طبیبِ جان 🇮🇷
. بالاخره قسمت بیست و یکم رسید😊 متن ش آماده ست. اما صوت این قسمت نیاز به ویرایش داشت و هنوز آماده ن
🔰 כ״א قسمت بیستویکم: «فتح خیبر، ضربه سهمگین بر پیکره یهود»
🔺من ابن أخطب هستم؛ نگهبان گنجینههای طلا و نقره خیبر، خزانهدار قلعه قموص، شاهد شبی که زمین خیبر لرزید و آسمان آن تغییر رنگ داد.
شبی که صدای بادی از سمت مدینه میآمد، بویی از آیندهای ناشناخته، بویی از روزی که اجداد ما در تورات از آن خبر داده بودند: روزی که پیامبری از نسل اسماعیل خواهد آمد و با ما در سرزمینمان رو به رو خواهد شد.
من با دستهای خودم صندوقچههای زر و زرههای فولادین اجدادم را شمارش میکردم، لمسشان میکردم و انگشتانم روی خطوط نقشونگار شمشیرها میلغزید، اما قلبم آرام نمیگرفت. در دل تاریکی، آسمان پر از ستاره بود و هر ستاره برای من انگار تیری از غیب بود که به سمت خیبر پرتاب میشد.
🔸ما با خودمان میگفتیم قلعههای ما، نطاة و شق و قموص، شکستناپذیرند. دیوارهایی از سنگ و خندقی عمیق و انبارهای خرما و آب کافی... چه کسی میتواند این قلعهها را بشکند؟
اما من میدانستم که اینها کافی نیستند...
آن شب، مرحب آمد. مردی که بلندی قامتش سایهای بر دیوارهای قموص میانداخت، با زرهی از آهن و کلاهخودی که در آفتاب برق میزد. گفت: «فردا، من دروازه قموص را نگاه میدارم. هیچ عرب و عجمی تاب شمشیر من را ندارد.»
لبخند تلخی زدم. مرحب نمیدانست که در تورات خواندهام:
> «یک مرد از بنی اسماعیل خواهد آمد، در قلعهها نفوذ خواهد کرد و حِصنها را فتح خواهد نمود.»
اما غرور، آخرین دژی بود که نمیگذاشت این حقیقت را بپذیرم.
🌄 صبح روز موعود رسید.
سپاه محمد ص در فاصلهای نه چندان دور از قلعهها، منظم ایستادند. از سوراخی در برج دیدهبانی، صفهایشان را نگاه میکردم. دیدم پرچم سفید در دست محمد ص بود و نوری خاص در نگاهش بود. شنیده بودم شب قبل به سربازانش گفته است:
> «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد.»
فرماندهان سپاهش دلشاد بودند و خیال میکردند شاید نامشان برده شود. اما این دروازههای آهنین مرد میخواست، نه شعار و ترس و گریختنی همچون بز کوهی!
🗡️ و آن مرد آمد... نام او «علی» بود.
چشمهایم از پشت دیوارها، او را دنبال میکرد. محمد دستش را بر چشمان علی گذاشت، زمزمهای کرد و دعا خواند:
> «اللهم اذْهِبْ عَنْهُ الْوَجَعَ وَاصْلِحْ لَهُ بَصَرَهُ.»
و ناگهان علی چشمانش را گشود، نوری در نگاهش بود که من هرگز در چشمان هیچ جنگاوری ندیده بودم.
با صدور فرمان فتح خیبر، او پشت سرش را نگاه نکرد... با قدمهایی استوار، دستانی محکم و سری برافراشته، به سمت قلعه دوید. گویی لشکری از فرشتگان او را همراهی میکرد. گرد و خاک زیر قدمهایش میرقصید و شمشیرش در غلاف، در انتظار آزادی بود.
💥 مرحب، فرمانده و قهرمان شکستناپذیر ما، از قلعه بیرون آمد. شمشیرش چون برق میدرخشید. صدایش همانند غرش رعد بود:
> «من مرحب هستم، نگهبان خیبر، شیر دژهای حجاز...»
