرالمومنین؟اینجوری؟با این موهای بیرون ریخته؟با این صورت آرایش کرده؟کجا داری میری گلی؟😞 داری میری حرم همون که خانوم هجده سالش پشت در سوخت اما چادرش از سرش نیوفتاد😔؟آره؟ میری زیارت همسر کسی که زنش رو گذاشت توی تابوت تا بدنش معلوم نشه😔 می دونی بدنی براش نمونده بود دیگه؟می دونستی جای سالم توی بدنش نداشت دیگه؟این ها رو می دونستی؟می دونستی محسن نداشت؟😭😭 هق هق گریه می کردم و بلند بلند حرف میزدم.زینب و نرگس هم چادر هاشون رو کشیده بودن روی صورتشون و گریه می کردن.نمی خواستم براش روضه بخونم. اما نشد... بلی می دونست چه بلایی سر مادر اومد... سر پدر.... شهادت مادرم افسانه نبود.تا لحظه آخر زندگیم هم تا جون دارم میگم...💔 گلی حال بهتر از ما نداشت.باید می گفتم. آره مادرم مظلوم بود. -گلی داری میری زیارت بابای کسی که دیگه پیر شده بود اما عاشورا گفت یزید ای وای به تو که گردی صورت منو دیدن.آره بابای زینب.می دونی یا نه؟ ببین پاشو برو.بلند شو. و در همین حال بازوش رو گرفتم و بلندش کردم.با دستم در حسینیه رو بهش نشون دادم و گفتم: -می تونی بری.ولی بدون حضرت زهرا از نابینا هم رو می گرفت☝️همون حضرت زهرایی که تا ناکجا آباد پشت مولاش ایستاد.تا کجا؟ تا همون جایی که محسنش رو از دست داد😔به خاطر علی.حالا تو از چی می گذری به خاطر علی؟حالا برو ببینم روت میشه اینجوری بری پیش مولا یا نه؟ چی بنویسم؟ چشم هات رو فدا کردی؟فدای سر مادر برادر. برای دفاع از ناموست؟ پس هیچی بهتر که نیستی و نمی بینی؟ چی رو هیچی هیچی... 🌸