eitaa logo
جـھـٰاد‌ابـن‌العـمـٰاد‌ .
1.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
81 فایل
- به‌نام ِ‌خدای‌ِچشمانِ‌جهاد ؛ 💙 . . • - اینجا گوشه‌ای دنج از عاشقانه‌هایِ منو عزیزِبرادرم ؛ #جھاد‌جـٰان‌ : ) . . - اگر تو اینجایی بدون بی‌دلیل نیست ؛ قطعا دعوتِ خود شهیدجهادی . 🌱 ' • - شروطِ‌کانال : @jahad319 . . - گردان‌کانال : @jahad29 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگینامه و خاطرات خاطره ای از بحث که می شود... می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. خبر بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ... خبر را هم که شنید همین طور .... دلم سوخت وقتی دیدمش ... مثل شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ... جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر و بابا و با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد، وقتی صورت را بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر آورده .... البته هنوز به ارباً اربا نرسیده .. «لا یوم کیومک یا اباعبدالله » باز خجالت آراممان کرد . 💐 @Jahad1370313💐
زندگینامه و خاطرات 🔵 توسل به امام زمان (عج) ◾️بعد از و ازدواج دو فرزند دیگرم -مصطفی و فاطمه- من با زندگی می‌کردم. یک شب قبل از ، نیمه های شب دیدم با صدای بلند گریه می‌کند. به سرعت به اتاقش رفتم و متوجه شدم در حال است. ◾️ شب جمعه بود و قرار بود فردای آن روز به «قنیطره» برود. فردای آن روز ازش سوال کردم که چرا گریه می کردی؟ خجالت کشید و گفت: هیچی. ◾️شنبه از تلفن کرد. پرسیدم کِی برمیگردی؟ جواب داد یا یکشنبه شب و یا دوشنبه. من دوباره پرسیدم که تو آن شب به چه کسی متوسل شده بودی؟ اول حرفی نزد. بعد گفت: من در نمازم خطاب به حجت بن الحسن(عج) صحبت میکردم. پرسیدم چه می گفتی؟ سکوت کرد. قسمش دادم که بگو. گفت: به ایشان می گفتم که من بنده گناهکاری هستم و...» ◾️مادر بقیه حرفها را نگفت و فقط این را گفت که تا وقتی در این دنیا بود، دل من قرص و آرام بود. ✍ به نقل از مادر 💐 @Jahad1370313💐
زندگینامه و خاطرات یک روز من و در فرودگاه با هم ملاقات گذاشته بودیم و من از برای دیدار وی رفتم، به محض این که مرا دید گفت : چقدر لاغر شده ای تو مگر ورزش نمی کنی؟!! مگر آقا نفرموده اند: «تحصیل، تهذیب ، ورزش»! و من فهمیدم که سخنان به چه میزان تاثیر گذار بوده و برای امثال به چه میزان با اهمیت است! راوی: سید کمیل باقر زاده 💐 @Jahad1370313💐
🌻 {❃ نامت آغازگر سرنوشتت بود و چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد ❃} همچنان ادامه دارد...✊🏼 🌱 💔 🌊
💢سخنان درباره شخصیت : " فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس مجبورش نکرده بود در این مسیر باشد. میتوانست دانشگاهش را ادامه بدهد. هزاران فرصت داشت که به دنیا برسد. اما آن جوان که روح، معنویت، معرفت و عشق را درون خود داشت، همه ی این کارها را رها کرد و به سوریه، قنیطره و جولان رفت. خبر شهادت او به هر کس رسید، مثل این بود ک حاج عماد، آن فرمانده یگانه و تیزبین و تاریخی، دوباره به شهادت رسیده است. " سلام به تو که نامت سیره ات بود ؛ ...💛 @Jahad1370313
نامٺ آغاز سࢪ نوشٺٺ بود و چہ زیبا "جہاد" با نامٺ ٺداعے شد... همچنان ادامہ داࢪد @Jahad1370313
مـن زبـان چـشـمـایـت را نـمـی دانـم بـه مـن رمـز را بـگـو بـگـوآخـر،چـگـونـه پـرزدن آمـوخـتـی چـگـونـه هـمـچو پـروانـه بـه گـرد شـمع عـشـق سـوخـتی💔 چـگـونـه آتــش را در دسـتانـت حـفـظـ کـردی تـواز جـنس مـابـودی وبـامـا فـرق داشـتی🥀 از درد مـردم سـتـم دیـده درد داشـتـی💔 درد عـشـــق درد مـتـعــالــی... تا کـجامـی شـود از عـشـق تـو گفـت.. 💔🥀 🍁@Jahad1370313🍁
پـروا نـکـرد لـحـظـه ای از الـتـهـاب هـا ره گـم نـکـرد در گـذار پـیـچ وتـاب هـا فـهـمـیـده وار بـه هـیـاهـوی نـیـل زد🥀 دلـخـوش نـشـدبـه وعــده ی آب سراب ها وقـتـی شـنـیـد نـغـمـه "احـلـی مـن الـعـسـل"💔 راضـی نـشـد بـه مـستـی دیـگر شـراب ها راه 😍 خـط ❤🥀 راه 😍 بـود راه امـام حـسـیـن(ع)💔🥀وراه تمام ثـواب ها😍 جـانـم فـدای نـام شـریـف پـیـمـبـرم عـشـق نـبـی سـت ❤️پـایـه ی ایـن انـقـلاب ها تـبـت یـدا نـوشـت بـه سـرخی خـون ()💔 دشـمن بـتـرسـد از این سـان خـطـاب ها 🍁@Jahad1370313🍁
** نامت آغازگر سرنوشتت بود و چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد *﴿ختم‌زیارت‌عاشــــــــــورا﴾* به‌مناسبت *شمشین‌سالگرد* شهیدجهادعمادمغنیه♥️ تعداد‌زیارت‌عاشوراهایی‌که‌میخونید‌را‌به این آیدی ارسال‌کنید تا۲۸‌دی‌ماه‌مصادف‌با‌سال‌رو‌ز‌شهادت شهید عزیز همچنان ادامه دارد... @farmandehgomnam
جـھـٰاد‌ابـن‌العـمـٰاد‌ .
:))🌱!'
🌺 روایت آخرین دیدار حاج قاسم خطاب به همراهان جهاد مغنیه : 🌺روایت آخرین دیدار  خطاب به همراهان  : 🌺 مراقب پسر من باشید خدا خیرتان دهد...! 🌺آخرین باری که  ،  را دید دو روز قبل از شهادتش بود؛ با لبی خندان و پُرانرژی مثل همیشه آمد دیدن  ، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسی کرد، به  اطلاع دادن  به دیدن شما آمده. 🔸  هم با اشتیاق فراوان برای دیدن او به برادران گفت بگویید سریع بیاید داخل پیش من. 🌺 تا  داخل اتاق شد  از جایش بلند شد او را محکم بغل کرد،  هم با لحن شیرین و همیشگی‌اش که  را عمو خطاب میکرد و لبخندی که همیشه زمان دیدن  بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشید عمو! و شانه‌ی  را بوسید، خم شد تا دست را ببوسد اما حاج آقا ممانعت کرد. 🌺 هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: آخر من آرزو به دل می‌مانم. 🌺 باهم نشستند و چای خوردن. برادری که مسئول بود آمد داخل اتاق، تا او را دید گفت: برادر، را اول به خدا دوم به شما میسپارم؛ جان شما و جان او! 🌺 ️ ایشان اجازه‌ی اینکه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد! 🔸 لبخندی زد و باز شانه‌ی را بوسید و دستش را بر روی شانه ایشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما؛ هم نگاهی پراز عشق و محبت به کرد و همینطور که به نگاه میکرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشید خدا خیرتان دهد...! 🌺آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بین و فهمیدن... ( @Jahad1370313)
• . دائم‌ میگفت‌ میخۅاهم‌با‌اسرائیل مبارزه‌ کنم✌️🏻 . از مداحے حاج‌محمۅد‌ خوشش می‌آمد و مداحے‌ - اݪݪهم‌اݪࢪزقناشهادت - برایش‌جذاب‌بود💛:)' ذره‌ای‌از حرف‌های ، دنیایـےنبۅد ۅ لایق‌ شهادت‌ بود . . . - Eitaa.com/Jahad1370313 .
جـھـٰاد‌ابـن‌العـمـٰاد‌ .
:)
● سید مجید بنی فاطمه : دفعه اولی که را دیدم با دوستانش به آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند آمد کنارم. او چهره مرا از جلسات مداحی که دیده بود می‌شناخت و به خاطر علاقه اش به اهل بیت و عزاداری به سبک جوانان ایرانی مداحی های مرا دیده و شنیده بود. آن دیدار خیلی به طول نیانجامید. یادم می ‌آید که موقع رفتن از من خواست حتما سفری به لبنان داشته باشم. می‌گفت لبنانی بسیار با ها علاقمندند به خصوص نسبت به حزب الهی ها . . 🤍