💔
#دستنوشته_های_یک_شهید_مدافع_حرم
بهش گفتم: "شیخ! بشین همین جا، پیامپی که اومد می فرستم عمار رو ببری عقب."
بالا سرش بود، یواش یواش کشیدش عقب؛ بالاخره نذاشت پیکر فرماندهاش بمونه رو زمین! اما انگشترای عمار افتاده بود....
فرداش دوتایی رفتیم منطقه که پیداشون کنیم و بفرستیمشون برای پسرش...
چند بار مسیر رو چک کردیم؛ یه دونه رو شیخ پیدا کرد و یه دونه را من. انگشترها که پیدا شد، بغضش ترکید... زار می زد که چرا من شهید نشدم!؟؟؟
یک ماه بعد نزدیکای همون جا رفت پیش فرمانده ش...🥀
#شهید_جابر_ظهیری به روایتِ
✍ #شهید_حسن_عبدالله_زاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء