📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۵۶
🔰مدافعان ابطال پذیری
این مکتب یکی دیگر از مکاتب معرفت شناختی غرب است؛ که معتقد است معرفتی در قلمرو علوم تجربی جای می گیرد که گزاره های مربوط به آن ابطال پذیر باشند. مکتب ابطال پذیری از جهتی، همانند پوزیتویسم، گزاره ها و نظریه های متافیزیکی را معنادار می داند، گرچه به رغم معنادار دانستن آنها، هنوز به غیر علمی بودن متافیزیک نظر می دهند.
♦️ابطال پذیر گرایان، علم را مجموعه ای از فرضیه هایی می پندارند که به منظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار انسان یا جنبه هایی از جهان هستی، موقتا پیشنهاد شده اند. آنان بر این باورند که چنانچه بنا باشد فرضیه یا نظامی از فرضیه ها، واجد منزلت قانون یا نظریه ی علمی بشود، باید یک شرط اساسی را برآورده سازد : آن فرضیه ابطال پذیر باشد.
🔹قضایای «هرگز، روزهای چهارشنبه باران نمی بارد» و «تمام عناصر، بر اثر حرارت منبسط می شوند»، هردو ابطال پذیر بوده، علمی شمرده می شوند. گزاره ی اول ابطال پذیر، در نتیجه علمی است؛ زیرا با نیامدن باران در روز چهارشنبه باطل می شود؛ و نیز گزاره ی دوم ا ابطال پذیر است؛ زیرا می توان با گزاره های مشاهداتی دال بر اینکه عنصری پس از حرارت یافتن منبسط نشد، آن را ابطال کرد. آب نزدیک نقطه انجمادش، گزاره دوم را ابطال خواهد کرد؛ زیرا آب، هنگام حرارت دیدن و تبدیل شدن به مایع منبسط نمی شود.
🔸برخلاف گزاره های پیشین، گزاره هایی از قبیل «فردا یا باران خواهد بارید و یا نخواهد بارید» و «سطح کره ی ماه با لایه ای نادیدنی و غیر محسوس پوشیده است که ایجاد نور می کند»، ابطال پذیر نیستند؛ زیرا هیچ گزاره ی مشاهداتی ای نمی تواند گزاره های بالا را باطل کند. بنابراین گزاره های مزبور در قلمرو علم (تجربی) قرار نمی گیرند. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part 04.mp3
5.78M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت چهارم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت دوم
🔰مارکسیسم، لنینیسم، سوسیالیسم، کمونیسم:
مارکسیسم مکتبی سیاسی و اجتماعی است که توسط کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸م) فیلسوف و انقلابی آلمانی، در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد. فردریش انگلس(۱۸۲۵-۱۸۹۵م) نیز از شکلدهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده است و مارکسیستها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق بوده اند.
اساس مارکسیسم، آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شده است، بر این باور استوار است که تاریخ جوامع، تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر، دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند و کشمکشهای این دو، تاریخ را رقم خواهد زد.
♦️نقطه قوتی که باعث شد اندیشه مارکس یکی از پرتأثیرترین اندیشههای سیاسی باشد، این است که مارکس به حقوق کارگران و استثماری که از سوی طبقه کارفرما بر آنها صورت میپذیرفت اعتراض کرد. اندیشههای مارکس وضعیت کارگرانی که بیش از ۱۲ ساعت و حتی بعضاً ۱۶ ساعت در روز کار میکردند و حقوق بسیار اندکی دریافت میکردند را بهبود بخشید؛ و به تدریج کارفرمایان را به رعایت بیشتر حقوق کارگران مانند سقف کاری ۸ ساعت در روز، بیمه و…سوق داد.
به همین دلیل عمده طرفداران اندیشه مارکسیسم کارگران هستند، اما لازم است ذکر شود که دفاع از حقوق کارگران تنها در قالب مارکسیسم محدود نیست و میتوان بدون تمسک به آموزههای مارکسیستی به دفاع از حقوق کارگران پرداخت.
🔹میان مارکسیستهای مختلف، برداشتهای بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعهای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخود بیگانگی انسان» است.ازخود بیگانگی ای که کمونیستها معتقدند در جهان سرمایهداری ناگزیر و حتمی است.
🔸مارکس و اِنگِلس همانند دیگر سوسیالیستها، تلاش کردند تا به کاپیتالیسم و سیستمهایی که در جهت به خدمت گرفتن کارگران پایهریزی شده بودند، خاتمه دهند. در حالی که سوسیالیستها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعی بلند مدت بودند، مارکس و اِنگِلس معتقد بودند که انقلاب، اجتناب ناپذیر بوده و تنها مسیر ممکن برای رضایت مردم، حرکت به سوی سوسیالیسم و کمونیسم است. بزرگترین اندیشمندان این آموزه که نگاره ایشان بر روی پرچم نمادینِ مارکسیسم-لنینیسم دیده میشود، از سمت چپ به راست به ترتیب، کارل مارکس، فریدریش اِنگِلس و ولادیمیر لنین میباشند. ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۵۷
🔰 اگزیستانسیالیسم
گاهی اگزیستانسیالیسم را طریقه ای برای تفکر معرفی کرده اند؛ یعنی اگزیستانسیالیسم تنها، راهی برای اندیشیدن پیش روی دیگران قرار
می دهد، نه اینکه محتوای اندیشه را نیز معلوم کند. هایدگر و یاسپرس، اگزیستانسیالیسم را نوعی مشرب شمرده اند. بیشتر کتابها و دایره المعارف هایی که مطالبی درباره اگزیستانسیالیسم نگاشته اند، اذعان می کنند که نمی توان تعریف ساده، جامع و مانعی برای اگزیستانسیالیسم ارائه داد؛ زیرا افکار و اندیشه هایی که امروزه «اگزیستانسیالیستی» تلقی می شوند،
چنان تنوع و اختلافی دارند که جمع کردن همه ی آنها تحت یک تعریف، کاری است بس دشوار.
♦️آنچه امروزه اگزیستانسیالیسم خوانده می شود، بخشی از فلسفه ی معاصر و فلسفه های قرن بیستم و منقطع از فلسفه ی سنتی و قدیم است.
آنان که این فلسفه ها را «فلسفه انسانی» شمرده اند، خواسته اند با تعیین حدود و قلمرو مسائل این فلسفه، تعریفی کوتاه ارائه کرده باشند. مراد آنان این است که اگزیستانسیالیسم به مسائل انسان، مثل معنای زندگی، مرگ، رنج، اضطراب
و اموری از این قبیل می پردازد. از این رو، بعضی، اگزیستانسیالیسم را «فلسفه زندگی» معرفی کرده اند؛ یعنی بر خلاف فلسفه های سنتی که به واقعیت های دیگر توجه دارد،
در این فلسفه به وجود و زندگی انسان توجه
می شود.
🔹به عبارتی اگزیستانسیالیسم می کوشد به طرق مختلف به سئوالاتی پاسخ دهد که آدمیان تمایل دارند در تجربه زندگی شان درباره آنها بپرسند و بدانند. لکن باید توجه کنیم که این تعریف خالی از مناقشه نیست؛ چون مثلا هایدگر که او را اگزیستانسیالیست می شمارند، می گوید مسئله ی معنای وجود را از نو ادامه می دهد. بدین ترتیب برای وی مسئله ی هستی شناسانه از وجود بیشتر مطرح است، تا هر بحثی دیگر از انسان. در اینجا به این نکته توجه می دهیم که اگر اگزیستانسیالیسم را فلسفه یا فلسفه هایی بدانیم که «انسان» و «زندگی انسان» را محور قرار داده اند، بدان معنا نیست که مسائل مربوط به زندگی انسان از این فلسفه پدید آمده اند؛ زیرا از زمانی که انسان در کره خاکی پا نهاده، در کنار اهتمام و التفات به واقعیات پیرامون خویش، به خویشتن و حالات درونی، مشکلات روحی و... نیزمی پرداخته است.
🔸اگزیستانسیالیسم، فلسفه یا گرایش خاصی است که در دوران اخیر شکل گرفته است و در نهایت به «کی یرکگارد» دانمارکی باز می گردد؛ گرچه ممکن است مشابهت هایی بین فلاسفه ی اگزیستانسیالیست و فیلسوفان قرون وسطا یا یونان باستان وجود داشته باشد.
ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part 05.mp3
8.5M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت پنجم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت سوم
🔰 بازشناسی اندیشههای مارکس
کارل مارکس در افکار و اندیشههایش از چندین متفکر قبل از خود تاثیر پذیرفته و از نظرات آنها در بیان دیدگاههای خود استفاده نموده است به عبارت دیگر میتوان گفت که وی با جمع نمودن و در کنار هم قرار دادن و نظام دادن به اندیشههای متفکرین قبل از خود به برخی سوالات، پاسخ علمی_تاریخی داده است. از جملهی موثرترین اندیشمندان میتوان به: ۱. هگل ۲. پرودون ۳. فوئر باخ ۴. کانت؛
اشاره کرد.
♦️با نگاهی بر منطق ارسطویی، ارسطو معتقد است که هرگز هیج دو چیز متضاد با هم، در کنار هم جمع نمیشوند. مثلا: هر وقت شب است دیگر روز نیست و برعکس.
هگل در تشریح این مطلب با تفاوت نهادن بر مبحث تضاد و تناقض، قانونی با عنوان دیالکتیک ارائه داد. این قانون میگوید که هر شیئی یا مادهای که به وجود میآید، پس از چندی از اثر وجود آن ضد خودش را میسازد (یعنی دو چیز متضاد در مقطعی در کنار هم) و بعد از مدتی این دو به دلیل ماهیت متضاد با هم تعارض پیدا میکنند و منجر به یک چیز جدیدی میشود و این فرایند را به صورت (تز- آنتی تز- سنتز) معرفی مینماید و معتقد است این فرآیند اساس حرکت بوده و جنبه تکاملی و پیشرفت دارد و جبری است.
🔹پرودون اندیشهی ماتریالیسم را مطرح میکند. (برای پدیدههای طبیعت علت مادی جست وجو میکند یعنی اینکه هیچ روح یا خدایی برای حرکت تاریخ و جهان وجود ندارد).
«فوئرباخ» میگوید مبنای تاریخ اقتصاد است (منافع اقتصادی باعث مبارزهی طبقاتی میشود و تاریخ را به حرکت در میآورد).
کانت آزادیخواهی را مطرح میکند و میگوید هر کس باید آزادی خود را محدود به آزادی دیگران ببیند.
♦️ روحیه انقلابی مارکس
کارل مارکس افکار و روحیه انقلابی داشته است و هر چیزی را که با انقلاب سازگاری داشته مورد پذیرش قرار داده و هر چیزی که با انقلاب تضاد داشته اعم از اینکه خوب یا بد بوده، رد میکرد. به همین دلیل از هگل دیالکتیک را میپذیرد چون انقلاب را موجه میسازد مثلا با ایجاد طبقه سرمایهداری (تز) در روند تاریخ باعث ایجاد طبقه کارگر شده (آنتیتز) و پس از چندی تضاد بین این دو (حاصل استثمار کارگر توسط سرمایهدار بوده) باعث انقلاب و وقوع جامعه سوسیالیستی (سنتز) میشود.
🔹اگر ماتریالیسم را از پرودن میپذیرد به این دلیل است که کسانی که به دین یا خدا اعتقاد دارند توانایی خود را نشناخته و مردمی نادان و فرومایه و توجیهگر شرایط بد اجتماعی و اقتصادی خود هستند (مثلا آن را دست تقدیر میدانند و حرکتی در جهت رفع آن نمیکنند.) به همین جهت چون آگاهی ندارند خاصیت انقلابی هم ندارند و نمیتوانند انقلاب کنند (از دین مسیحیت به دلیل اینکه مردم را به صبر در برابر سختیها و بدبختیها دعوت میکند انتقاد میکند).
در مورد پیدایش انسان طرفدار سرسخت نظریهی تکامل داروین است.
اگر نظریه اقتصاد فوئرباخ را میپذیرد میخواهد بگوید که به خاطر منافع اقتصادی است که گروهی گروه دیگر را استثمار می کند و طبقات اجتماعی درون جامعه ایجاد میشودند و حتی همه جنگها را ناشی از منافع اقتصادی میداند.
او معتقد است که باید مالکیت خصوصی و نظام طبقاتی را از بین ببریم تا ظلم و جنگ نیز از بین برود. ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۵۸
🔰 ادامه بحث اگزیستانسیالیسم
در اواخر جنگ جهانی دوم، دنیا کم و بیش با دگرگونیهای فلسفه ی اروپایی آشنا شد.
منادی این دگرگونیهای فلسفی و افکار جدید روشنفکرانه، داستان ها، نمایش نامه ها، و به طور کلی، کارهای ادبی نویسندگان اروپایی بود.
این نوشته ها، عموما بویی از بیگانگی و طعمی از سرگشتگی انسان در خود داشتند. زمینه های اساسی مورد بحث این نویسندگان، تیره، مبهم، و بیشتر درباره ی اضطراب ها، نا امیدی ها، مرگ، از خود بیگانگی، و... بود.
در آغاز چنین تصور می شد که این اظهارات غمگنانه، بر اثر محیط دهشتناک آلمان نازی، دشواری های جنگ، سرخوردگی ها و توقف توسعه ی مادی و معنوی ناشی از این قبیل حوادث بزرگ و دهشتناک است.
♦️بعدها روشن شد که اگزیستانسیالیسم چیزی برتر از یک مکتب ادبی و بارها فراتر از یک موج زودگذراست. آشکار شد که اگزیستانسیالیسم برداشتی فلسفی است که به قرن نوزدهم بر می گردد، و نگرشی کاملا متفاوت با نگرش فلسفه ی کلاسیک دارد؛ زیرا فلسفه ی کلاسیک، به صورت هستی شناسی، معرفت شناسی واخلاق عملی، متجلی می شد، در حالی که، تنها این امور نیستند که باید در کانون کاوش فیلسوف باشند.
🔸انسان دوست دارد بداند که «چیست» و «برای چه به این دنیا آمده است؟» فلاسفه ی سنتی، به صورت انتزاعی به انسان می نگریستند، در حالی که، همه ی انسان ها و حتی فیلسوفان، در لحظه های با خود بودن، به این می اندیشند که«وجود» شان در جهان انکار ناپذیر است. اگزیستانسیالیست ها فلسفه ای را فلسفه می دانند که به وجود حقیقی انسان و توجه دادن به ویژگی ها، خصوصا به آزادی او اهتمام داشته باشد. فلسفه های سنتی، هرگاه از انسان سخنی به میان می آورند، او را در یک سیستم جای می دهند. ادامه دارد....
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part 06.mp3
7.71M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت ششم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت چهارم
🔰 ادامه بحث...
اگر آزادی خواهی کانت را می پذیرد آن را برای جامعه کمونیستی می خواهد. (جامعه بدون بدون دولت و نظارت حکومت - جامعه کمونیستی مدینه فاضله اندیشهی او است).
شیوه تولید:
شیوه تولید یعنی مجموع نیروی تولید + روابط تولید.
نیروی تولید یعنی ابزار تولید (دست و بازو و سنگ و فلز و چرخ در عصر کشاورزی تا دستگاه صنعتی و... در عصر ضنعتی شدن) و کارگر (انسانی که روی آن ابزار با تجربهای که دارد کار میکند خواه دهقان باشد که روی زمین کار کند یا کارگر باشد که با ماشین آلات صنعتی کار کند).
🔸روابط تولید یعنی نحوه مالکیت فرد بر ابزار تولید، که میتواند خصوصی یا اجتماعی باشد. (رابطه سرمایهدار و کارگر)
وقتی که نیروی تولید به حد معینی از رشد رسید با روابط تولید تضاد ایجاد میشود و در نتیجه تضاد داخلی باعث حرکت (اعتراض سپس انقلاب) میشود و جامعه قبلی تبدیل به یک جامعه جدید با ویژگیهای متفاوت از قبل میشود.
♦️جهانیان در نگاه مارکسیست
مارکسیستها مجموع جهانیان را به دو گروه تقسیم میکنند و میگویند یا استثمارگر هستند یا استثمارشده، میگویند تاریخ چیزی جز محصول مبارزه طبقاتی بین انسانهای استثمارگر و استثمارشده نیست، یعنی عدهای منافع اقتصادیشان ایجاب میکند که در همان مرحله بمانند و مخالف پیشرفت ابزار تولیدند (گروه حاکم استثمارگر) و یک عده خواهان رشد و ترقی ابزار تولید و خلاصی از این وضع هستند (گروه استثمارشده) که این دو با هم درگیر و مبارزهای به وجود میآید که منجر به یک نظام جدید (جامعه جدید) میشود که در آن جامعه جدید علاوه بر ابزار تولید و منافع اقتصادی، آداب و رسوم و فرهنگ و مذهب و افکار و اندیشه در یک کلام همه چیز نسبت به جامعه قبلی تغییر میکند و بعد از مدتی دوباره این نظام جدید با مبارزه و درگیری که در خودش عامل ایجاد آن است می دهد به نظام دیگری تبدیل میشود.
🔹مارکسیسم آموزش رهایی طبقهی کارگر از دست سرمایهداری است. (مالکیت خصوصی و سرمایهداری عامل بدبختی مردم و کارگران است و باید با یک انقلاب از بین برود).
مارکس خودش مارکسیسم نبوده یعنی اینکه مارکسیسم بعدها بوسیلهی طرفداران او طرحریزی شده است که معتقدند افکار و نظریات مارکس یک راه و روشی را برای نجات کارگران درست کرده است.
🔸عدم همسانی مارکسیسم با مارکس
مارکسیسم هر چند با اندیشهی مارکس پیوند دارد ولی با آن یکسان نیست و از جمله دلایل آن میتواند:
۱. فکر و اندیشهی مارکس دارای یک شکل منظم نبوده است زیرا وقتی با واقعیت روبرو میشده است مشاهده میکند که مطلبی را که بیان داشته دارای اشکالاتی است و در راستای حل آن یکسری تغییر جهتهایی در اندیشههایش روی میدهد.
۲. افکار و نوشتههایش خصوصیت ناتمام داشته یعنی مارکس خود در زمان حیاتش اقدام به نوشتن نظامند افکار و اندیشههایش انجام نداده است مثلا جلد اول ودوم کاپیتال (سرمایه) را انگلس از روی یادداشتهای او جمع آوری و منتشر کرده است.
۳. به دلیل از بین نرفتن سرمایهداری و شکل نگرفتن اجتماع و نظام سوسیالیستی و سپس کمونیستی منطبق بر روالی که او پیشبینی کرده بود.
۴. کنار آمدن طبقهی کارگر با طبقهی سرمایهدار و عدم وقوع انقلاب کارگری در سطح اروپا ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۵۹
🔰زمینه های فکری و جامعه شناختی
پیدایش اگزیستانسیالیسم
در پایان قرن هجدهم میان عقل گرایی و مکتب رومانتیک تعارض رخ داده بود. شلینگ فلسفه های عقلی را فلسفه منفی می دانست و آنها را نکوهش می کرد. وی می خواست در مقابل فلسفه های منفی، فلسفه مثبت را عرضه کند.
کی یرکگارد که او را پدر اگزیستانسیالیسم می شمارند، در درسهای او شرکت می کرد و آن درس ها او را به شور و شعف آورده بود. البته تنها وجه اشتراک مکتب رومانتیک با اگزیستانسیالیسم در این بود که هردو، با عقل پرستی مخالف بودند؛ گرچه نظام اگزیستانسیالیسم با زیبایی پرستی و احساساتی گری مکتب رومانتیسم هم مخالف بود. قبل از شلینگ و مخالفت رومانتیست ها با عقل گرایی محض، کانت نیز از محدودیت های عقل نظری سخن گفته بود.
♦️فلسفه های حیات و پدیدار شناسی، قبل از پیدایش اگزیستانسیالیسم در آلمان بسط یافته بود. اگزیستانسیالیسم و فلسفه های حیات، با وجود قرابت و شباهت، تضادها و تقابل هایی نیز دارند. همچنین بعضی از فلاسفه ی اگزیستانسیالیست از پدیدار شناسی هوسرل متاثر بودند. او تصور را بر احساس های قلبی و عاطفی اطلاق کرد و با این کار، راه را بر فلسفه های اگزیستانسیالیسم گشود؛ گرچه اختلافات عمیقی نیز، بین پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم وجود دارد.
🔹قرن نوزدهم دوره ی رونق شگرف علم است. پیشرفت علوم مادی، به ویژه علم فیزیک، موجب گسترش سریع صنعت و تکنولوژی شد؛ و انسان بر طبیعت چیرگی بسیار یافت. همین امر موجب شد دانشمندان به طور افراط آمیز، به خود و دانش خویش غره شوند و پیوند عاطفی آنان با نیروهای آن سوی طبیعت سست گردد.
انسان سالار طیبعت شد و خود، به جای خدایی که می پرستید، نشست؛ و بر آن شد تا پیشگویی نیچه را درباره ی «ابرمرد» به واقعیت نزدیک کند.
کار این پیشرفت به جایی رسیدکه اگوست کنت اعلام کرد: جهان به دوره ی علوم مثبت پا نهاده و دوره ی تئولوژی و فلسفه را پشت سر گذاشته است، واکنون دیگر کار فلسفه، تنها این است که علوم مثبت را در نظامی پیوسته و یگانه سامان دهد.
🔸از طرفی ایمانوئل کانت نیز، با انتشار کتاب «نقد عقل محض» متافیزیک قرون وسطا را بی ارج ساخت. ایدئالیسم آلمانی، پس از کانت، در هگل به اوج رسید. هگل می گفت: هر فلسفه ی حقیقی، ایدئالیستی است. در فلسفه هگل، فرد انسان، فی نفسه، اصالتی ندارد و اهمیت او به این بستگی دارد که چگونه جزء کل باشد.
از دیدگاه او انسان هنگامی آزاد است که خود را به اراده ی«کل» بودن مطلق یا خدا تسلیم کند.ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
1_386262912.mp3
5.54M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت هفتم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت پنجم
🔰شاخههای مارکسیسم
پیامد عدم تحقق پیش بینیهای مارکس منجر به این شد که در طول زمان در مورد اندیشه مارکس دیدگاههای مختلفی مطرح شود و مارکسیسم به سه شاخهی اصلی تقسیم میشود که هر کدام از این سه شاخه به شاخههای گوناگونی تقسیم میشوند:
♦️۱. مارکسیسم اومانیسم (عقلگرا) که خود به دو شاخهی مارکسیسم فلسفی و مکتب فرانکفورت تقسیم میشود.
۲. مارکسیسم کلاسیک (ارتدکس) که خود به دو شاخهی مارکسیسم سوسیال دموکرات و مارکسیسم - لنینیسم تقسیم میشود.
۳. مارکسیسم ساختارگرا.
امروزه در دنیا مراکزی وجود دارد بنام مراکز مارکس شناسی. (درانگلستان ۹ مرکز - درآمریکا ۸ مرکز – در فرانسه ۱۶ مرکز- در ایتالیا ۷ و در ژاپن ۴ مرکز) و جالب اینجاست که در روسیه و کشورهای وابسته به شوروی اثری از چنین مراکزی دیده نمیشود.
♦️تقسیم مارکس از جامعه بشری
مارکس جامعه بشری را به پنج دوره تقسیم میکند:
🔸کمون اولیه
ابتدا مالکیت بر ابزار تولید، عمومی بوده و هیچ کسی مالک چیزی نبوده است و هر چه بوده برای همه بوده اعم از سنگ و چوب و میوه و.... ولی بعد از مدتی با رشد ابزار تولید (از سنگ تبدیل به آهن) و پیدایش نیزه و تیر و کمان و... عدهای از افراد مالک این ابزارها میشوند و در نتیجه مالکیت عمومی (اجتماعی) تبدیل به مالکیت خصوصی میشود و این امکان فراهم میشود که هر کدام تک تک و جداگانه به شکار روند. در نتیجه میتوانستند چندین برابر احتیاجات مورد نیاز خود را تامین کنند. پس از آن مدتی بعد افرادی پیدا میشوند که از لحاظ فکری و جسمی قویتر بوده وعده دیگری از افراد را به کار واداشته و استثمار میکنند. و جامعه یک دست تبدیل به جامعه بردهداری میشود.
🔹جامعهی بردهداری
صاحب برده میتواند او را مانند یک حیوان بخرد یا بفروشد. در این دوره با توجه به اهلی کردن حیوانات گلهداری و دامداری بوجود آمد. بعد از مدتی به دلیل کمبود علوفه برای حیوانات و حبوبات برای خود مجبور میشوند شیوه قدیم را ترک گفته و به دنبال ابزار تولید جدیدی برای تامین نیازهای خود باشند. در نتیجه با رشد ابزار تولید مانند خیش و داس و گاوآهن و.... کار بر روی زمین میسر میشود و منجر به پیدایش نظام فئودالی (ارباب - رعیت) میشود. ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جنایات فرانسه از گذشته تا به امروز؛
آیا فرانسه در جریان واکسن کرونا نیز موزهای از انسان خواهد ساخت؟/فرانسویها ۱۵۰ الجزایری را برای انجام آزمایشی اتمی به تیرک بستند
🔹در موزه انسان فرانسه، ۱۸ هزار جمجمه به نمایش گذاشته شده بود که به الجزایریها تعلق داشت. فرانسویها این افراد را ذبح کردند.
🔸همچنین، فرانسویها در سال ۱۹۶۰ میلادی، ۱۵۰ الجزایری را برای انجام آزمایشی اتمی به تیرک بستند.
🔹هنوز در جنوب الجزایر عواقب این آزمایش اتمی ادامه دارد و فرزندانی ناقصالخلقه به دنیا میآیند.
♦️چگونه میتوان به این قاتلان اعتماد کرد؟
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۶۰
🔰 ادامه بحث زمینه های پیدایش اگزیستانسیالیسم...
ماتریالیسم افراطی قرن نوزدهم، به رغم سخن دکارت که می گفت اندیشه باید از درون آغاز شود، اندیشه را نیز مادی می دانست. نظریه پردازان آن دوره چنان از پیشرفت صنعت، به شور آمده بودند که همه چیز، حتی کار آزادانه انسان را مادی می دانستند؛ و شور و جهش زندگانی را به چیزی نمی گرفتند. هرچه بود، علم پیش می رفت و مجال را برای متافیزیک و فیلسوفان ایدئالیست تنگ و تنگتر می کرد.
♦️در چنین اوضاعی ضربه ای که به پیکر متافیزیک و فلسفه ی کلاسیک وارد شد، راه را برای شک فلسفی و پوچ انگاری گشود؛ و آثار نویسندگانی چون داستایفسکی و کافکا به اضطراب و افسردگی میدان داد.
نویسندگان قرن نوزده، به ویژه، در انگلستان و روسیه، مشکلات زندگی مردم را در داستان های خود وارد کردند و حساسیت خیال پردازانه خویش را به حوزه هنر کشاندند.
این دوره، در جستجوی نشان دادن نقش فرد در جامعه بود، و به این ترتیب، فیلسوفان قرن نوزدهم، عامل انسانی را به منزله ی موضوع بنیادی در ادبیات و هنر مطرح کردند.
🔹در این قرن، همچنان که وضع بیرونی زندگی تغییر می کرد، شیوه های مرسوم اندیشیدن نیز دگرگون می شد.
مثلا نظریه ی تکامل داروین نظر مردم را درباره ی دین و طبیعت عمیقا تغییر داد. علم فیزیک، به منزله ی بخشی از علوم طبیعی، پیشرفت چشمگیری کرد؛ و نگرش فلاسفه الهی درباره پیدایش جهان به دست خدا را متزلزل ساخت. دیگر نمی شد به پیروی از آموزه های کلیسا، پیدایش جهان را خلق از عدم که به دست خدا صورت پذیرفت، معرفی کرد؛ بلکه پیدایش جهان، می بایست توضیح علمی به همراه داشته باشد.
🔸افزون بر این، پیشرفت صنعت، افزایش سریع جمعیت و پیدایی شهرهای بزرگ، همگی، صحنه را برای جنبش های اجتماعی نو آماده کرد. ولتر، روسو، استوارت میل و... آزادی و برابری انسان ها را با تندی بیشتری اعلان کردند، و همه ی اینها موجب شد تا مردم از آزادی بیشتری بهره مند شوند.
با این اوصاف، توجه به زمینه های فکری، اجتماعی و سیاسی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بهتر می تواند ما را از چرخش گروهی از فلاسفه، از مسائل سنتی فلسفه به مسائل مربوط به انسان و زندگی او آگاه سازد. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part08_خاطرات مستر همفر.mp3
7.8M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت هشتم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت ششم
🔰 ادامه تقسیم مارکس از جامعه بشری
♦️جامعهی فئودالی
در این دوره ارباب و رعیت بوجود آمد (دهقان روی زمین کار میکرد). بعد از مدتی عدهای از افراد کیسهای را به پشت خود یا اسب خود میانداختند و به دنبال آنچه که ندارند و مبادله با آنچه که زیاد دارند به این طرف و آنطرف میرفتند و به این ترتیب پیلهوری و تجارت اختراع شد (پول هم همین موقع اختراع شد). در نتیجه وسایل و ابزارهایی برای راحتی مبادله مانند چرخ و گاری و... اختراع شد و مراکزی بوجود آمد که تجارت و مبادله در آنجا صورت میگرفت که کم کم با وسعتی که پیدا کردند تبدیل به شهر شدند و تشکیلات شهری روز به روز برای زندگی راحت و جمعآوری ثروت و اعمال قدرت مناسبتر میشد تا آنجا که علاوه بر بازرگانان و صنعتگران – صاحبان اراضی و املاک هم رو به سوی شهرها میآوردند و از طرف دیگر با توسعهی وسائل کشاورزی مانند تراکتور و.... دیگر احتیاجی نبود که مثلا ۱۰ نفر روی یک زمین کار کنند یک نفر بهتر و سریعتر از آنان میتوانست کاری را انجام دهد. در نتیجه عدهای بیکار شدند و هجوم به سوی شهرها بردند و پیشهوری (آهنگری) را آغاز کردند در نتیجه جامعه تبدیل به سرمایهداری (بورژوازی) شد.
🔹جامعهی سرمایهداری
با وقوع انقلاب صنعتی که به پیدایش ماشین بخار و نخریسی انجامید باعث رونق شهر و توسعه و تسلط صنایع ماشینی و کارخانجات بزرگ شد _در برابر به جای کارگاههای کوچک با تعداد کمی کارگر_ تعداد زیادی کارگر استخدام میکرد و مزد میپرداخت و صنعت بیش از گذشته احتیاج به کارگر داشت. چون کالاها را بهتر و ارزانتر از قدیم میساختند_ پیشهوران را از بین بردند و باعث شدند که میلیونها کارگر کارخانههای بزرگ گردهم آیند
🔸مارکس در اینجا بحثی را با عنوان «ارزش اضافی» مطرح میکند و به توضیح آن میپردازد:
۱. کارفرما مدت کار را افزایش میدهد بدون افزایش حقوق. مثلا: کارگر به جای ۸ ساعت ۱۰ یا۱۲ ساعت کار میکند و این سود کار اضافی را کارفرما با عدم پرداخت دستمزد حقیقی یا عدم افزایش دستمزد از آن خود میکند.
۲. سرمایهدار کالایی را که کارگر روی آن کارکرده در بازار گرانتر و یا چند برابر قیمتی که برای آن خرج کرده_میفروشد که. مارکس آن را حق غصب شده کارگر میداند و باعث افزایش سرمایهی کارفرما (سرمایهدار) میشود و در نتیجه این فشار و بیعدالتی_ کارگران را از خود بیگانه و شئیگونه میکند.
♦️با رشد ابزار تولید (صنعتی شدن) یک نفر میتوانست کار ۱۰ نفر را بهتر و بیشتر انجام دهد پس تولید زیاد میشود و در نتیجه عده بیکار و بیپول میشوند و مصرف کم میشود و در نتیجه قیمتها کاهش پیدا میکند و سرمایهداران کوچک خود به خود از بین میروند (ورشکسته میشوند) و تنها سرمایهداران بزرگ میمانند که ناچارند بازارهای خارجی را برای کالاهایشان در دست بگیرند که مرحلهی امپریالیسم (آخرین مرحلهی سرمایهداران) است. با پر شدن بازارهای خارجی نظام سرمایهداری دچار تزلزل میشود. این اتفاق همراه با خود آگاهی رسیدن کارگران نسبت به وضع جامعه و آنچه بین آنان و سرمایهداران بوده است منجر به اعتراض و انقلاب کارگران میشود و نظام سرمایهداری سقوط پیدا میکند. مارکس این آگاهی کارگران صنعتی (پرولتاریا) و انقلاب را جبری (یعنی در فرایند تاریخ اجتنابناپذیر و حتمی میدانست ولی معتقد بود که انقلاب را باید با تحریکات و اقدامات سیاسی تقویت و رهبری کرد تا سریعتر به وقوع بپیوندد). ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۶۱
🔰 ویژگی های مشترک میان فیلسوفان اگزیستانسیالیسم
به رغم اختلافات متعددی که در میان فلاسفه ی اگزیستانسیالیست به چشم می خورد، چند ویژگی، تقریبا در سخن تمام یا اکثر ایشان وجود دارد که به طور گذرا، به آنها اشاره می کنیم:
♦️۱) اگزیستانسیالیست ها نوعا به گرایش تاریخی و پیشینه ی فکری توجه ندارند. آنان معتقدند هر فیلسوفی باید تفکر فلسفی را از خودش شروع کند و هیچ التفاتی به فلاسفه قبلی نداشته باشد؛ و اگر گاهی در مسئله ای به آرای فلاسفه ی قبلی باز می گردد، صرفا برای ارائه عیوب و نواقص موجود در آن است. نه برای گرفتن تایید از آنها یا توافق با صاحبان آن آراء. از این رو، در پاره ای نوشته ها، اگزیستانسیالیسم را فلسفه ی عصیان و شورش برضد فلسفه های پیشین معرفی کرده اند.
🔹۲) فلاسفه ی اگزیستانسیالیست معتقدند که باید به امور باطنی پرداخت، نه به حوادث خارجی. فلسفه ی حقیقی آن است که روشن کند چرا انسان از عدالت خوشش می آید و از ظلم ناخشنود است؟ چرا در ذهن بعضی از انسان ها وسوسه ی خودکشی خطور می کند؟ ناامیدی، اضطراب، عشق و ایمان چیستند؟ منشاء آنها چیست؟ و پرسش هایی از این دست.
🔸۳) از آنجا که فلاسفه ی اگزیستانسیالیست اهتمام زیادی به امور باطنی انسان دارند، روش اثبات مسائل مورد نظرشان مبتنی بر استدلال عقلی محض نیست؛ آن گونه که از فلسفه های سنتی انتظار می رود برای هر مسئله ای یک یا چند برهان عقلی اقامه کنند. روش این فلاسفه مبتنی بر شهود و مراجعه به تاملات درونی است.
♦️۴) بیان فلاسفه ی اگزیستانسیالیست، با روش متعارف در بین دیگر فیلسوفان متفاوت است. عموم اگزیستانسیالیست ها از ادبیات و هنر بسیار بهره می برند و مطالب خویش را در قالب داستان و نمایشنامه عرضه می کنند. برای نمونه به کتاب «ترس و لرز» کی یرکگارد و«تهوع» سارتر توجه کنید. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part09_خاطرات مستر همفر.mp3
7.32M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت نهم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت هفتم
🔰پیشبینیهای مارکس
♦️۱. در کشورهایی که به نهایت صنعتی رسیدهاند این انقلاب یکباره و در یک زمان نزدیک اتفاق خواهد افتاد مانند: انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا.
۲. در این مرحله کارگران با انقلابی که علیه سرمایهداری انجام دادهاند دولتی مقتدر روی کار میآید تا از این انقلاب و دستاوردهای آن در مقابل دشمنان خارجی و داخلی محافظت کند. طبقه سرمایهداری از بین میرود و مالکیت خصوصی ابزار تولید به دست دولت موقت سوسیالیستی میرسد (کارخانهها، مزارع، زمین و جنگل و...) .
۳. از بین بردن پول و بانک که وسیلهای برای استثمار است.
۴. بعد از انقلاب صنعتی کردن شدید جامعه به رهبری دولت سوسیالیستی و به کمک کارگران برای وفور نعمت اتفاق میافتد که از ویژگیهای یک جامعه سوسیالیستی است.
🔹بعد از جامعه سوسیالیستی نوبت به مرحله جامعه کمونیستی میرسد که در آن اتفاقات زیر رخ میدهد:
۱. تحلیل قوای دولت (مردم در این مرحله به چنان رشد و آگاهی رسیدهاند که بدون نیاز به خشونت قواعد زندگی را رعایت کنند) اصول عشق و فداکاری برقرار خواهد شد.
۲. لغو تخصص که موجب تقسیم کار و بردگی میشود.
۳. بین المللی شدن کامل و عالم گیرشدن کمونیسم (جهانی شدن آن). با جذب کارگران و اتحاد آنها بر علیه سرمایهداران.
🔸و به دنبال آن یکسری عوامل فرعی نیز تغییر میکند از جمله:
۱. محو خانواده که اولین هسته مالکیت است و عاملی برای انتقال ارث از پدر به فرزند میباشد.
۲. با از بین رفتن خانواده زن را هم که در خانواده اسیر و برده مرد است، از اسارت رهایی و با کار کردن در کارخانهها با مردها برابر میشود؟! و مراقبت از فرزندان به عهده جامعه میباشد (مهد کودکها و...).
۳. تحلیل خود به خودی دین و رهایی از آن پس از سرکوب آن در دوران سوسیالیسم، عموم مردم از حالت از خود بیگانگی بیرون میآیند و به قدرت و توانایی خود در جامعه پی میبرند و در نتیجه همه آزاد و برابر و در رفاه زندگی می کنند. ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
🔰 نواب مرا مجذوب خودش کرد
یادی از #شهید_نواب در بیان مقام معظم رهبری
♦️من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوی» به مشهد آمد.
مرحوم نواب صفوی برای من، خیلی جاذبه داشت و به کّلی مرا مجذوب خودش کرد.
هر کسی هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوی می شد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود.
من می توانم بگویم که آنجا به طور جدّی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه سیاسی می گوییم، علاقهمند شدم.
🔹البته قبل از آن، چیزهایی میدانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتی که مصدّق تازه روی کار آمده بود و مرحوم «آیةالله کاشانی» با او همکاری می کردند - مرحوم آیةالله کاشانی نقش زیادی در توجّه مردم به شعارهای سیاسی دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانی را به شهرهای مختلف می فرستادند که برای مردم سخنرانی کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانی می آمدند.
من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانی هایشان را کاملاً یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد.
🔸در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنی من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!
بنابراین من مقولههای سیاسی را کاملاً می شناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتی ما به این دوران برمی گردد؛ یعنی به سالهای ۱۳۳۳ و ۳۴ به بعد.
(۱۴بهمن ۷۶/ دیدار و گفتگوی صمیمانه با جوانان)
@rozaneebefarda
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۶۲
🔰 مضامین مشترک در میان اگزیستانسیالیست ها
چنانچه پیشتر گفته شد تنها عاملی که چه بسا بتواند همه ی فلاسفه و اندیشمندان اگزیستانسیالیست را، به رغم اختلافات بسیاری که از جهات مختلف با هم دارند، زیر عنوان اگزیستانسیالیست جمع کند، مضامین و مطالبی است که آنان به گونه ای در سخنانشان آورده اند؛ گرچه در تفسیر، تحلیل و توضیح آن مضامین، هنوز هم اختلاف نظر دارند.
♦️تفرد انسانی
اگزیستانسیالیست ها معتقدند نظام های فلسفی، همه ی امور، از جمله انسان را در چهارچوب و مقولات خاصی می گنجانند. به تعبیر دیگر، همه ی امور را با دید«کلی» و «ماهوی» می نگرند. این نوع نگرش، از این جهت دچار اشکال است که در آن، فرد فدا می شود؛ یعنی از فرد، حتی به منزله ی فردی از یک ماهیت کلی بحث نمی شود. در نظر فلاسفه ی اگزیستانسیالیست، نباید فردانیت انسان، در هیچ امری مضمحل شود. اینان برای تفرد انسانی اهمیت ویژه ای قائل اند.
حفظ تفرد انسانی، افزون بر جنبه ی نظری و فلسفی اش، جنبه ی عملی نیز دارد. اگر انسان فردیت خود را کنار گذارد و آن گونه رفتار کند که دیگران می کنند یا صنف و طبقه ی او اقتضاء دارد، در حقیقت، شخص و شخصیت انسانی خود را در وجود دیگران مضمحل کرده است.
آنچه فلاسفه ی اگزیستانسیالیست بدان سفارش می کنند، این است که انسان باید تا حد ممکن به گونه ای عمل کند که مقتضای طبع اوست، نه اینکه کارهای ما به گونه ای باشند که توقع و انتظار دیگران برآورده شود.
خلاصه اینکه تاکید اگزیستانسیالیست ها بر فردیت، هم برای نفی نظام های سنتی فلسفی است در بعد نظری، وهم برای نفی توده ای شدن انسان است در بعد عملی. ادامه دارد...
🔹درون ماندگاری
اگزیستانسیالیست ها معتقدند هر فرد انسانی درون ماندگار است؛ یعنی در خود می ماند و هیچ گاه بر دیگران ظاهر نمی شود. هیچ کس نمی تواند فرد دیگری را بر ملا کند. دیگران به «نمود» شخص دیگر واقف می شوند و از «بود» او کاملا بی خبرند. در اینجا اگزیستانسیالیسم به پدیدارشناسی نزدیک می شود. مسائلی همچون حب و بغض و امور نفسانی ما به پدیدار اشیاء تعلق دارد، نه به امور واقعی. پس از این جهت نیز انسان از نمود اشیاء که در درون خودش محقق است، فراتر نمی رود و در درون خویش باقی می ماند.
🔸گزاف بودن جهان
اگزیستانسیالیست ها معتقدند هیچ دلیلی برای« بودن» جهان وجود ندارد. جهان هست، چون هست. همچنین برای چگونگی جهان نیز اقامه ی دلیل لازم نیست. این عقیده مورد قبول اگزیستانسیالیست های الهی، مانند «گابریل مارسل» نیز هست؛ زیرا اینان نیز، وجود واجب الوجود را توجیه کننده ی این دو پرسش نمی دانند.
البته این گزاف بودن در نظر اگزیستانسیالیست ها مطلوب است؛ زیرا معتقدند اگر برای«بودن» و «اینگونه بودن» جهان علتی در کار می بود، اختیار از دست انسان گرفته می شد؛ و ازآنجا که اختیار بالاترین ارزش را دارد، این پوچی و گزاف بودن مطلوب خواهد بود؛ هرچند همین پوچی برای انسان ها حیرت آور و اضطراب آفرین است؛ زیرا ما نمی دانیم چه چیز ضامن بقای این جهان است. و در نتیجه هر لحظه احتمال می دهیم جهان به پایان برسد و همین امر، موجب «دلهره ی وجود» می شود. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
Part10_خاطرات مستر همفر.mp3
7.93M
🔰#کتاب_صوتی🔰
🎙عنوان : "خاطرات مستر همفر"(جاسوس انگلستان در کشورهای اسلامی)
🔺 قسمت دهم
👈 تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی
🎤گوینده : #محمدرضا_پور_عباس
📕 پایان کتاب
#خاطرات_مستر_همفر
#دشمن_شناسی #وهابیت #انگلستان
📚 بررسی جریانات مارکسیستی
✍🏼 قسمت هشتم
🔰 واقعیتهای جامعه مارکسیستی
اما آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد:
شعار کمونیستها:
(از هر کس بهاندازه امکاناتش و به هر کس بهاندازهی نیازش).
با این شعار توانستند توده مردم را فریب دهند و دولت موقتی را که بعد از تزار در روسیه روی کار امده بود را کنار بزنند. در واقع این انقلاب در کشوری رخ داد که بر خلاف پیشبینی مارکس صنعتی نبود بلکه کشوری در شرایط نیمه فئودالی قرار داشت بود و همچنین چین نیز دارای همین ویژگی (دهقانی) بود.
♦️۱. این انقلابات در کشورهایی رخ داد که دوران فئودالی را پشت سر میگذاشتند.
۲. در جامعه سوسیالیستی درست است که طبقه از بین رفت ولی طبقه جدیدی بوجود آمد بنام طبقه پرولتاریا که نماینده آن حزب کمونیست بود که وحشیانهترین سرکوب و دیکتاتوری را انجام میداد.
۳. اختلاف کارگر ساده و ماهر از بین نرفت چون این عین بیعدالتی است.
🔹۴. مالکیت خصوصی از بین رفت ولی در دست قدرتی برتر از سرمایهدار قرار گرفت یعنی در دست دولت.
۵. ابتدا پول از بین رفت و واحد روزشمار کار بنام ترود بوجود آمد ولی چون بسیار ابتدایی و ساده بود و جوابگوی جامعه نبود دوباره پول روی کار آمد و بانک هم برای انتشار اسکناس روی کار آمد و در نتیجه آن برقراری آزادی بازرگانی بوجود آمد.
۶. دولت نه تنها از بین نرفت بلکه بر عکس کشورهای سرمایهداری روز به روز قویتر شد.
🔸۷. در مورد خانواده با افزایش بچههای رها شده و فساد و فحشا و اینکه بیش از نیمی از ازدواجها منجر به طلاق شد به همین علت در سال ۱۹۴۹ محدودیتهایی را برای طلاق وضع کردند و مردم را تشویق به تشکیل خانواده کرده و آن را مایه افتخار دانستند.
۸. در زمینه وحدت جهانی با سیاستهای غلط رهبران کشورهای کمونیستی تابع شوروی یکی پس از دیگری مستقل شدند مانند: یوگوسلاوی –مجارستان- چین و.... .
۹. مورد آخر اینکه مردم و کارگران نه تنها آگاهی به دست نیاوردند و از خود بیگانگی بیرون نیامدند بلکه بر اثر اطاعت مطلق و بیچون و چرا از دستورات حزب کمونیست در وضعی بدتر از دوران قبل و حتی کلیسا قرار گرفتند چون که حزب هر گونه تجسس و فکر را ممنوع میکرد. (قلعه حیوانات نمونهای اعتراضآمیز به این وضعیت تداعی شده در اندیشه مارکسیستهاست). ادامه دارد...
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi
📚 روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت ۶۳
🔰 ادامه بحث مضامین مشترک...
♦️آزادی و انتخاب
یکی از موضوع هایی که در آثار فلاسفه ی اگزیستانسیالیسم فراوان، درباره آن بحث و بررسی شده، مسئله ی آزادی است. هرقدر انسان آزادانه تر عمل کند، تفردش محفوظ تر است.
آزادی ای که فلاسفه ی اگزیستانسیالیست بیشترین ارزش را برایش قائل اند، غیر از مفهوم سیاسی و عرفی آن است. اینان معتقدند انسان هر آنچه را بخواهد، میتواند. خلاقیت، راز آزادی است. انسان در حقیقت می تواند چیزی دیوسیرت یا خیر و زیبا و مفید بیافریند.
🔹موقعیت های مرزی
اگزیستانسیالیست ها معتقد، ما انسان ها، در شرایط عادی و یکنواخت زندگی، بعضی زوایا و ویژگی های خویش را نمی شناسیم یا بد می شناسیم. مثلا اگر از خیلی ها پرسیده شود که آیا حسود هستید یا نه، پاسخ آنها منفی است، یا اگر از آنها بپرسیم شجاع هستید یا نه، پاسخ آنها مثبت است.
همین اشخاص وقتی در موقعیت خاصی قرار می گیرند، برای خودشان معلوم می شود که مثلا حسودند یا شجاع نیستند. در موقعیت های استثنایی است که گوهر انسان و واقعیت درونی اش آشکار می شود. البته همهی فلاسفه ی اگزیستانسیالیست، در تعیین حدود و اوضاع مرزی ای که مورد بحث ماست، اتفاق نظر ندارند.
🔸ارتباط با انسان ها
از امور کانون توجه عموم فلاسفه اگزیستانسیالیست، مسئله ارتباط انسان با انسان های دیگر است. آنان معتقدند هر فرد انسانی، در کنار سایر انسان ها هویت می یابد. یعنی چنین نیست که یک انسان بتواند، به صورت انفرادی عمل کند. تا انسان در جامعه نباشد، «فرد» نیست و «فردیت» ندارد. مشخصات فردی هرکس در جامعه بر می خیزد. برای شناخت خود هم، باید با دیگران ارتباط داشت. گویا دیگران آیینه اند، و هرکسی خود را در آن آیینه می بیند. اگر از اجتماع بیرون باشیم، حتی ضعف ها و قوتهای خودمان برایمان نامعلوم می مانند. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
📚 بررسی جریانهای مارکسیستی
✍🏼 قسمت نهم
🔰خلاصه بحث و نتیجه گیری:
♦️مارکسیسم یکی از ایدئولوژیهای غرب مدرن است که بر پایه آمیزه ماتریالیسم دیالکتیک با ماده گرایی جدلی با سوسیالیسم رادیکال بنا شده است.
مارکسیسم بر پایه اعتقاد به نظریه پیشرفت به ارائه یک تئوری در خصوص چگونگی تحول زندگی اجتماعی- تاریخی جوامع بشری و قوانین حاکم بر آن میپردازد.
مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی درقلمرو اقتصاد به برقراری اقتصاد سوسیالیستی والغای مالکیت خصوصی معتقد است و در حوزه سیاسی قائل به حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا تحت رهبری حزب کمونیست و بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم است.
🔹شاید بتوان مهمترین ویژگیهای مارکسیسم در تفسیر رایج لنینیستی آن را اینگونه فهرست کرد:
۱. اعتقاد به ماتریالیسم به لحاظ هستی شناسی.
۲. اعتقاد به نسبی انگاری در حوزه معرفت شناسی واخلاق.
۳. اعتقاد به حاکمیت قوانین دیالکتیکی بر طبیعت، جامعه و تفکر انسانی
۴. اعتقاد به هدف دار بودن تاریخ و سیر آن به سوی یک غایت مشخص وازپیش تعیین شده یعنی تحقق جامعه بی طبقه کمونیستی.
۵. اعتقاد به اصالت عامل اقتصاد به عنوان موتور محرک اصلی تاریخ.
۶. اعتقاد به اینکه دولت، تجسم اراده طبقات حاکم است ودر همه ادوار تاریخ به استثناء جامعه کمون اولیه، دولت و طبقات اجتماعی متخاصم وجود داشته و دارند و با ظهور انقلاب کارگری و برقراری حاکمیت دولت سوسیالیستی (دیکتاتوری پرولتاریا) فاز اول کمونیسم که سوسیالسم است تحقق یابد و پس از طی یک دوره تکاملی از دل جامعه سوسیالیستی که مبتنی بر حکومت طبقه کارگر است جامعه کمونیستی پدید میآید که فاقد دولت و تضاد طبقاتی و مالکیت خصوصی است.
🔸طبق تئوری مارکسیسمی جوامع بشری تقریبا از مراحل تاریخیای شامل: کمون اولیه، جامعه برده داری، جامعه فئودالی، جامعه سرمایه داری عبور کرده و به سوسیالیسم و فاز برتر آن کمونیسم میرسند.
مارکسیسم، هم ادعای آن دارد که ایدئولوژی طبقه کارگر به عنوان انقلابی ترین طبقه جامعه است و هم مدعی است که علم شناخت قوانین حاکم بر جامعه واندیشه انسانی است و بدینسان خود را به عنوان امری قطعی و یقینی مطرح میکند؛ حال آنکه این یقین گرایی به هیچ روی با روش شناسی و معرفت شناسی نسبی انگارانه آن سازگاری ندارد.
♦️مارکسیسم مخالف نظام سرمایه داری لیبرال است و خواهان الغای مالکیت خصوصی و برقراری اقتصاد با برنامه دولتی سوسیالیستی است. مارکسیسم اگر چه داعیه انقلابی گری علیه جامعه سرمایه داری دارد، اما به دلیل ماهیت مدرنیستی و اومانیستی که دارد، صورت سوسیالیسم مدرن را جانشین لیبرالیسم مدرن میکند و راه حل آن به هیچ روی خارج از مرزهای مدرنیته را در نمینوردد ولذا حقیقتا انقلابی نیست و اگر چه لیبرال – سرمایه داری را نفی میکند، نهایتاً به اثبات صورتی دیگر از مدرنیته و اومانیسم میپردازد.
🔹مارکسیسم یک ایدئولوژی بشرانگارانه و الحادی است که معتقد به حاکمیت قوانین برخاسته از عقل نفسانیت مدار بشر مدرن است منتها مارکسیسم به اصالت اراده معطوف به قدرت جمعی معتقد است درحالی که لیبرالیسم به اصالت حاکمیت اراده نفس فردی بشر باور دارد.
مارکسیسم اگر چه شعار عدالت و نفی استثمار سر میدهد، اما در واقع با تأکید و خود بنیادی نفسانی بشر موج استثمار و از خود بیگانگی سرمایه سالارانه- منتها در شکل سرمایه داری دولتی به جای سرمایه داری خصوصی است.
🔸ایدئولوژی مارکسیستی پس از مرگ مارکس تغییرات زیادی را تجربه کرد و زیر شاخههایی مثل مارکسیسم لنینیسم، مارکسیسم مائوئیسم، مارکسیسم نو ومارکسیسم تجدید نظر طلب در آن پدید آمد. مارکسیسم لنینیسم به دلیل در دست داشتن قدرت سیاسی در شوروی واروپای شرقی برای دههها به عنوان تفسیر غالب و اصلی مارکسیسم مطرح میشد.
#بررسی_جریانهای_مارکسیستی
🆔 @Jarianshenasi