اما علی، آرام و متین با نگاهی نافذ، گفت:
> «أنا الذی سَمّتنی أمی حیدره… من همان شیری هستم که مادرم مرا حیدر نامید.»
لحظهای باد ایستاد. خورشید پشت ابر پنهان شد. صدای برخورد شمشیرها، استخوانهای مرا لرزاند. و بعد... مرحب، قهرمان خیبر، در میان سنگ و خاک، دو نیم افتاد.
🔓 علی به سمت دروازه قموص آمد. دروازهای که ۴۰ مرد جنگی باید حرکتش میدادند، با دستان او از جای کنده شد. گرد و خاکی بلند شد، صدایی که تا عمق جان ما نفوذ کرد. علی، دروازه را چون سپر به دست گرفت و در میدان جنگ، همچون شیر میغرید.
قلعهها یکی پس از دیگری سقوط کردند. قلعه نطاة، شق، ناعم، صعب بن معاذ، الزبیر... هرکدام به نوبت تسلیم شدند. ما از درون دژها صدای گریه کودکان و زنان را میشنیدیم. شعلههای آتش، انبارهای خرما را میسوزاند و دود تا آسمان بالا میرفت.
آری... خیبر شکست خورد...
و البته محمد ص، پیامبر رحمت، خون ما (تسلیم شدگان) را نریخت. پیمانی بست تا ما نیمی از محصولات خرما را به مسلمانان بدهیم (جزیه) و در زمینهایمان بمانیم. اما غرور ما شکست.
آن شب، من، در برابر صندوقچههای طلا زانو زدم. دستم را بر خاک خیبر گذاشتم و اشک از چشمانم جاری شد. فهمیدم آنچه اجداد ما در تورات گفته بودند، حقیقت بود:
> «پیامبری از نسل اسماعیل خواهد آمد و قلعههای ما را فتح خواهد کرد.»
و من دیدم که خیبر با شمشیر فتح نشد، با ایمان فتح شد. و نام این ایمان، علی بود.
✍ نویسنده: [سید روحالله حسینی]
#یهود_شناسی
#تاریخ_یهود
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
سید روحالله حسینیاز کنعان تا صهیون ۲۱.mp3
زمان:
حجم:
21.8M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و یکم:
« فتح خیبر، ضربه سهمگین بر پیکرهی یهود»
📝 متن داستان
⤴️ قسمت قبلی
📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇
https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
سید روحالله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون_قسمت بیست و یکم_طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
10.97M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و یکم:
« فتح خیبر، ضربه سهمگین بر پیکرهی یهود»
📝 متن داستان
⤴️ قسمت قبلی
⤵️ قسمت بعدی
📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇
https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🔰 📜 כ״ב قسمت بیستودوم: «نفوذ یهود؛ از سقیفه تا شبهای خاموش مدینه»
اون شب، نسیم خنک از بین نخلای مدینه میگذشت و خاک نرم کوچهها زیر قدمها صدا میداد.
اما تو اون خونه ساده، همه نفسها در سینه حبس شده بود.
👤 پیامبر (ص)، با پیشونی تبدار و صدای آرومی که مثل نسیم بود، فرمود: «بیارین… قلم و دواتو بیارین…»
چشمها به هم نگاه کردن، همه میدونستن الان وقت وصیت آخره. ولی یه دفعه، عمر وسط جمع گفت:
> پیامبر حالش خوب نیست و هذیان میگه، «حسبنا کتاب الله!» قرآن خدا کافی هست و نیاز به وصیت پیامبر نداریم!
یه جمله بود، اما مثل پتک، مسیر حق رو شکست و کودتای داخلی علیه اسلام شروع شد.
خورشید هنوز طلوع نکرده بود که مدینه پر شد از خبر: «تو سقیفه جلسه گذاشتن!»
سقیفه، شلوغترین جای مدینه بود.
انصار و مهاجرین، با چشمهای بیدار و صداهای پرهیجان، دور هم جمع شدن، اما اهلبیت (ع)، دعوت نبودن.
همه به هم نگاه میکردن.
ابوبکر آروم حرف میزد،
عمر با اخم گوشه لب نگاه میکرد،
و اونجا بود که خلافت، از مسیر علی (ع) منحرف شد…
🌙 شب، چادر سیاهشو روی مدینه پهن کرد.
علی (ع)، با ذوالفقار بسته شده به کمر، و زهرا (س) با چادری که گوشهاش خاکی بود، دوتایی از خونه زدن بیرون.
✨ زهرا (س) کنار در خونهها میایستاد و با صدای بغضدار ولی محکم میگفت:
> «یادتون نیست بابام روز غدیر دست علی رو بالا برد؟ یادتون نیست گفت بعد از من علی رهبر شماست؟»
ولی درا بسته بود.
یکی از پشت در گفت: «ببخشید، امشب خستهایم، فردا صحبت میکنیم…» ولی اون «فردا» هیچوقت نیومد.
👣 همون روزا، یه مرد کوتاهقد، با عبای خاکی و نگاه مرموز وارد مدینه شد… یه یهودی که تازه مسلمون شده بود.
اسمش کعب الاحبار بود. کعب، تورات تحریفشده رو از حفظ بود. یه گوشه مسجد مینشست، تسبیح میچرخوند و قصه میگفت و روایتهای تحریف شده ش رو به پیامبر نسبت میداد. مثلا میگفت:
«اختلاف امتی رحمته!» یعنی امت من اختلاف داشته باشن، خوبه. یا میگفت : «اصحابی کالنجوم!» صحابه مثل ستاره هستن و باهاشون راه رو گم نمیکنید😒
😏 مردم هم میگفتن: «وای چه حرف قشنگی!»، غافل از اینکه اینا یه سم آروم و بیصدا بود…
یهودیها قبلاً امتحان خودشونو پس داده بودن:
✴️ تو غزوه بدر خبرچینی و فتنه.
✴️ تو جنگ احد شایعهپراکنی.
✴️ تو خندق هم که همپیمان با احزاب شدن
ولی وقتی علی (ع) در قلعه خیبر رو کند و مثل پر بلند کرد (سال ۷ هجری)، فهمیدن زورشون به اسلام نمیرسه. پس رفتن سراغ نفوذ نرم…
یه مسیحی تازهمسلمون، تمیم داری، هم با کعب نشست و گفت: «یه روزی قبله میره بیتالمقدس…» وهب و کعب و تمیم و عبدالله سلام و خیلی از یهودیا کارشون شده بود روایت سازی یعنی همون جنگ نرم. یه گوشه مسجد مینشستن و تو گوش مردم قصه میگفتن.
روایت میساختن.
یه وقتایی میگفتن: «بچهها! تو تورات اومده وارث زمین فرزندان اسحاق هستن!»
یه وقتایی میگفت: «مکه و مدینه یه روز از مرکزیت میفتن!» و کمکم مردم سادهدل، این حرفا رو باور میکردن.
یه روز عمر، با کعب نشست و به دوستِ سعید بن مسیب گفت: «اگر رفتی بیتالمقدس، عمره حساب کن.» بازم یه جمله ساده، اما پشتش یه نقشه بزرگ بود. حتی پسر عمر از بیت المقدس احرام می بست. همه این کارها یه نقشه برای از بین بردن مرکزیت بنی اسماعیل و مرکزیت دادن به بنی اسرائیل بود.
یه نفوذ نرم، مثل یه مار بیصدا.
سیاست «جردوا القرآن» (یعنی فقط قرآن، حدیث لازم نیست) و ممنوعیت حدیث، مسیر روایتسازی رو برای یهودیا باز کرد.
کلید کعبه تو دست خاندان بنیشیبه موند و بیتالمقدس، تو دست یهود
🌌 اما علی (ع)، هر شب، ذوالفقار رو میذاشت کنار بستر.
به سقف خیره میشد و با صدای آروم میگفت:
> «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.»
📚 (سوره قصص، آیه ۵)
علی (ع) میدونست یه روز میاد
یه روزی که این تاریکی میشکنه
یه روزی که عدالت اهلبیت (ع) برمیگرده
ولی اون روز، هنوز نیومده بود…
یهودیها نفوذ کردن، روایت ساختن، مسیر تاریخو عوض کردن،
اما یه چیزو یادشون رفت:
اسم علی (ع)، صدای اذون، و خون حسین (ع)، هیچوقت خاموش نمیشه.
✍ [سید روحالله حسینی]
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
سید روحالله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون_قسمت بیست و دوم_طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
8.22M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیستودوم: «نفوذ یهود؛ از سقیفه تا شبهای خاموش مدینه»
📝 متن داستان
⤴️ قسمت قبلی
⤵️ قسمت بعدی
📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇
https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🔰 כ״ג قسمت ۲۳: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده»
🔸غروب روز هجدهم ذیالحجه سال ۳۵ هجری بود. خورشید کمکم پشت تپههای داغ و خسته مدینه قایم میشد و کوچهها با سایهها بازی میکردن. سه روز بود که خلافت مثل یه سیب نیمهگازخورده وسط زمین مونده بود و هیچکس دل و جرئت نداشت برش داره. مردم سردرگم تو مسجد جمع شدن و بهم میگفتن: «فقط علی (ع) میتونه جمعش کنه...» یکی از اون عقب داد زد: «آخه کدوم عاقلی این دردسر رو به جونش میخره؟!»
همه ساکت شدن و همدیگه رو نگاه کردن. جوابش رو خوب میدونستن: «علی (ع) ».
علی (ع) گوشه خونه گِلیش رو حصیر نشسته بود و به دیوار ترکخورده زُل زده بود. با خودشون فکر کردن: «این حکومت به کجا میرسه؟ اینا که حالا اومدن دارن در خونهم رو از جا درمیارن، فردا هم باهامن؟»
📍مردم دستبردار نبودن. مهاجرین، انصار، حتی مصریها و کوفیها و بصریها، همهشون پشت در خونه علی (ع) صف کشیده بودن. بالاخره قبول کرد. رفتن مسجد و وسط اون همه آدم که چشم انتظارش بودن گفتن: «میدونم چی میخواین ازم! من اگه قبول کردم فقط برای برقراری عدالته» اینجوری بود که همونجا همه ماستاشون رو کیسه کردن. یکی اون پشت یواشکی گفت: «نه بابا، فقط یه کم دردسر هست، چیز خاصی نیست!» همه خندیدن😒
فرداش علی (ع) شروع کرد. اولین دستوری که داد این بود: «تمام اموالی که خلفا و آقازاده ها و مخصوصا عثمان به قوم و خویشاش داده، پس گرفته بشه.»
🔺چِشمِ طلحه و زبیر از کاسه زد بیرون. شب نشده بود که یکی از تاجرای یهودی خیبر که خیلی زرنگ بود رفت خونه طلحه و گفت: «آقا، پول و اسلحه ما پشت شماست. فقط نذارین این علی کاراش رو پیش ببره. این بشر یه جوری عدالت اجرا میکنه که کاسبی ما رو به فنا میده.»
طلحه و زبیرم که دلشون برای عدالت خیلی نمیسوخت، پریدن وسط معرکه و تو بصره سپاه دوازده هزار نفری جمع کردن. جمادیالثانی سال ۳۶ هجری جنگ جمل به راه افتاد. این وسط عایشه و شتر قرمزش شده بود پرچم جنگ و فرماندهی و دور خودش میچرخید. هر بار که شتر یه دور میزد، یکی از یهودیای خیبر میگفت: «خدا کنه این شتره زودتر خسته نشه...
🚩علی (ع) میون جنگ یه آهی کشید و گفت: «خدایا، میبینی چه خبره؟ اون که زن پیغمبره و اونام که دوشادوش پیامبر تو جنگ ها فرمانده بودن و جانباز جنگن و بقیه شون هم تا همین دیروز اومدن دَم خونهم التماس، اما امروز باهام میجنگن!»
جمل که تموم شد، علی (ع) به کوفه رفت. اونجا معاویه دست به کار شده بود. تو شام، با تاجرای یهودی که زرنگتر از خودش بودن معامله کرده بود. اونا قول داده بودن تا وقتی تجارتشون به راه باشه، آذوقه و اسلحه سپاه معاویه رو تأمین کنن. یه یهودی تو بازار شام زیرلب گفت: «معاویه فکر کرده خیلی زرنگه، ولی یادش نیست ما نسل اندر نسل بازار رو اداره کردیم. میذاریم بازیش رو بکنه، ولی بندهای عروسکش تو دستای ماست.»
⚠️جنگ صفین رسید و معاویه قرآنها رو بالای نیزه زد. یه ریشسفیدی از سپاه علی (ع) گفت: «آقا، بازم این ملت گولشون رو خوردن؟» علی علیهالسلام سری تکون دادن و گفتن: «مشکل اینه که اینا یه عمره گول خوردن و عادت کردن...»
بعد از صفین، خوارج از گوشه و کنار پیدا شدن. تو کوچه و بازار شایعه افتاد که علی (ع) از دین خارج شده! علی (ع) با خودش گفت: «جلالخالق! دیگه فقط همین مونده بود.»
⚜نهروان سال ۳۸ هجری شد جایی برای جنگیدن با همین آدما که فریب خورده بودن. علی (ع) یه شب کنار چاه نشست و به آسمون نگاه کرد: «خدایا! اینا دشمنشون رو کنار خودشون نمیبینن. خنجر رو به سمت من نشونه گرفتن.»
▪️گذشت و گذشت تا رسیدیم به شب ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری. مسجد کوفه پر از آرامش بود. علی (ع) در محراب ایستاد. نماز که شروع شد، ابن ملجم که کلهش پر از احادیث ساختگی و حرفای کعب الاحبار شده بود و قُطام هم تطمیعش کرده بود، شمشیرش رو بلند کرد. یکی از اون عقب تو دلش گفت: «کاش این احمق یه کم فکر میکرد قبل اینکه شمشیر بزنه...» ولی دیگه دیر شده بود.
🔅خون از پیشونی علی (ع) جاری شد و صدای «فُزتُ وَ ربِّ الکعبه» مسجد رو پُر کرد.
👈تو بازار کوفه، یهودیها یه نفس راحتی کشیدن. اما یادشون رفته بود علی با خونش، چیزی کاشته بود که هزار سال بعد هم از خاک در میاومد و بلند میشد...
✍️ سید روحالله حسینی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
سید روحالله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون _قسمت بیست و سوم_طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
10.05M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و سوم: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده»
📝 متن داستان
⤴️ قسمت قبلی
⤵️ قسمت بعدی
📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇
https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🇺🇸 پیشگویی درباره بلاد امارک (آمریکا)
🔺در کتاب فوق که با عنوان جفر امیرالمؤمنین یا علی علیهالسلام در مورد آخرالزمان چه گفت شناخته میشود روایاتی در خصوص کشور و قاره آمریکا به نقل از مولا آمده که قابل تأمل میباشد.(فهرست کتاب را ببینید)
عناوین و مطالب مهم این فصل:👇
●در آخرالزمان در کشوری که امارک نام دارد، قوم یهود نفوذ میکند و بر حکام آن تأثیر میگذارد و این کشور از نظر علمی در جهان پیشتاز خواهد بود و از نظر اقتصادی هم ثروت بسیار زیادی خواهد داشت.
●در امارک انواع لذتها و نعمتها وجود دارد اما دین حکام آن نزدیک به شیطان پرستیست.اکثرمردمش پیرو حضرت مریم عذراء هستند اما یهود بر آنان مسلط است.
●امارک در جهان میتازد و بر جهان مسلط میشود و به کشتار مردم دست میزند اما فتنهای در آنجا رخ داده و عذاب الهی بر آنان نازل خواهد شد.
●حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور خواهند کرد و مانند نوری از ابرها در امارک هم فرود خواهند آمد و در آنجا با همه ظالمان مبارزه خواهند کرد.
⚠️توجه: این پست صرفا جهت ارائه بحث پیشگویی های آخرالزمان است، لطفاً جایی منتشر نکنید❌
#آخرالزمان
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
طبیبِ جان 🇮🇷
🔰 نقشه جامع یهود _ فرقهها و شاخههای یهود در گذر زمان 1⃣ 🔸یهودیت در دوران حضرت موسی علیهالسلام با
4.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️این خاخام یهودی در تظاهرات ضدصهیونیستی در مونترال کانادا در حمایت از فلسطین شرکت کرد و گفت که خداوند یهودیان را از ایجاد کشور و حکومتداری منع کرده و دولت اسرائیل دشمن یهودیت است.
خاخام کوهن نیز گفته بود: اصولا تشکیل یک کشور یا دولت به نام یهود خلاف آموزه های تورات است. یهودیت را باید فقط در تورات جستجو کرد، یهودیت برای هزاران سال وجود داشته است، یهودیان هزاران سال است که سلطنت روحانی را پذیرفتهاند و هیچگاه به دنبال تشکیل حکومت و یک دولت سیاسی نبوده اند. صهیونیسم طغیان علیه خداوند است. اگر شما محق باشید و مورد تایید خداوند، نیازی به اشغال سرزمین ندارید، حق ندارید حقوق دیگران را ضایع کنید و سرزمینی را اشغال کنید. صهیونیست ها، خدا را از زندگیشان خارج کرده اند، بین یهودیت و صهیونیسم سازگاری وجود ندارد.
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
748.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺نماز خواندن یهودیان!
🔸یهودیان سه وعده نماز واجب دارند، صبح و ظهر و شب. نماز جماعت هم دارند که زن و مرد جدا هستند. البته هنگام دعا و نیایش هم زن و مرد جدا باید باشند یعنی زنان پشت پرده یا بالکن باید باشند. قبله شون هم اورشلیم (دیوار غربی معبد سلیمان) هست
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
📜 כ״ד – قسمت ۲۴: «معاویه، یهود و بذر فاجعهی عاشورا»
🎞 پرده اول
🔸دمشق، سال ۴۱ هجری قمری. شبِ شام، مثل همیشه پر از بوی تزویر و نقره و نالهٔ یتیمها بود. در قصر سبز، چراغها روشن بودن و سایهها روی دیوارها میرقصیدن. معاویه، حالا دیگه به ظاهر تنها فرمانروای جهان اسلام بود. علی (ع) رو ترور کرده بودن. حسن بن علی (ع) مجبور به صلح شده بود. و حالا مردی که از روز اول برای قدرت دندون تیز کرده بود، بالاخره رسید به اون تختی که زیرش پُر بود از خون و خیانت.
معاویه از پنجره قصر نگاهی انداخت به آسمون. نیشخندی زد و گفت: «همهش با یه زهر شروع شد... حالا هم که دیگه تموم شد.»
اما اون شب، پایان نبود... بلکه شروع فصلی تازه بود؛ فصلی که خون علی (ع) رو بسترش بود و دسیسه یهود ریشهش.
کنار تخت معاویه، مردانی ایستاده بودن با ریشهای بلند و کلاههای یهودیشکل. کعبالاحبار، تازهمسلمانِ همیشه مشکوک، با تکیه به عصاش آروم در گوش معاویه زمزمه کرد:
«یا امیر! حالا وقتشه روایتهایی بسازیم که خلافتتون رو الهی نشون بده. مردم شام که سوال نمیپرسن، فقط حدیث میخوان.»
وهب بن منبه، یه نفوذی یهودی دیگه هم، تو گوشه دیگهای از اتاق مشغول نوشتن بود. ابوهریره، که حالا بیشتر از سه هزار حدیث به اسمش ثبت شده بود، نیشش تا بناگوش باز بود. بالاخره کاسهاش پر شده بود.
این جماعت، استاد همونایی هستن که امروزه تو هالیوود، نیویورکتایمز و صندوق بینالمللی پول نشستن و با همون تاکتیکها، فقط با کتوشلوار و عطر فرانسوی، دین و خونِ مردم رو میزنن.
🔸یهودیها از زمان فتح شام بازار رو دستشون گرفته بودن. تجارت زیتون و گندم و اسلحه تو دستشون بود. ضرب سکهها زیر نظر سرجون رومی انجام میشد، ولی سود نهایی میرفت تو حساب تجار یهود!
وقتی معاویه خواست بنیامیه رو تثبیت کنه، رفت سراغ همون فرمولی که قرنهاست یهود بلده: پول + رسانه + حدیث (روایت) ساختگی.
👈 تو جلسهای مخفی با بازرگانان یهود دمشق، معاویه با اون صدای تودماغی معروفش گفت:
«تا وقتی پولهاتون پشت منه، علی و خاندانش هیچکاری نمیتونن بکنن.»
اونا هم گفتن: «تا وقتی خلافت از مسیر علی (ع) بیرونه، ما هستیم. ولی اگه روزی حسین (ع) پاشو بذاره تو کوفه، باید آماده باشیم برای قتلگاه...»
یهودیها، مثل همیشه، حسابشده کار میکردن چون بالاخره قرن ها بود کودتا و پيغمبر کشی کرده بو ن و حسابی تجربه داشتن. بر اساس گزارشهای تاریخی، معاویه سال ۴۱ هجری حدود دویست هزار دینار طلا (یعنی چیزی معادل حدود ۲۵ تُن طلا) رو برای تطمیع فرماندهان کوفه هزینه کرد. این یعنی حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان امروز!
🔺یکی از دریافتکنندهها، عبیدالله بن عباس بود فرمانده لشکر امام حسن علیه السلام. همین که سکههای معاویه رو دید، بیخیال امام حسن (ع) شد و شبونه پرید تو اردوگاه معاویه. سپاه امام حسن که صبح بیدار شد، دید فرماندهش نیست؛ مثل یه لشکر بیسر شدن.
همین خیانتها باعث شد امام حسن علیه السلام مجبور به صلح شه و جام زهر بنوشن. ولی اون صلح، بهقول خود امام، «صلحی نبود که باید... بلکه صبری بود از جنس کوه.»😔
تو اون روزا، کعبالاحبار و وهب و امثالشون، با جعل روایتهایی مثل:
«هرکی بر حاکم خروج کنه، از اهل جهنمه!»
یا
«خلافت معاویه، از مشیّت خداست!»
ذهن مردم رو بیحس و خواب کرده بودن.
و در شام، در مساجد پرزرقوبرق، منبریها حدیث میخوندن و صداشون میلرزید از عظمت "یزید"ی که هنوز نیومده بود ولی قرار بود سکاندار فاجعه بشه.
🔸 معاویه، همونقدر که سیاستمدار بود، بازیگر هم بود. یه روز قرآن رو بالا میبرد، یه روز خطبه میخوند، ولی پشتپرده تو بازار اسلحه با یهودیها چونه میزد برای خرید شمشیر و زره و سپر.
✴ و درست همون موقع بود که در دل شب، کنار قصر سبز دمشق، پسری از دل شب به دنیا اومد؛ اسمش یزید بود!
پسری که با ژن پدرش، نطفهاش با شراب و طبل و طلا بسته شده بود. و قراره بود ادامهی راه پدر باشه؛ راهی که به عاشورا ختم میشد.
ادامه در پست بعدی 👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
... ادامه قسمت قبل👆
🎞 پرده دوم
هر شب، دور قصر خضراء صدای دف و نی بلند بود؛ و توی قهوهخانهها، کعبالاحبار حدیث جدید میداد:
«معاویه، کاتب وحی بوده؛ پس اطاعتش اطاعت خداست!»
و مردم شام هم، با نون و روغن زیتون و خوابیدن تو سایه بازار یهود، گفتن: "الحمدلله که سرمون بیکلاه نیست!"
ولی در واقع، اون سرها همون موقع کلاه گشادی رفته بود روشون.
تو کوفه هم اوضاع بهتر نبود. معاویه بعد از صلح با امام حسن (ع)، تو ظاهر تعهد داد که به اهل بیت دست نزنه. ولی در باطن، پروژهی تخریب شخصیت اهل بیت رو با تمام قوا پیش برد.
اولین قدمش:
💰 خرید وجدانها؛ سال ۵۰ هجری، فقط برای تطمیع زعمای قبایل عراق، چیزی حدود چهارصد هزار دینار طلا هزینه شد. یعنی چیزی در حدود ۵۰ تن طلا ــ معادل با ۴۰ هزار میلیارد تومان امروز! با این پول، نهفقط لشکر ساخت، بلکه وجدان تاریخ رو هم گرو گرفت.
و همون موقع بود که مأموران معاویه رفتن در خفا، و روضهخونهایی رو خریدن که بهجای نام علی، دم از فضیلت «ابوسفیان» بزنن. در کوفه، رو منبرها علی (ع) لعن میشد، و امام حسن (ع) با تهمت «مذلّ المؤمنین» یاد میشد!😔 و حتی بخشنامه رسمی زد به فرماندارانش که لعن علی علیهالسلام باید به صورت رسمی در نمازها و منبرها گفته بشه و به کودکان هم آموزش داده بشه...
✴ معاویه کاری کرد که وقتی پسرش یزید، به خلافت رسید، مردم شام گفتن: "همون بهتر که یکی از ما باشه. ما که از حسین چیزی نمیدونیم، ولی یزید که دستکم کارناوال بلده راه بندازه!"
🔻 ولی شاید مهمترین پروژهای که در دل همین شبها شکل گرفت، پروژه «وارونهسازی روایت اسلام» بود.
ابوهریره، در اواخر عمر، تو بصره خونهای داشت با باغی بزرگ. همه از خودش میپرسیدن این همه ثروت از کجا اومده؟!
همون مردی که روایت کرده بود:
«افضل الجهاد، کظم الغیظ»،
در روزهای جنگ صفین، پشت خیمه معاویه نشسته بود و میگفت: "در فتنهها باید ساکت بود." و وقتی پرسیدن چرا حدیثی از علی نقل نمیکنی؟ گفت: «میترسم شمشیر شامیا زبانم رو قطع کنه!»
کعبالاحبار، از یمن تا دمشق، حدیث ساخت. وهب بن منبه، با فتواهای عجیب، کاری کرد که قصه یهود بنیاسرائیل تبدیل بشه به اسطوره تاریخ اسلام! و همه اینا، برای آماده کردن ذهن مردم بود؛ برای روزی که حسین بن علی، بخواد از مدینه حرکت کنه...
اما اون روز هنوز نرسیده بود.
✴ اینجا، درست در این تاریکیِ مرموزِ بین سالهای ۴۱ تا ۵۹ هجری، بذری کاشته شد؛ بذری که ریشهاش تو سکههای طلا بود، شاخههاش تو روایات ساختگی، و میوهش فاجعهای شد به نام عاشورا.
➕و ما امروز، وقتی نیویورک تایمز رو ورق میزنیم، یا تو نتفلیکس فیلم ضدشیعی میبینیم، یا پروژه «اسلام رحمانی آمریکایی» رو میشنویم، باید بدونیم که اینا ادامهی همون حدیثهایییه که تو شبهای شام، کنار معاویه، توسط یهودیان نفوذی و مزدورهای فتنهگر نوشته شد.
ادامه در پست بعدی 👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba