eitaa logo
احادیث اهل البیت علیهم‌السّلام
3.4هزار دنبال‌کننده
36 عکس
5 ویدیو
0 فایل
 إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ "اَلثَّقَلَيْنِ" مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي "كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي" وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ   ارتباط با خادم کانال: @skhorasani22
مشاهده در ایتا
دانلود
ابو ثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائِدى 🔻ابو ثُمامه، كُنيۀ يكى از ياران برجستۀ عليه‌السلام است كه با نام های گوناگون در منابع مختلف، از او ياد شده است. وى از جنگاوران عرب و از بزرگان شيعه بود. ⬅️ از كارهاى برجسته و درخشان اين مرد بزرگ-كه درتاريخ عاشورا ثبت شده است-، يادآورىِ‌ فرا رسيدن وقت ظهر براى اقامۀ نماز در بحبوحۀ نبرد در روز عاشوراست. در آن هنگامه،ابو ثُمامه،خطاب به امام گفت: يا أبا عَبدِ اللّهِ‌،نَفسي لَكَ‌ الفِداءُ ! إنّي أرى‌ هؤُلاءِ قَدِ اقتَرَبوا مِنكَ‌،ولا وَاللّهِ‌،لا تُقتَلُ‌ حَتّى‌ اقتَلَ‌ دونَكَ‌ إن شاءَ اللّهُ‌،واُحِبُّ‌ أن ألقى‌ رَبّي وقَد صَلَّيتُ‌ هذِهِ‌ الصَّلاةَ‌ الَّتي دَنا وَقتُها. اى ابا عبد اللّه! جانم فداى تو باد ! من مى‌بينم كه اينان،به تو نزديك شده‌اند.نه.به خدا سوگند، تو كشته نمى‌شوى تا اين كه من-به يارى خدا-،پيشِ‌ روى تو كشته شوم و دوست دارم وقتى كه پروردگارم را ملاقات مى‌كنم،اين نمازى را كه وقتش رسيده،خوانده باشم. امام حسين عليه السلام با شنيدن سخن ابو ثُمامه، سرش را بلند كرد و فرمود: ذَكَرتَ‌ الصَّلاةَ‌، جَعَلَكَ‌ اللّهُ‌ مِنَ‌ المُصَلّينَ‌ الذّاكِرينَ‌! نَعَم،هذا أوَّلُ‌ وَقتِها. نماز را يادآورى كردى.خداوند، تو را از نمازگزارانِ‌ اهل ذكر قرار دهد! آرى. اين، اوّلِ‌ وقت نماز است. ☑️ @JAMI_Alahadith
انَس بن حارث 🔻انَس بن حارث رضوان‌الله‌عليه، از اصحاب پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله و عليه‌السلام است. انس به هنگام واقعه عاشورا پيرمردى سالخورده بود و به حکم صحابه پیامبر بودن در کوفه موقعيتى والا داشت وى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه با اشاره به امام حسين عليه السلام فرمود: إِنَّ اِبْنِي هَذَا يَعْنِي اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُقْتَلُ بِأَرْضٍ مِنَ اَلْعِرَاقِ فَمَنْ أَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْيَنْصُرْهُ این پسرم (یعنی حسین علیه‌السلام) در زمینی از عراق کشته می‌شود. پس هر یک از شما آن را درک کرد، او را یاری کند. و در ادامۀ همين نقل،آمده است: فَقُتِلَ‌ مَعَ‌ الحُسَينِ‌ عليه السلام. (انَس بن حارث،به سوى كربلا رفت) و در كنار حسين عليه السلام، كشته شد. 📚المناقب ج ۱، ص ۱۴۰ ☑️ @JAMI_Alahadith
بَشير بن عَمرو حَضرَمى 🔻بَشير بن عمرو حَضرَمى از ياران استوارگام و باوفاى سيّد الشهدا عليه‌السلام است. وى، خبر ناگوار اسارت فرزندش در ناحيه‌اى مرزى را در كربلا شنيد و در حالى كه مى‌توانست به بهانۀ آزاد كردن فرزندش صحنه را ترك كند، جوان‌مردى كرد و از عليه السلام جدا نشد. امام عليه السلام به وى فرمود: أنتَ‌ في حِلٍّ‌ مِن بَيعَتي،فَاعمَل في فِكاكِ‌ ابنِكَ‌. تو از بيعت من،آزادى.پس [برو و] براى رهايى پسرت،تلاش كن. امّا وى پاسخ داد: أكَلَتنِي السِّباعُ‌ حَيّاً إن فارَقتُكَ‌ وَاسْأَلُ عَنْکَ الرّکَبانَ وَاخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الَاعْوانِ لا یَکُونُ هذا ابَداً.  درندگان،زنده زنده،مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بی‌کسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم، نه، نه، هرگز چنین نخواهد شد! وى، در حالى كه اين اشعار را زمزمه مى‌كرد با سپاه دشمن درگير شد و به شهادت رسيد: امروز-اى نَفْس-،با [ خداى ] مهربان،ديدار مى‌كنم و امروز،با احسان تمام،پاداش داده مى‌شوى. بى‌تابى مكن. همه چيز،فنا شدنى است و شكيبايى براى تو، پُر بهره‌ترين است، در پيشگاه داورِ روز جزا. ☑️ @JAMI_Alahadith
جَون،غلام ابوذر 🔻جَون، بردۀ سياهى بود از ياران امام حسين عليه السلام. وى، روز عاشورا خواست تا به ميدان برود؛ ولى امام عليه السلام از وى خواست كه از اين كار،منصرف شود؛ امّا جَون، ضمن پافشارى براى رفتن به ميدان،به امام عليه السلام گفت: وَاللّهِ‌ إنَّ‌ ريحي لَمُنتِنٌ‌،وإنَّ‌ حَسَبي لَلَئيمٌ‌،ولَوني لَأَسوَدُ،فَتَنفَّس عَلَيَّ‌ بِالجَنَّةِ‌،فَيَطيبَ‌ ريحي،ويَشرُفَ‌ حَسَبي،ويَبيَضَّ‌ وَجهي.لا وَاللّهِ‌ لا افارِقُكُم حَتّى‌ يَختَلِطَ‍‌ هذَا الدَّمُ‌ الأَسوَدُ مَعَ‌ دِمائِكُم. به خدا سوگند،بويى بد، تبارى پست و رنگى سياه دارم پس بهشت را از من دريغ مَدار تا بويم خوش و تبارم نيكو و رويم سپيد شود ! نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمى‌شوم تا اين كه خون سياهم با خون شما در آميزد. اين خدمت‌گزار راستين آل محمّد صلى الله عليه و آله نيز جنگيد تا به خيل شهيدان پيوست.از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه پس از ده روز كه مردم براى دفن شهدا آمدند، از جنازۀ او بوى مُشك، استشمام مى‌شد. ☑️ @JAMI_Alahadith‌
حُرّ بن يزيد رياحى 🔻حُرّ بن يزيد رياحى يكى از بزرگان قبيلۀ بنى تميم بوده است. سرنوشت او در ميان ياران امام حسين عليه السلام، استثنايى و بسيار آموزنده است. حُر، كسى است كه در روز عاشورا فاصلۀ ميان دوزخ و بهشت را طى ساعاتى كوتاه در نورديد و خود را از حَضيض شقاوت به قلّۀ سعادت رساند. از اين رو سرنوشت حُر، دليل روشنى بر آزادى انسان در انتخاب راه صحيح در زندگى است. حُر،نخستين كسى بود كه راه را بر عليه السلام و يارانش بست. انتخاب وى به فرماندهى سپاهى كه نخستين برخورد را با امام عليه السلام داشت، حاكى از اعتماد كامل حكومت امَوى به اوست. گناهى كه حُر مرتكب شد،گناه كوچكى نبود؛ولى هنگامى كه خود را ميان بهشت و دوزخ ديد، ظاهرِ فريبندۀ دنيا-كه در باطن آن،دوزخْ‌ نهفته بود-، او را نفريفت و او راه بهشت را به همراه ديگر شهداى كربلا، انتخاب كرد خشنودی خدا بر او باد ☑️ @JAMI_Alahadith‌
لحظات زیبای پناه‌آوردن حرّ به محضر مبارک علیه‌السلام و مهر و محبت آن حضرت به فرمانده سپاه إبن مرجانه... ◼️در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام رو به لشکر عمر سعد کردند و فریاد زدند: أَمَا مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالىٰ؟ أَمَا مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رسولِ اللّهِ؟ ▪️ آیا کسی هست که ما را به خاطر خدای متعال یاری کند؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ فَلَمّا سَمِعَ الْحُرُّ بنُ يَزيدِ هٰذا الْكلامَ، اِضْطَرَبَ قَلبُهُ، و دَمَعَتْ عَيْناهُ ▪️ پس وقتی که حر بن یزید ریاحی این کلام امام را شنید قلبش به لرزه افتاد و اشک از چشمانش جاری شد و آمد تا در كنارى از لشكر ايستاد و اندک اندک از آنها فاصله گرفت. 