⭕ به لطف و یاری خداوند بخشنده مهربان قسمت #ششم فردا ارسال می شود.
🌸👉@Ra_stgari
🌴🌾🌴🌿🌴🌾🌴🌿🌴
ادامه #زندگینامه امام حسن عسکری علیه السلام
قسمت 6⃣
🥀 پس از آگاه شدن شیعیان از خبر شهادت جانگداز حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، شهر سامرا را غبار غم و اندوه فرا گرفت و از هر سوی، صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت (ع) شدند. از آنجا که هیچ عاملى نمى تواند از مشیت الهى جلوگیرى کند، پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، فرزند عزیز و گرانقدرشان امام مهدى ارواحنافداه عموى خویش (جعفر کذاب) را که قصد نماز بر پیکر مطهر پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری علیه السلام داشت، کنار زدند و خود بر این بدن شریف، نماز گزارده و منصب امامت را از جانب خدای متعال بر عهده گرفتند.
🕌 پیکر مبارک و مطهر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در شهر سامرا و در کنار پدر بزرگوارشان حضرت امام علی النقی الهادی علیه السلام به خاک سپرده و ملجاء، پناهگاه و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان حضرتش شد.
📜 ابوالادیان میگوید: من در خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بودم. نامههای آن حضرت (ع) را به شهرها میبردم. روزی من را طلب فرمود: و چند نامهای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام (ع) فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامرا خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود. ابوالادیان میگوید به امام (ع) عرض کردم: ای سید من! هر گاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند. ابوالادیان میگوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما. امام (ع) فرمود: هر که بر من نماز گزارد. ابوالادیان میگوید: باز هم پرسیدم علامت دیگری بفرما تا بدانم. امام (ع) فرمود: هر که بگوید در همیان چه چیز است، او امام شماست. ابوالادیان میگوید: ابهت و شکوه امام (ع) باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامهها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به درب...
#ادامه_دارد
⭕ به یاری پروردگار حکیم قسمت #هفتم دوشنبه ارسال خواهد شد.
🌸👉@Ra_stgari
🌴🌾🌴🌿🌴🌾🌴🌿🌴
ادامه #زندگینامه امام حسن عسکری علیه السلام
قسمت 7⃣
وقتی به درب خانه امام (ع) رسیدم، صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت (ع) بلند بود. داخل خانه امام (ع)، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری علیه السلام را دیدم که نشسته و شیعیان به او تسلیت میدهند و به امامت او تهنیت میگویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم، پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد. چون بدن مطهر امام (ع) را کفن کردند و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ای عمو! پس بایست که من به نماز سزاوارترم. رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی (علیه السلام) دفن کرد. سپس روی به من آورد و فرمود: جواب نامهها را که با توست تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس حاجزوشا از جعفر پرسید: این کودک که بود؟ جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمیشناسم و هرگز او را ندیده ام. در این موقع، عدهای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو نامههایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب میخواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر (عج) ظاهر شد و از قول امام (عج) گفت: ای مردم قم! با شما نامههایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا. شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده، امام زمان است، این نامهها و همیان را به او تسلیم کن. جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: ...
#ادامه_دارد
⭕ به لطف خداوند روزی رسان قسمت #هشتم را چهارشنبه ارسال خواهیم کرد.
🌸👉@Ra_stgari
🌴🌾🌴🌿🌴🌾🌴🌿🌴
ادامه #زندگینامه امام حسن عسکری علیه السلام
قسمت 8⃣
معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار صیقل کنیز حضرت امام عسکری (علیه السلام) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند، به تصور اینکه او حامله است. ولی هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند.
از آن پس، به خاطر مصالحى، نوع ارتباط شیعه با امامشان تغییر کرد و حضرتش که آخرین حجت الهى و بقیه السلف از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و از سویى مأمورین م