eitaa logo
💖یاران مهدی عجل الله 💖
247 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
85 فایل
ماییم و سینه اے کہ ماجراے عشق توست😍یامهدے❤ • • 👤|ارتباط با ادمین جهت انتقاد وپیشنهاد در راستای کیفیت و ارتقاء کانال| : 👇👇 @Mehrsa9081
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ 💎حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم: ✨هر گاه مومنی برای مومنین دعا کند خداوند همان دعا را به تعداد هر مرد و زن مومنی که از ابتدای خلقت تا قیام قیامت می آیند به او برمی گرداند. 📚آئین بندگی ونیایش ص۳۰۲/ح۴۸۸ @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اینجا یه معلم بازنشسته به قاليباف میگه مسئولی که بین مردم نیاد عُرضه نداره، در ادامه از رئیس مجلس میپرسه رئيس جمهور کجاست؟ راستی رئیس جمهور کجاست ؟ @Jameeyemahdavi313
لحظات سختی می آیند ، امــا نیامده اند که بمانند! آمده اند تا بگذرند. 🍃 @Jameeyemahdavi313
💢تمیز کردن برگ گلها 🍃 ❇️1- برای تمیز کردن و زیبایی گل ها می توانید از گلیسیرین استفاده کنید . جند قطره گلیسیرین را روی پارچه ی نرمی بریزید . سپس گلها را تمیز کنید . تأثیر گلیسیرین را روی برگ گلها امتحان کنید ❇️2- از مخلوط مساوی آب و شیر استفاده کنید . پارچه ی نرمی را آغشته به مخلوط آب و شیر کنید و برگها را تمیز کنید @Jameeyemahdavi313 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅مصرف میوه در فصل خودش ✍ پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله می فرمایند: علیکم بالفواکه فی اقبالها فانه مصحة للبدن مطردة للاحزان والقوها في الادبار فانه داء الابدان. بر شما باد به ميوه ها در اول فصل خودش؛ زیرا موجب سلامتی بدن می شود و غم ها را دور می کند و آن ها را در آخر فصل دور افکنید؛ زیرا درد بدن است. 📚 بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۲۹۶ بنابراین مصرف میوه ها در زمان خودش باشد؛ بلکه بهتر است در اول فصل هر میوه مصرف شود و در آخر فصل بهتر است مصرف نشود، چه رسد به زمان دیگر. و به نظر می رسد این امر شامل تمامی گیاهان خوراکی می شود و اختصاص به میوه ها ندارد؛ بلکه مراد از میوه، محصول وثمره گیاهان است و شاید این معنی اهمیت خاص نوبر را، به اصطلاح می رساند. بنابر این میوه ها وگیاهانی که در تابستان می روید و محصول می دهد، نباید در زمستان مصرف شود و بر عکس. و بر این اساس مصرف تمامی گیاهانی که به شکل گلخانه ای به عمل می آید، مردود می باشد و می تواند بیماری زا باشد و آسیب های جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد. 🔅 @Jameeyemahdavi313💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
-حاج‌آقا‌پناهیاݧ- دوست داشتن آدم هاے بزرگ انسان را بزرگ مۍ‌ڪند؛ و دوست داشتن آدم هاے نورانۍ بھ انسان نورانیت مۍ‌دهد اثر وضعۍ محبوب،آن قدر زیاد است ڪ آدم باید مراقب باشد مبادا بھ افراد بۍ‌ارزش علاقہ پیدا ڪند.. -آدم‌هرڪسۍ‌رو‌دوست‌داشتہ‌باشھ‌ شبیھش‌میشہ؛ مراقب انتخابت باش :)😉 @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت_سی_و_پنج_ناحله🌹 دیدم تلفنم زنگ میخوره‌ مامان بود.تلفن و جواب دادم و _الو سلام مامان. +سلام
🌹 پکر نگاش کردم و ترجیح دادم نگم که چه جوابی میخوام بهش بدم رفتم تو اتاقم و رو تختم نشستم پاهامو تو بغلم جمع کردم و به ساعت خیره موندم داشتم تمرین میکردم با چه جمله ای بهش بگم چجوری بعدش میتونم به چشماش نگاه کنم ؟ فرصت داشتم هنوز رفتم مفاتیح و باز کردم و روبه قبله نشستم نذر کرده بودم هر روز زیارت عاشورا بخونم این اواخر ناخودآگاه وقت خوندش گریم میگرفت نماز مغربم رو که خوندم شونه گرفتم و موهامو شونه زدم وبا گیره پشت سرم جمعشون کردم مانتو سرمه ایم رو که بلندیش تا بالای زانوم بود و پوشیدم شال بلند مشکیم رو هم سرم کردم‌ شلوار لیم رو هم پوشیدم نگاهم به چادرم قفل بود مردد بودم بعد چند ثانیه با فکر به محمد تردیدم از بین رفت و چادرم و سرم کردم جیب مانتوم بزرگ بود گوشیم و تو جیبم گذاشتم کمتر از همیشه عطر زدم برق اتاقم و خاموش کردم و رفتم بیرون.در جواب لبخند گرم مادرم یه لبخند ساختگی تحویلش دادم حدس میزدم بعد این ملاقات با مصطفی شاید برای مدتی طولانی این لبخند گرم و رو صورتشون نبینم یه لیوان آب ریختم ویه نفس خوردم استرس زیاد مانع آرامشم بود دلم برای خودم ومصطفی کباب بود اون دلش با من بود من دلم با محمد شایدم محمد دلش با یکی دیگه کاش زمونه باماها انقدر بد تا نمیکرد ولی این قانون طبیعت بود! یه لبخند با چاشنی پوزخند رو لبام نشست کاش میتونستم کاری کنم واسه مصطفی کاش میتونستم مثل محمد دوستش داشته باشم کاش منی وجود نداشت که اینهمه بدبختی درست میکرد با صدای بوق ماشین مصطفی با مامان خداحافظی کردم کفش مشکی تختم رو پوشیدم و رفتم بیرون مصطفی از ماشین پیاده شد پیراهن چهار خونه با زمینه ی زرد که چهارخونه هاش به رنگ سبز چریکی بود پوشیده بود یه تیشرت مشکی هم زیر پیراهنش داشت وچون پیراهنش باز بود مشخص بودشلوار کتان مشکی هم پاش بود ترکیب رنگ لباساش قشنگ بود در ماشین روباز کرد تابشینم نزدیکش که شدم بدون نگاه کردن بهش سلام کردم مثل خودم بهم جواب داد نشستم توماشین ماشین دور زد و نشست بدون اینکه چیزی بگه پاش رو گذاشت روگازوشیشه هارو آورد پایین برگشتم سمتش زل زدم به چهرش تا ببینم تو چه حالتیه یه نیمچه لبخندی رولباش نشسته بود بادستگاه ور میرفت و تراک رویکی یکی عوض میکرد یه آهنگ شادگذاشت وسرعتش رو زیادکرد سرم رو ازپنجره بردم بیرون از برخورد باد با صورتم حس خوبی بهم دست میداد یه لبخند زدم وسعی کردم فعلا فراموش کنم پیش کی نشستم و قراره چی بهش بگم با توقف ماشین چشم هام رو باز کردم وبرگشتم سمتش با لبخندی که قبلنا تو اوج ناراحتی باعث خندم میشد نگام میکرد الانا این لبخندش باعث میشد اشک تو چشام پر شه و بدبختیام یادم بیافته مصطفی عالی بود واقعا هیچی کم نداشت. یه محوطه سرسبز بود ک کلی آلاچیق با چراغای رنگی داشت خیلی رمانتیک بود دنبالش رفتیم و تو یکی از آلاچیقا که از همه دور تر و واطرافشم خلوت بود نشستیم تا نشستیم بدون اتلاف وقت شروع کرد به گفتن خاطرات بچگیمون از بلاهایی ک سرش آوردم میگفت +فاطمه یادته بچه که بودیم قرصا رو خالی میکردم و قایمشون میکردم و الکی میگفتم خوردمشون،بعد خودم و به مردن میزدم توهم باور میکردی و زار زار گریه میکردی؟الهی بمیرم چقدر اذیتت کردم. وایی یادته وقتی که میخواستیم از خیابون رد شیم میگفتم اگه زیگزاگی رد شی ماشینا نمیزنن بهت ؟توهم جدی میگرفتی؟ اینارو میگفت و میخندید ادامه داد: یادته داشتم از کنار جوب رد میشدم گریه میکردی و میگفتی میافتی تو جوب میمیری آخه کی افتاد تو جوب مرد من دومیش باشم ؟ انقدر گفت و گفت که دیگه نتونستم خنثی نگاش کنم و باهم زدیم زیر خنده +فاطمه،میشه الانم همونقدر دوستم داشته باشی؟ جوابی ندادم با سفارش مصطفی برامون دوتا قهوه آوردن +تا قبل کنکورت هر زمان که چیزی گفتیم گفتی فعلا نمیشه و باید کنکور بدم وقتی کنکور دادی حالت بد شد گفتیم شاید واسه همین جواب زنگامو نمیدی الان که میبینم خداروشکر سالم و سرحالی میخوام بدونم چیشده که انقدر میپیچونیم تا الان اعتراضی نکردم یا اگه کردم به شوخی بود ولی الان میخوام برام دلیل بیاری و بهم جواب بدی،چون دیگه خسته شدم چرا جوابم و نمیدی ؟ چی شده که به من نمیگی؟ خودمو واسه این لحظه آماده کرده بودم ولی نمیدونم چرا انقدر هل شده بودم گلوم خشک شده بود نمیدونستم جمله هامو چجوری بسازم واسه اینکه از استرسم کم شه دستام و توهم گره کردم و به چشماش نگاه کردم صدام میلرزید: ببین مصطفی نمیدونم چجوری بگم توخیلی خوبی .من خیلی دلم میخواست همچی یه جور دیگه ای بود تا مجبور نمیشدم امشب اینارو بهت بگم، من دوستت دارم مثه همیشه ، ولی برداشت تو اشتباهه علاقه من به تو مثه علاقه یه خواهر به برادر بزرگ ترشه! +به کسی علاقه داری؟ چیزی نگفتم وفقط بهش نگاه کردم نگاهش اونقدر نافذ بود