eitaa logo
احادیث اهل البیت علیهم‌السّلام
3.4هزار دنبال‌کننده
36 عکس
5 ویدیو
0 فایل
 إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ "اَلثَّقَلَيْنِ" مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي "كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي" وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ   ارتباط با خادم کانال: @skhorasani22
مشاهده در ایتا
دانلود
احادیث اهل البیت علیهم‌السّلام
➖جلوه‌ای از عدالت و جدیت #امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در صیانت از بیت‌المال 🛑 خلاصه: وقتی علی علیه ال
✍🏼چند نکته دربارۀ روایت: 1⃣ عاریه آن است که انسان مال خود را به دیگرى بدهد که از آن استفاده کند و در عوض چیزى هم از او نگیرد. مراد از «عاریۀ مضمونه» عاریه ای است که برای برگرداندن آن ضمانت قرار داده شده است که اگر تلف شد یا عیبی پیدا کرد آن را ضامن است. همچنانکه در ادامۀ روایت آمده است کلیددار بیت المال خود را ضامن پس دادن این عاریه قرار داده بود 2⃣ با توجه به عفت، حجاب و حیائی که خاندان اهل بیت علیهم‌السلام از آن برخوردار بودند، یقیناً مراد از آراستن با گردنبند در ایام عید قربان که دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام از آن یاد کرد، آراستن خویش در نزد زنان و محارم بود، نه دیگران 3⃣ در این که این شخص کدام یک از دختران امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، در این روایت اشاره ای نسبت به این مسئله نشده؛ ولی با توجه به تعداد زیاد دختران حضرت و همچنین از آنجا که برخی از دختران حضرت عالمۀ فاضله بودند، معلوم می‌شود یکی از دختران غیر معروف آن حضرت بوده است. 4⃣ این روایت حکایت از شدت عدالت امیرالمؤمنین علیه السلام دارد و بیانگر این است که آن حضرت چقدر نسبت به بیت المال مسلمین امانت دار بود که حتی اجازه نداد دختر خودش گردبند بیت المال را به عنوان عاریۀ تضمین شده استفاده نماید. ☑️ @JAMI_Alahadith
وداع امام حسین علیه‌السلام از مدینه و حرکت به سمت مکه ⬅️به نقل از عبد اللَّه بن منصور، از امام صادق،از پدرش،از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام 🛑 هنگامی که شب فرا رسید، [ عليه السلام] براى وداع با قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مسجد النبى رفت. چون نزديك قبر شد، نورى از داخل درخشيد و وى به جاى خود باز گشت. چون دومين شب رسيد، به مسجد رفت تا با قبر،وداع كند. به نماز ايستاد و نماز را طولانى كرد. در حال سجده، خواب سبکی او را گرفت. (پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمد) حسين عليه السلام را به آغوش گرفت و او را به سينه چسبانيد و چشمانش را بوسید و مى‌فرمود: «پدرم به فدايت! گویا مى‌بينم كه در ميان گروهى از اين امّت، در خون خود غلتيده‌اى، در حالى كه اميد شفاعت مرا نيز دارند! آنان را نزد خداوند، بهره و نصيبى نيست. فرزندم! تو نزد پدر و مادر و برادرت مى‌آيى-و آنان مشتاق تواند- و براى تو در بهشت، درجاتى است كه جز با شهادت، بِدان دست نمى‌يابى» 🔺حسين عليه‌السّلام درحالى‌كه چشمان گريانى داشت، از خواب بلند شد و نزد خانواده‌اش بازگشت و خواب خويش را بازگفت و سپس وداع كرد. خواهران و دختران و برادرزاده خود قاسم بن حسن عليه السّلام را بر محمل سوار كرد و همراه با بيست و يك تن از ياران و خاندان خود از مدينه بيرون آمد 📚الأمالی (للصدوق) ج ۱، ص ۱۵۰ ☑️ @JAMI_Alahadith
خروج از مکه به کوفه به نقل از محمّد بن داوود قمى، با سند خود، از امام صادق عليه السلام-: 🌑 محمّد بن حنفيّه، در آن شبى كه عليه‌السلام در بامداد آن، می‌خواست از مکه خارج شود ،نزد او آمد و گفت:برادرم ! مردم كوفه، كسانى‌اند كه نيرنگشان را درباره‌ی پدر و برادرت مى‌شناسى. بيم دارم كه حالِ‌ تو، همچون حال آنان باشد. پس در مكّه اقامت كن؛ چرا كه تو، گرامى‌ترينِ‌ مردمان حرم و والاترينِ‌ آنهايى. امام فرمود:«برادرم! بيم آن دارم كه يزيد بن معاويه، در حرم(امن الهی) مرا بکشد و من، كسى باشم كه با [ريخته شدن خون] او، حرمت این بیت، شكسته شود». ابن حنفيّه گفت: اگر از آن مى‌ترسى، به يَمَن يا برخى از مناطق خشك برو، كه در آن جا محفوظترى و كسى نمى‌تواند بر تو دست يابد. امام فرمود:«در آنچه گفتى، مى‌نگرم». ⬅️هنگامی که سحر فرا رسيد، حسين عليه السلام كوچ كرد. خبر به محمّد بن حنفيّه رسيد. نزد او آمد و لگام شترش را كه بر آن سوار بود، گرفت و گفت: اى برادرم! مگر به من وعده درنگ در درخواستم را ندادى‌؟ _فرمود:«چرا» _گفت:پس چرا در رفتن، شتاب مى‌كنى‌؟ _فرمود:«پس از جدايى از تو، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزدم آمد و فرمود: "اى حسين ! بيرون برو كه خدا خواسته است تو را كشته ببيند"» _محمّد بن حنفيّه گفت: «إِنّا لِلّهِ‌ وَ إِنّا إِلَيْهِ‌ راجِعُونَ‌» .تو كه اين‌چنين بيرون مى‌روى، چرا اين زنان را با خود مى‌برى‌؟ به او فرمود:«پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من فرمود:"همانا خدا، خواسته است آنان را اسير ببيند"» آن گاه با او خداحافظى كرد و رفت. 📚الملهوف ص۱۲۷ ☑️ @JAMI_Alahadith
به نقل از عبد اللّه بن سليمان نوفلى، از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام: 🔻هنگامی که حسين عليه السلام آمادۀ رفتن به كوفه شد، ابن عبّاس، نزد او آمد و او را به خدا و خويشاوندى، سوگند داد كه او،آن كشتۀ طَف نباشد. پس حسين عليه السلام فرمود: «من از قتلگاه خويش آگاهم و خواسته‌ام از دنيا، جز جدايى از آن نيست 📚بحار الأنوار ج ۷۴، ص ۱۸۹ ☑️ @JAMI_Alahadith
حدیث اشک 🔴 دعای امام صادق علیه‌السّلام برای دوستداران و عزاداران حضرات معصومین علیهم‌السلام و ارْحَمْ تِلْكَ اَلْعُيُونَ اَلَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْقُلُوبَ اَلَّتِي جَزِعَتْ وَ اِحْتَرَقَتْ لَنَا وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلصَّرْخَةَ اَلَّتِي كَانَتْ لَنَا ▪️امام صادق علیه السلام در حال مناجات با خدای متعال بر جزع کنندگان بر علیه السلام، چنین دعا می کرد و می فرمودند: پروردگارا... آن دیدگان را که اشک‌هایش از سر مهر و محبت ما جاری شد و آن دلهایی را که به‌خاطر ما بیتاب و سوزان گشت و آن ناله‌ها و شیون‌هایی که در راه ما بوده است را مورد رحمت قرار بده. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ج ۱، ص ۹۴ ☑️ @JAMI_Alahadith
سخنرانى عليه‌السلام هنگام بيرون رفتن از مكّه ⭕️روايت شده كه چون حسين عليه السلام تصميم رفتن به عراق گرفت،به سخنرانى ايستاد و فرمود: «ستايش،از آنِ خداست.هر چه خدا بخواهد [،همان مى‌شود] و هيچ نيرويى جز از جانب خدا نيست. درود خدا بر پيامبرش باد! 🔰 قلاّده مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان (مرگ همیشه همراه آدمى است) وه چه اشتياقی به ديدار گذشتگانم دارم! همانند اشتياق يعقوب به يوسف. برايم قتلگاهى انتخاب شده كه به دیدارش خواهم رفت و گویا مى‌بینم گرگان درنده بیابان ـ بین نواویس و کربلا ـ بند بند تنم را جدا کرده و از من شکم هاى تهى و مشک هاى خالى خود را پر مى کنند. هيچ گریزی از روزى كه به قلم تقدير الهی نوشته شده، نيست. خشنودى خدا، خشنودىِ ما اهل‌بیت است. بر بلایش صبر مى‌كنيم و [خدا] پاداش صابران را به ما مى‌دهد. هرگز پاره‌‌‌‌ی تن پيامبر صلى الله عليه و آله از وی جدا نمی‌شود و در حظیرة القدس(از جایگاه‌های والای بهشت) به او ملحق خواهد شد و چشم پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان روشن خواهد گرديد و وعدۀ پيامبر صلى الله عليه و آله دربارۀ آنان، عملى خواهد گشت. ⬅️ هر كه جانش را در راه ما مى‌بخشد و خود را براى ملاقات با خدا آماده كرده، با ما سفر كند. به راستى كه من فردا، به خواست خدای متعال، حركت مى‌كنم 📚الملهوف، ص۱۲۶ ☑️ @JAMI_Alahadith
حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مکه تا کربلا چگونه بود و چه جاهایی توقف کردند؟ ✍🏼بر پايۀ صحيح‌ترينِ گزارش‌ها کاروان امام حسین علیه السلام پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، روز سه شنبه هشتم ذی حجّه سال شصت هجری ، مکه را به سوی کوفه ترک کرد؛ امّا هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید، به دلیل ممانعت سپاهیان ابن زیاد، مجبور به فرود آمدن در کربلا گردید . 🔹گفتنی است که امام علیه السلام در آغاز حرکت، به جای آن که از مکه به سوی شمال شرق و منزل صفاح (نخستین منزل مسیر مکه به کوفه) برود ، به سمت تنعیم در شمال غرب و در مسیر مدینه ، حرکت کرد و بدین سان ، حدود نُه کیلومتر ، راه خود را دور نمود. احتمالاً این اقدام، ترفندی بر ضدّ تعقیب مأموران حکومت بود که قصد ممانعت از حرکت امام علیه السلام به سوی کوفه را داشتند . 🔸منازلی که این کاروان طی کرده ، به ترتیب ، عبارت اند از : ۱ . مکه ، ۲ . تنعیم ، ۳ . صفاح ، ۴ . بستان ابن عامر ، ۵ . ذات عِرق ، ۶ . غمره ، ۷ . مسلح ، ۸ . افیعیه ، ۹ . معدن بنی سلیم ، ۱۰۰ . عمق ، ۱۱ . سلیلیه ، ۱۲ . ربذه ، ۱۳ . مغیثة الماوان ، ۱۴ . نقره ، ۱۵ . حاجر ، ۱۶ . سمیراء ، ۱۷ . توز ، ۱۸ . فید ، ۱۹ . اجفر ، ۲۰ . خزیمیه ، ۲۱ . زرود ، ۲۲ . ثعلبیه ، ۲۳ . بطان ، ۲۴ . شقوق ، ۲۵ . زباله ، ۲۶ . قاع ، ۲۷ . عقبه ، ۲۸ . واقصه ، ۲۹ . شراف ، ۳۰ . ذو حسم ، ۳۱ . بیضه ، ۳۲ . عذیب الهِجانات ، ۳۳ . رهیمه ، ۳۴ . قصر بنی مقاتل ، ۳۵ . طف ، و ۳۶ . کربلا . 🔺کاروان امام علیه السلام، این منازل را در مدّت تقریبا ۲۵ روز طی کرد و روز دوم محرّم سال ۶۱ هجری، وارد کربلا شد 📗 شهادت‌نامه امام حسین علیه‌السلام، ج۱ ص ۶۰۳ ☑️ @JAMI_Alahadith
از مواعظ راهبردی سیدالشهداء علیه‌السلام 🛑من مواعظ أبي عبد اللّٰه الحسين بن علی عليهما السلام: فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخَافُ عَلَى اَلْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ يَأْمَنُ اَلْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ 🔰 عليه‌السلام فرمود: مبادا از کسانی باشی كه از (کیفر) گناهان مردم در خوف و هراسند، امّا از كيفر گناه خود ایمن و آسوده‌خاطرند 📚تحف العقول ج ۱، ص ۲۳۹ ☑️@JAMI_Alahadith
نامۀ يزيد به ابن زياد لعنت‌الله علیهما براى كشتن امام علیه‌السلام 🔻حسين( عليه‌السلام) از مكّه رو به سوى عراق نهاد و يزيد به عبيد اللّه بن زياد-كه او را بر عراق گمارده بود- نوشت: «به من، گزارش شده كه مردم كوفه،در بارۀ آمدن حسين به كوفه،به او نامه نوشته‌اند و او از مكّه به سوى آنان حركت كرده و شهر تو، از ميان همۀ شهرها و روزگارت، از ميان همۀ روزها به او دچار شده است.اگر او را كُشتى،كه هيچ؛ و گر نه به نَسَب خودت و پدرت عُبَيد، باز خواهى گشت.زنهار، كه او از دستت در نرود!». 📚تاریخ‌الیقعوبی ج۲ ص۲۴۲ ☑️@JAMI_Alahadith
ديدار فَرَزدَق در صِفاح 🔶به نقل از فرزدق-: عليه السلام در مسير بازگشتم از كوفه [و حرکتم به مكّه]، با من ديدار كرد و فرمود: «اى ابو فِراس ! پشت سرت چه خبر بود؟» گفتم: راست بگويم؟ فرمود: «راستى را مى‌خواهم». گفتم: دل‌ها با تو اند؛ ولى شمشيرها با بنى اميّه! و يارى، از جانب خداست. فرمود:« تو را راستگو می‌بینم. مردم، بردگان ثروت اند و دین لَعِقی"۱" است بر سر زبانشان آن را حفظ می‌کنند تا مادامی که زندگی‌شان به وسیله‌آن آرام و تامین است ؛ امّا هنگامى كه با بلاء دچار آزمون شدند، دينداران اندك مى‌شوند». 📚کشف الغمة، ج ۲، ص ۳۲ ___________________________ ۱_ شرح کلمه لَعِق در روایت ✍🏼مردم - معمولاً اين چنين ­اند که - دم از دين می زنند و از آن سخن می ­گويند، ولی اين دم زدن و سخن گفتن تنها لقلقه زبان بوده، بر دل نرسيده و با جان آنان عجين نشده و فقط همانند شیرینی ای است که انسان آن را می ­چشد و تا وقتی که شيرينی و حلاوتش بر زبانش باقی مانده آن را در دهان مزمزه نموده و زبانش را به آن می چرخاند تا از ته مانده آن نيز بهره و لذت ببرد. در لغت به اين حالت لعق يعنی ليسيدن می‌گويند. بنابراین دین مانند لیسه اى بر زبانشان است. گرچه از دین دم مى زنند اما مانند كسى كه با لیسیدن ظرف، بهره اندكى از محتواى آن مى برد، ایشان هم به اندازه لیسه اى از دین بهره برده اند. چنین كسانى اگر دین به دنیایشان كمك كند و در سایه دین به لذت هاى دنیا برسند، این لیسه را بر زبان نگه مى دارند. اما اگر براى دیندارى در مقام امتحان قرار گیرند و ضرورت این گونه اقتضا كند كه از جان و مال خود در راه دین بگذرند، در چنین شرایطى دینداران كم هستند ☑️@JAMI_Alahadith
نامۀ عليه‌السلام به مردم كوفه از منزلگاه حاجِر در بطنُ‌الرُّمَّه و شهادت فرستادۀ امام علیه‌السلام 🔶حسين عليه السلام به سليمان بن صُرَد و مُسَيَّب بن نَجَبه و رِفاعة بن شَدّاد و گروهى از شيعيان كوفه، نامه‌اى نوشت و آن را به وسيلۀ قيس بن مُسهِر صَيداوى فرستاد. قیس چون به كوفه نزديك شد، حُصَين بن نُمَير، گماردۀ عبيد اللّه بن زياد، جلو او را گرفت و خواست او را تفتيش كند، كه او نامه را بيرون آورد و پاره كرد و از بين برد. پس حُصَين، او را نزد ابن زياد برد. چون جلوى او قرار گرفت،[ابن زياد] به او گفت:كيستى؟ گفت:من، مردى از پيروان امير مؤمنان، على بن ابى طالب، و فرزندش هستم. گفت:چرا نامه را پاره كردى؟ گفت:براى آن كه ندانى در درون آن چيست. گفت:نامه از سوى چه كسى و براى كه بود؟ گفت:از حسين بن على، به گروهى از مردم كوفه كه نامشان را نمى‌دانم. ابن زياد، در خشم شد و گفت: به خدا از من جدا نمى‌شوى، مگر نام اين مردم را به من اطّلاع دهى، يا بالاى منبر مى‌روى و حسين و پدر و برادرش را نفرين مى‌كنى، وگرنه تكّه‌تكّه‌ات مى‌كنم. قيس گفت: نام مردم را كه به تو نخواهم گفت؛ امّا نفرين بر حسين و پدر و برادرش را انجام مى‌دهم. 🔷وى، بالاى منبر رفت و خدا را سپاس گزارد و ستايش خدا گفت و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود فرستاد و درود بسيار، نثار على و فرزندانش-كه درود خدا بر آنان باد- كرد و سپس، عبيد اللّه بن زياد، پدرش و گردن‌كشان بنى اميّه را لعن كرد.سپس گفت: اى مردم! من، فرستادۀ حسين بن على به سوى شمايم و او را در فلان محل، پشت سر گذاشتم. پس به او پاسخ دهيد. ابن زياد،از اين موضوع،آگاه شد.فرمان داد او را از فراز قصر، فرو افكنند و از همان جا او را پرتاب كردند و در گذشت. خبر مرگ او به حسين عليه السلام رسيد. بر او گريست و فرمود:«بار خدايا ! براى ما و شیعیانمان، جايگاهى والا قرار بده و ما و ايشان را در محلّ رحمت خويش،گرد آور،كه تو بر هر چيز، توانايى». 📚الملهوف ص۱۳۵ ☑️@JAMI_Alahadith
دعوت علیه‌السلام از زُهَير در منزلگاه زَرود 🔰گروهى از بنى فَزاره و بَجيله مى‌گويند: با زُهَير بن قَين،از مكّه برمى‌گشتيم و با حسين عليه السلام هم‌سفر بوديم و هم‌سفرى با او،بر ما بسيار ناگوار بود؛ زيرا زنانش همراه او بودند و هر گاه در جايى فرود مى‌آمد، از او فاصله می‌گرفتیم و در ناحيه‌اى ديگر، فرود مى‌آمديم. يك روز در جايى فرود آمد كه چاره‌اى نداشتيم، مگر اين كه با او فرود بياييم. مشغول خوردن غذا بوديم كه فرستادۀ حسين عليه السلام آمد و بر ما سلام كرد و سپس گفت: اى زُهَير بن قَين! اباعبد اللّه علیه‌السلام، مرا فرستاده تا تو به نزدش بروى. (از فرط تحیر) هر يك از ما، آنچه را در دست داشت، افكند و گويا پرنده بر روى سر ما بود. همسرش، دَيلَم دختر عمرو، به او گفت: سبحان اللّه! فرزند پيامبر خدا پيغام مى‌دهد و تو نزد او نمى‌روى؟! كاش مى‌رفتى و به سخنش گوش فرا مى‌دادى ! 🔺زُهَير، نزد ايشان رفت و کمی نگذشت كه نويديافته، با چهره‌اى درخشان آمد و دستور داد تا خيمه و بار و بنه و كالايش را برچينند و به سوى حسين عليه السلام ببرند و به همسرش گفت: تو را طلاق دادم؛ چون نمى‌خواهم جز بهرۀ نيكو، از من به تو برسد. تصمیم گرفته‌ام با حسين عليه السلام همراه باشم تا جانم را فدايش نمايم و با جان، از او پاسدارى كنم. ⬅️ سپس دارايىِ همسرش را به او پس داد و او را به برخى پسرعموهايش سپرد كه او را به خانواده‌اش برسانند. همسرش به سوى او رفت و با او خداحافظى كرد و گريست و گفت: خدا برایت خیر خواست، از تو می‌خواهم که مرا نزد جدّ حسین علیه‌السلام در قیامت یادکنی! سپس [زُهَير] به يارانش گفت: هر يك از شما دوست دارد همراهم بيايد، وگر نه اين، آخرین ديدار من با اوست. 📚الملهوف ص ۱۳۲ ☑️@JAMI_Alahadith