🔻مهاجر بن اوس (كه در لشكر عمر سعد بود) به او گفت: اى حر! چه مى‌خواهى بكنى؟ آيا مى‌خواهى حمله كنى؟ پاسخش را نداد و لرزه اندامش را گرفت. مهاجر گفت: «به خدا كار تو ما را به شك انداخته است. به خدا من در هيچ جنگى تو را هرگز به اين حال نديده بودم (كه اينگونه از جنگ بلرزى) و اگر به من مى‌گفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ من از تو نمى‌گذشتم (و تو را نام مى بردم).پس اين چه حالى است كه در تو مشاهده مى كنم؟! 🔹حر گفت: من به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و جهنم مخیر مى بينم و سوگند به خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمیكنم؛ اگرچه تکه‌تکه شوم و مرا بسوزانند. در نقل‌ها آمده كه حر چون به نزديك امام حسين(عليه السلام) رسيد با خداى خود چنين مناجات كرد: «أللّهُمَّ إِلَيْكَ اُنيبُ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلوبَ أَوْلِيائِكَ وَأَوْلادِ نَبِيِّكَ»؛ (خدايا به سوى تو بازگشت و توبه مى كنم كه دل هاى دوستان تو و فرزندان پيامبرت را ترساندم) سپس بر اسبش هِى زد و به حسين عليه السلام پيوست. فنَزَلَ الْحُرُّ رَحِمَهُ اللّهُ عَن ظَهرِ جَوادِه، و طَأطَأ رَأسَه، و جَعَلَ يُقبِّل يدَ الْحسينِ عَلَيهِ السَّلامِ و رِجْلَيْهِ، و هو يَبكي بكاءً شديداً. ▪️پس حر، از اسب پیاده شد و سرش را پایین انداخت و شروع کرد به به بوسیدن دست وپای امام علیه‌السلام و شدیداً گریه میکرد می‌گفت: من همان كس هستم كه تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگيرى كردم و همراهت آمدم تا به ناچار تو را در اين زمين فرود آوردم، و من گمان نمى‌كردم پيشنهاد تو را نپذيرند و به اين سرنوشت دچارت كنند. به خدا اگر مى‌دانستم كار به اين جا مى‌كشد، هرگز به چنين كارى دست نمى زدم. أفَتَرىٰ ذلكَ لِي تَوبَةً؟ قالَ: نَعَم، يَتُوبُ اللّهُ عَليكَ، و يَغفِرُ لَكَ؛ مَا اسْمُكَ؟ قال: أناْ الْحُرُّ بنُ يَزيد ▪️سپس حر گفت: آیا الان توبه و بازگشتی برای من است؟ امام علیه السلام فرمودند :بله خدا توبه تو را می‌پذیرد و گناهانت را می‌آمرزد. سپس سیدالشهداء علیه‌السلام فرمودند: أنتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ اُمُّكَ، أنتَ الْحُرُّ إنْ شاء اللّهُ في الدّنيا و الآخرةِ. فقالَ لَهُ الْحسينُ عَليهِ السَّلام: اِرْفَعْ رَأسَكَ يا شَيخ. ▪️اسمت چیست؟ گفت: حر بن یزید. امام فرمودند: به درستی که تو حرّی (آزاده‌ای) همانگونه که مادرت تو را نام نهاد. ان‌شاالله در دنیا و آخرت نیز آزاده‌ای. امام علیه السلام به او فرمودند: سرت را بالا بیاور ای مرد‌بزرگ. ☑️ @JAMI_Alahadith‌
سخنان حر با لشکر عمر بن سعد ملعون 🔰 حُر، جلوى يارانش آمد و گفت: اى مردمان ! چرا يكى از اين پيشنهادهاى حسين عليه السلام را نمى‌پذيريد تا خداوند شما را از جنگ و ستيز با او،آسوده كند؟ گفتند: اين فرمانده، عمر بن سعد است. با او سخن بگو. حُر، همان سخن را با او باز گفت. عمر گفت: من نيز بسيار دوست داشتم كه اگر راهى بيابم چنين كنم. ⬅️ حُر گفت: اى مردم كوفه! مادرتان به عزايتان بنشيند و گريان شود ! او را دعوت كرديد و چون آمد، تسليمش كرديد. ادّعاى جان دادن در راهش را نموديد و سپس بر او تاخته‌ايد تا او را بكُشيد. او را باز داشته‌ايد و اختيار را از كفش رُبوده و از همه سو محاصره‌اش كرده‌ايد و از روى آوردن به اين همه سرزمين‌هاى پهناور خدا براى در امان ماندن خود و خانواده‌اش باز داشته‌ايد. اينك اسيرِ دست شماست و اختيارِ سود و زيانى براى خود ندارد. او و همسران و كودكان و يارانش را از آب جارى فرات محروم نموده‌ايد؛ آبى كه يهود و مجوس و مسيحى از آن مى‌نوشند،و خوك و سگِ‌ صحرا در آن مى‌غلتند.آن گاه،ايشان از تشنگى،در حال جان كَنْدن هستند. چه بد رفتارى با فرزندان محمّد صلى الله عليه و آله داشتيد ! خداوند،شما را روز تشنگى ( قيامت )سيراب نكند،اگر هم‌اكنون،توبه نكنيد و از آنچه اكنون مى‌كنيد،دست نكِشيد ! 📚الارشاد ج۲ ص۹۹ ☑️ @JAMI_Alahadith‌
◾️ شهادت حضرت حرّ... 🌑 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، نقل کرده‌اند که حُر گفت: من سواره باشم، برايت بهتر از اين است كه پياده باشم و سرانجام كارم به فرود آمدن (شهادت)،منجر مى‌شود. سپس افزود: از آن جا كه من، نخستين كسى بودم كه در برابر تو در آمدم، پس اجازه بده كه نخستين كُشتۀ در برابر تو باشم، شايد از كسانى باشم كه در فرداى قيامت از مصافحه كنندگان با جدّت محمّد صلى الله عليه و آله باشم. پس امام علیه‌السلام به او اذن میدان دادند. حضرت حر پس از جنگندگی فراوان و به هلاکت رساندن نفرات دشمن، سرانجام توسط لشكر پياده نظام ابن سعد به شهادت رسید. اصحاب امام(عليه السلام) پيكر نيمه جان حر را به خيمه آوردند. امام بر بالين وى نشست و غبار از چهره او پاك كرد و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»؛ (تويى حر(آزاده)، همان گونه كه مادرت تو را چنين ناميد، تويى آزاد مرد در دنيا و آخرت) ______________________ ✍ یا أباعبدالله... هر گونه و به هر زحمتی که بود، پیکر حر و جنازه تک تک شهداء را حمل کردند و به خیمه‌ها آوردند... تا مبادا به پیکر آن‌ها جسارتی بشود... تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند... اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشه‌ای ببرد؟! انگار اینگونه مقدّر شده بود که فرزند غریبت حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضه‌ات را بخواند: ... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا ▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند. عليه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith‌
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام 🌑 ياران امام حسين عليه السلام،يكى يكى پيش مى‌آمدند و مى‌جنگيدند و كُشته مى‌شدند تا آن كه جز خانواده‌اش، كسى با حسين عليه السلام نماند. آن گاه پسرش على اكبر عليه السلام-كه مادرش ليلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود- قدم به ميدان نهاد. او از زيباروى‌ترينِ‌ مردمان و آن هنگام، هجده-نوزده ساله بود. او به دشمن،حمله بُرد و چنين خواند: من على،پسر حسين بن على ام به خانۀ خدا سوگند،كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله،نزديك‌تريم. و به خدا سوگند كه پسر بى‌نَسَب (ابن زياد) نمى‌تواند بر ما حكم براند. با شمشير مى‌زنم و از پدرم حمايت مى‌كنم؛ شمشير زدنِ‌ جوان هاشمىِ‌ قُرَشى. او اين كار را بارها به انجام رساند و كوفيان از كُشتن او پروا مى‌كردند كه مُرّة بن مُنقِذ عبدى، او را ديد و گفت: گناهان عرب بر دوش من باشد، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من، پدرش را به عزايش ننشانم ! ◼️ على اكبر عليه السلام، مانند بار اوّل،بر دشمن حمله بُرد كه مُرّة بن مُنقِذ، راه را بر او گرفت و نيزه‌اى به او زد و بر زمينش انداخت. سپاهيان، گِردش را گرفتند و او را با شمشيرهايشان، تكّه تكّه كردند. حسين عليه السلام به بالاى سر او آمد و ايستاد و فرمود: «خداوند، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند،اى پسر عزيزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ] رحمان و بر هتك حرمت پيامبر!». سپس اشك از چشمانش روان شد و فرمود:«دنياى پس از تو،ويران باد ! زينب عليها‌السلام خواهر حسين عليه‌السلام،به شتاب بيرون دويد و ندا داد: اى برادرم و فرزند برادرم! آن گاه آمد تا خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت. حسين عليه السلام، سر او را گرفت و [ او را بلند كرد و ] به خيمه‌اش باز گردانْد و به جوانان [ خاندان ] خود،فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببريد !».آنان،او را بُردند و در خيمه‌اى گذاشتند كه جلوى آن،مى‌جنگيدند. ١ 📚الارشاد ج۲ ص ۱۰۶ __________________________________ ⚫️ و در کتاب الملهوف چنين نقل شده: هنگامى كه جز اهل بيتِ‌ امام عليه السلام، كسى با او نمانْد، على اكبر عليه السلام-كه از زيباروى‌ترين و خوش‌خوترينِ‌ مردم بود-،بيرون آمد و از پدر اجازۀ نبرد خواست. امام عليه السلام به او اجازه داد. سپس، مأيوسانه به او نگريست و سرش را پايين انداخت و گريست. سپس گفت:«خدايا ! گواه باش.جوانى به نبرد آنها مى‌رود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن،شبيه‌ترينِ‌ مردم به پيامبر توست و ما هر گاه مشتاق پيامبرت مى‌شديم،به او مى‌نگريستيم».... على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت. سپس به نزد پدرش بازگشت و گفت: اى پدر! تشنگى مرا كُشته و سنگينىِ‌ آهن[ زره و كلاه‌خود و شمشير ] ،مرا به رنج افكنده است. آيا آبى براى نوشيدن يافت مى‌شود؟ حسين عليه السلام گريست و گفت: «واغوثاه ! اى پسر عزيزم ! از كجا آب بياورم‌؟اندكى بجنگ كه خيلى زود، جدّت محمّد صلى الله عليه و آله را مى‌بينى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو مى‌نوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى». ◼️ على اكبر عليه السلام به ميدان بازگشت و بهترين نبردش را به نمايش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّۀ عبدى، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت. على اكبر عليه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو ! اين، جدّم است كه به تو سلام مى‌رساند و مى‌فرمايد:«زودتر،به سوى ما بيا».سپس،صيحه‌اى كشيد و جان داد. حسين عليه السلام آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونه‌اش نهاد و فرمود: «خداوند،بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،گستاخ بودند ! دنيا، پس از تو،ويران باد !». زينب عليها السلام دختر على عليه السلام، بيرون آمد و فرياد مى‌زد: اى محبوب من ! اى زادۀ برادرم ! آن گاه،آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت.حسين عليه السلام نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان،باز گردانْد. 📚الملهوف ص ۱۶۶
