هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب زندگی در مه 🌱
بریده ای از کتاب:
صدای افسر عراقی که بلند شد، ماشین ما و خودرو محافظان به راه افتادند.
سر راه رسیدیم به لولههای نفت که پلی خاکی بر آنها زده بودند و نیز به جاده آسفالته آبادانـ ماهشهر.
تا خواستیم از فراز این دو بگذریم، دو تانک را مأمور کردند که جبهه ایران را بپایند؛
اگر گلولهای آتش کردند، این دو جواب بدهند تا کاروان کوچک ما به سلامت از این مهلکه بگریزد.
خون مجروحان، کف خودرو را پوشانده بود؛
حتی از آن بالا بر زمین هم میریخت.
رفتیم و رفتیم تا خیال عراقیها راحت شد که دیگر دست ایرانیها بدانها نمیرسد؛
آن گاه ایستادند؛
برای ضرب و شتم و بازرسی و غارت.
اولین مشکل ما این بود که اگر میپرسیدند: «از کدام دسته و گروه هستی؛ ارتشی یا سپاهی؟»
نمیدانستیم چه باید بگوییم.
آن هنگام هنوز اسمی از بسیج نیامده بود و ما نیز عنوان مشخصی نداشتیم.
پیش خود میاندیشیدیم که عراقیها میگویند: شما که نظامی نیستید، به جنگ چه کار؟
پس از کلی کلنجار فکری و مشورت، سرانجام قرار شد همگی بگوییم سربازیم.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_آزاده_یعقوب_مرادی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب شرح آسمان 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-ابراهیم به سبک شیرودی میپرید. خودش همیشه با افتخار این موضوع را میگفت. سبک شیرودی، سبک شجاعت بود. پرواز به این شیوه یعنی آنقدر به دشمن نزدیک میشوی که انگار در مرگ دست و پا میزنی. این یعنی اوج مهارت و دلاورمردی.
۲-چند خلبان را میشناسید که با یونیفرم خلبانی از ماشین پیاده شوند و به کمک رفتگر محل خود بروند؟!
۳-هفتصد ساعت پرواز عملیاتی بهنام خودش ثبت کرده است. اگر بهطور متوسط، هر سورت پروازی را ده دقیقه حساب کنیم، با یک ضرب و تقسیم ساده میبینیم ابراهیم حداقل چهار هزار و دویست بار روبهروی مرگ ایستاده و با آن جنگیده است.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خلبان_شعید_ابراهیم_فخرایی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب دیدارهای ناتمام 🌱
بریده ای از کتاب:
هر رفتنی برای من تجربه کردن مرگ بود.
میترسیدم.
با هربار رفتنت، تمام وجودم میلرزید، مثل یک زلزلهی همیشگی.
تصور کن همه جا بلرزد، همیشه بلرزد.
بعد از رفتنت حسین باز گفت: "بابا اَبی... بابا اَبی... بابا رفت..."
در سکوت برگشتیم خانه.
هروقت بدرقهات میکردم، تنها دلخوشیام میشد نامه نوشتن.
نبودنت مثلِ شیء گمشدهای به گوشهی ذهنم آویزان میشد.
این روزها که چهار سال از رفتنت میگذرد، هنوز هم نامههای تو را میخوانم. عکسهایت را جلوی خودم میچینم و گاه یادم میرود که دیگر نیستی...
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_سرلشکر_ابراهیم_خانی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب چزابه 🌱
بریده ای از کتاب:
سوار یکی از نفربرها شدیم و به سرعت رفتیم طرف خط.
به نیروها گفتم با من در تماس باشند و به محض این که گفتم، بیایند.
هوا هنوز تاریک بود.
دیدم یک نفر در میان تپهها ناله میکند.
نفربر را خاموش کرده بودم تا ساکت باشد.
جوان لاغری نشسته بود.
فهمیدم همان کسی است که سه روز پیش برای شناسایی رفته بود.
سلام و علیک کردیم و پرسیدم: چه طوری؟ چه خبر؟
گفت: از نیروهای شناسایی هستم و سه روز است که این جا ماندهام. او هم فلانی است که در آن قسمت شهید شده.
پرسیدم: نفر سوم کو؟
گفت: او هم آن جاست.
کمین دشمن آنها را زده بود.
مانده بودند و نتوانسته بودند برگردند.
سه روز چیزی نخورده بودند.
لاغر و ضعیف شده بود.
او را گذاشتیم داخل نفربر خودم و گفتم سریع ببرندش عقب و برگردند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_سرادار_فتح_الله_جعفری 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب بادهای برفی 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-اعدام کودک شیرخوار ایرانی! روز چهارشنبه ۱۹۸۱/۱۰/۱۲، در اتاق عملیات لشکر سوم بودم. سرتیپ «جبربُریهی» فرمانده تیپ ۳۹ با ما تماس گرفت و گفت: «در تیپ ما واقعه بزرگی رخ داده است، گزارش کامل آن را برای شما ارسال خواهیم کرد.»
۲-بعد از آن که یک هیأت عراقی از ایران به عربستان آمد، خواستار پناهنده شدن به ایران شدیم. در ایران کتابهای بسیاری درباره مذهب شیعه مطالعه کردم و امروز میگویم که در دنیا، تنها مذهبی که صلاحیت رهبری بشر را دارد، مذهب شیعه است. رهبری مثل امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) پیدا نمیشود، مردی که یک ملت را به صورتی تربیت کرد که بتواند افراد غریب را در پناه خود بگیرد و در میان آنها عواطف انسانی رشد کند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_سروان_عراقی_احمد_غانم_الربیعی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب از جهنم سرد شین تا بهشت ارزنتاک 🌱
بریده ای از کتاب:
بالاخره به رودخانه دریاسور رسیدیم.
از شدت تشنگی سرم را توی آب رودخانه بردم و آن قدر از آن آب سرد و گوارا نوشیدم، تا سیر شدم.
کفش هایم گِلی شده بود.
آن ها را در رودخانه شستم.
به دلیل خستگی و نداشتن راهنما و همچنین طغیان آب رودخانه، عبور از آن خیلی مشکل بود.
بنابراین، به توقف در این سمت رودخانه مجبور شدیم.
چند خانه متروکه در مجاورت کوه بلندی در حاشیه رودخانه قرار داشت.
شب را در همان خانه ها ساکن شدیم.
باران شدید تر شد و از سقف فرسوده و ترک خورده اتاق ها مدام قطرات باران بر سرمان می چکید.
سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد.
هیچ پتویی نداشتیم.
بچه ها با هر زحمتی بود، هیزم های خیس را آتش زدند و خودشان را گرم کردند.
آسمان بعد از چند ساعت سروصدا آرام گرفت و چرت ما به خوابی عمیق تبدیل شد.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_سیدعلی_کاظم_داور 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
کتاب سنگریزه هایی که شمارش نشدند 🌱
مرزها بسته شد.
دو کشور روبهروی هم ایستادند تا مقدمهای شود برای ریشهکنکردن نهال انقلاب اسلامی که بیشک دست اجنبیها پشت آن بود.
دو کشور شیعی به جان هم افتادند و قربانی سیاستهایی شدند که بسیاری از مردم عراق به آن راضی نبودند و برای فرار از این برادرکشی بهگونهای دیگر قربانی میشدند.
«قیس صبیح الزیدی» یکی از همین قربانیها است.
حکایت زندگیاش ازآنجهت خواندنی است که نخواست رودرروی مردمی بایستد که پدرش به آنها ایمان داشت، دوستشان داشت و حالا که رهبری به نام خمینی داشتند، به آن افتخار هم میکرد.
وقتی ارتش عراق میخواست دو برادر قیس (انور و ناصر) را که آن زمان دانشجو و دانشآموز بودند بهاجبار به میدان جنگ بفرستد، پدر سفارش کرد به ایران فرار کند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_قیس_صبیح_الزیدی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب لوطی و آتش 🌱
بریده ای از کتاب:
نمیدانی چه سرنوشتی در انتظارت است. به خانهای کوچک و کلنگی میرسی. درِ چوبیاش باز است و سر در را چراغانی کردهاند. امروز سالروز تولد امام حسین (ع) است. تو انتظار داری صدای جشن و سرور بشنوی، اما از خانه صدای ناله میآید. صدای نالهٔ زنی جوان! کالسکهای از راه میرسد. مردِ جوان همسرش را به طرف کالسکه میآورد تا زود به مریضخانه برساند. حالا تو آن همه ترس را فراموش کردهای. چرا که فکر میکنی به زودی ترس بزرگتری به سراغت خواهد آمد، اما صدای اذان میآید. ناگهان دریچهٔ سخاوت آسمان گشوده میشود، رعدی میآید و برقی و... باران!
فرش سفید خیابان به زلالی اشک جاری میشود در جویها. آنگاه صدای ونگ نوزاد با رعد در هم میآمیزد و تو تازه میفهمی وقتی بیم و امید به هم بیامیزد، چه پدیدهٔ زیبایی رخ مینماید!
تو تازه میفهمی در این کوچه میخواهند درسی به تو بدهند به نام بشارت و انذار...
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_حسن_باقری 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب دلیل 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-چی شده علی؟ با پافشاری من جواب داد: گاهی آدم فکر میکنه کسی شده؛ شیطان هم همین رو میخواد. توی جلسه شیطان داشت قلقلکم میداد! باید مراقبت کنیم؛ الهی لا تکلنی إلی نفسی طرفهٔ عیناً ابدا.
۲-گرماگرم تک و پاتک، اونجا که از زمین و آسمون آتیش میریخت، ایستاد برای نماز. کسی باور نمیکرد جایی که عراقیا داشتند با تانک میچسبیدند به خاکریز ما، یکی پیدا بشه و نماز اول وقت بخونه...
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_علی_چیت_سازیان 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب مجنون در آتش 🌱
بریده ای از کتاب:
بدانید شهیدان در عین حالی که شهید میشوند نگران دیناند که خدای نخواسته مردم به پستی گرایند و ضربهای به دین و انقلاب و جمهوری اسلامی بخورد...
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_محمدحسین_ساعدی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب ۲۵ تخریب چی:
کریم و همرزمهایش بهقصد انفجار پل ارتباطی کانال پرورش ماهی، در عملیات کربلای ۵، همراه با بیش از صدکیلوگرم مواد منفجرهٔ تیانتی، سیچهار، گوگرد، نیترات آمونیوم حرکت کردند؛ اما قبل از رسیدن به نقطه هدف، انفجار اتفاق میافتد. انفجار مهیبی که تا چند دقیقه هر دو طرف ایرانی و عراقی را در شوک و سکوت فرومیبرد و... این بخشی از سرنوشت کریم رجبپور است و نویسنده را وا میدارد تا با تصمیمم برای جمعآوری این مجموعه به تنها یادگار شهید، فرزندش دکتر مهدی رجبپور و برادر شهید، محمود رجبپور، اطلاع بدهد و برای صحبت به سراغشان برود. کتاب شرحی جامع با بیانی داستانی است.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_کریم_رجب_پور 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب روزگار عُسرت 🌱
بریده ای از کتاب:
با اینکه خودم اسیر بودم و چشمهایم کمکم از تشنگی جایی را نمیدید.
از عطش شدید، میلههای کامیون را گاز میگرفتم و خداخدا میکردم.
اما وقتی به رفتار اسرا نگاه میکردم، ناراحت میشدم و به غیرتم برمیخورد.
به هر حال ما ایرانی بودیم.
این درست نبود به خاطر آب، هویتمان زیر سؤال برود.
وقتی از نرسیدن آب مأیوس شدم، به این فکر افتادم که سه شب قبل، وقتی مرخصی بودم، در آزادی کامل به سر میبردم و در خانه از چه نعمتهایی برخوردار بودم؛ اما حالا در چنگ دشمن، آن هم به خاطر چند قطره آب، این گونه باید میسوختم.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_آزاده_هادی_باغبان 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b