حضرت علی اصغر علیه‌السلام ◼️هنگامى كه حسين عليه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را ديد، تصميم گرفت كه خود به ميدان برود و ندا داد: «آيا مدافعى هست كه از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،دفاع كند؟آيا يكتاپرستى هست كه در بارۀ ما از خدا بترسد؟آيا دادرسى هست كه به خاطر خدا،به داد ما برسد؟آيا يارى دهنده‌اى هست كه به خاطر خدا،ما را يارى دهد؟». پس صداى زنان،به ناله برخاست. امام عليه السلام،به جلوى درِ خيمه آمد و به زينب عليها السلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او،خداحافظى كنم». او را گرفت و مى‌خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل، تيرى به سوى او انداخت كه در گلويش نشست و او را ذبح كرد. امام عليه السلام به زينب عليها السلام فرمود:«او را بگير !».سپس،كف دستانش را زير خون [ گلوى او ] گرفت تا پُر شدند.خون را به سوى آسمان پاشيد و فرمود: «آنچه بر من وارد مى‌شود،برايم آسان است؛ چون بر خدا پوشيده نيست و در پيش ديد اوست». امام باقر عليه السلام [ در بارۀ آن خون ] فرموده است:«از آن خون،يك قطره هم به زمين،باز نگشت» 📚الملهوف ص۱۶۸
قاسم بن حسن عليهماالسلام ✍🏼 قاسم فرزند امام حسن عليه السلام است. چگونگى اجازه گرفتن اين نوجوان از امام حسين عليه السلام براى رفتن به ميدان، حاكى از قوّت معرفت و كمال درايت و شهامت و ايمان اوست. شايد به دليل كمىِ‌ سن، ابتدا امام حسين عليه السلام به او اجازۀ ميدان رفتن نداد؛ امّا قاسم آن قدر دست و پاى امام عليه السلام را بوسيد و پافشارى و التماس كرد تا اجازه گرفت و با خواندن اين رَجَز به صف دشمن،حمله بُرد: اگر مرا نمى‌شناسيد، من شاخۀ حسن نوادۀ پيامبرِ برگزيده و امين هستم. اين حسين است،همانند اسيرِ به گروگان گرفته شده در ميان مردمى كه خدا كند از آب باران دريغ داشته شوند. او پس از هلاك نمودن تعدادى از سپاه ابن سعد، به خيل شهيدان پيوست. ◼️در«زيارت رجبيّه»،نام وى آمده و در«زيارت ناحيۀ مقدّسه»نيز در بارۀ وى آمده است: السَّلامُ‌ عَلَى القاسِمِ‌ بنِ‌ الحَسَنِ‌ بنِ‌ عَلِيٍّ‌،المَضروبِ‌ عَلى‌ هامَتِهِ‌،المَسلوبِ‌ لامَتَهُ‌،حينَ‌ نادَى الحُسَينَ‌ عَمَّهُ‌،فَجَلا عَلَيهِ‌ پ عَمُّهُ‌ كَالصَّقرِ،وهُوَ يَفحَصُ‌ بِرِجلَيهِ‌ التُّرابَ‌،وَالحُسَينُ‌ يَقولُ‌:«بُعداً لِقَومٍ‌ قَتَلوكَ‌ ! ومَن خَصمُهُم يَومَ‌ القِيامَةِ‌ جَدُّكَ‌ وأبوكَ‌». ثُمَّ‌ قالَ‌: «عَزَّ وَاللّهِ‌ عَلى‌ عَمِّكَ‌ أن تَدعُوَهُ‌ فَلا يُجيبَكَ‌،أو أن يُجيبَكَ‌ وأنتَ‌ قَتيلٌ‌ جَديلٌ‌ فَلا يَنفَعَكَ‌،هذا وَاللّهِ‌ يَومٌ‌ كَثُرَ واتِرُهُ‌ وقَلَّ‌ ناصِرُهُ‌»، جَعَلَنِيَ‌ اللّهُ‌ مَعَكُما يَومَ‌ جَمعِكُما،وبَوَّأَني مُبَوَّأَكُما،ولَعَنَ‌ اللّهُ‌ قاتِلَكَ‌ عُمَرَ بنَ‌ سَعدِ بنِ‌ عُروَةَ‌ بنِ‌ نُفَيلٍ‌ الأَزدِيَّ‌،وأصلاهُ‌ جَحيماً وأعَدَّ لَهُ‌ عَذاباً أليماً. سلام بر قاسم،فرزند حسن بن على؛ضربت خورده بر سرش،و زِرهش كَنْده شده، هنگامى كه عمويش حسين را صدا زد ! پس عمويش،خود را مانند بازى شكارى،بر بالاى سرش رسانْد و او،پاهايش را به خاك مى‌ساييد؛و حسين عليه السلام مى‌فرمود:«[ از رحمت خدا ] دور باشند قاتلان تو؛كسانى كه روز قيامت،دشمنشان،جدّ تو و پدر تو هستند !». سپس فرمود:«به خدا سوگند،بر عمويت گران است كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد،يا پاسخت را بدهد،ولى تو كشته شده،بر خاك افتاده باشى و سودى برايت نداشته باشد.به خدا سوگند،امروز،روزى است كه كُشندگان او (عمويت)،فراوان و ياورانش،اندك اند !». خداوند،مرا در روز قيامت،با شما دو نفر (قاسم و امام حسين عليه السلام )،قرار دهد و در جايگاه شما،جاى دهد.خداوند،قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نُفَيل ازْدى را لعنت كند و او را به دوزخ برساند و عذابى دردناك،برايش آماده سازد !
عباس بن علی علیهما‌السلام ✍🏼 عبّاس عليه‌السلام، جلوۀ عشق و ايثار، تبلور رادمردى، صفا و وقار، و تجسّم شجاعت، شهامت و كرامت است. او در ميان حماسه‌آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ از چنان جايگاه والايى برخوردار است كه به گفتۀ امام زين العابدين عليه‌السلام: إنَّ‌ لِلعَبّاسِ‌ عِندَ اللّهِ‌ تَبارَكَ‌ وَ تَعالى‌ مَنزِلَةً‌ يَغبِطُهُ‌ بِها جَميعُ‌ الشُّهَداءِ يَومَ‌ القِيامَةِ‌. براى عبّاس عليه السلام،نزد خداوند-تبارك و تعالى-،منزلتى است كه همۀ شهدا در روز قيامت،به او غبطه می‌خورند. عبّاس عليه السلام، قامتى بلند، سينه‌اى سِتَبر،بازوانى توانمند و چهره‌اى بس زيبا داشت، بدان‌سان كه او را «ماه بنى‌هاشم» مى‌گفتند. او از آغاز حرکت سیدالشهداء عليه‌السلام، همراه و همدل ايشان و در هنگامۀ نبرد كربلا پرچمدار سپاه او بود. عبّاس عليه السلام، در روزهاى سخت محاصرۀ امام عليه السلام و يارانش، سقايت سپاه و آب‌رسانى به كودكان را بر عهده داشت. او در آستانۀ شب عاشورا، در جمع همراهان حسين عليه‌السلام، هنگامى كه امام عليه السلام از آنها خواسته بود تا بروند و ايشان را تنها بگذارند، اوّلين كسى بود كه با جملاتى سرشار از عشق و ايمان و آكَنده از ايثار، هم‌گامى و جان‌فشانى‌اش را اعلام كرد. شمر بن ذى الجوشن، در كربلا براى عبّاس عليه السلام و سه برادرش، امان‌نامه آورد. او كه در آغاز، حتّى از رويارو شدن با شمر، نفرت داشت، در ردّ پيشنهاد سفاهت‌آميز او، شكوهمند و استوار گفت: لَعَنَكَ‌ اللّهُ‌ ولَعَنَ‌ أمانَكَ‌!..أتُؤَمِّنُنا وابنُ‌ بِنتِ‌ رَسولِ‌ اللّهِ‌ صلى الله عليه و آله لا أمانَ‌ لَهُ‌؟! لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات باد!...آيا به ما امان مى‌دهى،در حالى كه پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در امان نيست‌؟! اين قهرمان شكوهمند کربلا در هنگامۀ اوج تنهايى امام و در راه رساندن آب به كام‌هاى خشكيدۀ كاروان حسين عليه السلام، شهدِ شهادت نوشيد. غم شهادت او، جان امام حسين عليه السلام را بسى فِسُرد،بدان گونه كه در كنار قامت خونينش، از سرِ سوز، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود: الآن انكسَرَ ظَهري،وَ قلَّت حيلَتي. اكنون،پشتم شكست وچاره‌ام،ناچار شد. ◼️ در«زيارت ناحيۀ مقدّسه» در بارۀ او آمده است: السَّلامُ‌ عَلَى أبي الفَضلِ‌ العَبّاسِ‌ بنِ‌ أميرِ المُؤمِنينَ‌،المُواسي أخاهُ‌ بِنَفسِهِ‌،الآخِذِ لِغَدِهِ‌ مِن أمسِهِ‌،الفادي لَهُ‌ الواقي،السّاعي إلَيهِ‌ بِمائِهِ‌،المَقطوعَةِ‌ يَداهُ‌،لَعَنَ‌ اللّهُ‌ قاتِلَيهِ‌ يَزيدَ بنَ‌ الرُّقادِ الحيتي وَ حَكيمَ‌ بنَ‌ الطُّفيلِ‌ الطّائِيَّ‌. سلام بر ابی‌الفضل عبّاس، فرزند امير مؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر، برگيرنده از ديروزش براى فردايش،فدايىِ‌ او،نگهدارنده،كوشنده براى رساندن آب به او،و كسى كه دست‌هايش بُريده شد ! خداوند، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتى و حَكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند !