eitaa logo
♥️شهیدانه♥️
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مقام‌معظم‌رهبری: جهادتبیین‌فریضه‌قطعی‌وفوری‌است. مارا‌به‌دیگران‌معرفی‌کنید👇 🌱°https://eitaa.com/Javananeshohadayi🌱 آیدی @shahideh14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین علیه السلام: مبادا خانواده ات و دوستدارانت، به واسطه تو، بدبخت ترين مردمان باشند! لا يَكُن أهلُكَ وذو وُدِّكَ أشقَى النّاسِ بِكَ غررالحكم حدیث 10199
میفرمایند؛ حتی اگر می دانی جور نمی شود اما باز هم دنبال رفتن باش و خودت را به درودیوار بزن! که دغدغه زیارت داشتن عینِ زیارت کردن است!
آیت‌الله‌مجتھدی: اگر دیدی نمازتان به شما لذت نمےدهد قبل از تکبیر و شروع نماز بگویید : صلےالله‌علیك‌یااباعبدالله‌الحسین"؏"♥️' آن نماز دیگر عالے میشود!(:✨ 🍃🍃 🍃🍃 🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا کانالمون رو به دیگران هم معرفی کنید🙏🏻🙃 °https://eitaa.com/Javananeshohadayi
💢 💎دائم الوضو بودن توفیقی است كه به لطف خدا چنانچه شامل حال انسان شود دارای آثار و بركاتی فراوان می‌باشد 💠 اینکه انسان دائم با طهارت باشد خواه ناخواه اين طهارت بیرونی ابزاری خواهد شد برای طهارت درون ♻️در واقع می‌شود گفت وضو بر وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بيشتر می‌نماید 📌 برای تقرب به امام مهربانمان سعی کنیم همیشه با وضو باشیم 🔹امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: وضو گرفتن بر روی وضو ده حسنه است وسائل الشيعه جلد۱، صفحه۳۷۶ 🔹رسول خدا ﷺ می‌فرماید: بر وضو مواظبت نمی‌كند مگر مؤمن مستدرک الوسائل، جلد۱، صفحه۳۵۶ 🔶امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: هر کس وضو بگیرد سپس به رختخواب خود برود و بخوابد بستر او مانند مسجد او خواهد بود 😴خوابیدن با وضو مانند روزه‌دار شب زنده‌دار است وسایل الشیعه جلد۱، صفحه۳۷۸ 💎رسول اکرم ﷺ فرمودند: زیاد وضو بگیرید خداوند عمر شما را زیاد می‌کند اگر توانستی شب و روز با طهارت باش اگر در حال طهارت بمیری شهید خواهی بود امالی المفید، صفحه۶۰، حدیث۵ وسائل الشیعه، جلد۱، صفحه۳۷۷ ✅برای تقرب به امام زمان عج ↫◄ همیشه با وضو باشیم ↫◄ با وضو بخوابیم ↫◄ تمام روز با وضو باشیم
یڪبار ڪہ‌ جلوی دوستانم‌ قیافہ‌ گرفتہ‌ بودم😎 ابراهیم‌ ڪنارم‌ آمد و آرام‌ گفت: نعمتے‌ ڪہ‌ خداوند‌ بہ‌ تو‌ داده بہ‌ رخ‌ دیگران‌ نڪش!...✨🌱 🧀⃟💛|↜
💌 🌹شهـــید مصطفی چمران : 🌷┤♥️ ! ' ✨خدایا، آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند، آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند، آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند، آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند. 🙏 پس خدایا، به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند، خیر و نیکی برسان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎇 شب 12 💮💖💮 "رحمت خدا" 🔸 مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ... 🔸 هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده! 👌🏼تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت... 🔹نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... خنده روی لبش خشک شد. 🔻با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت، نمی دونم ... 😓 مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین: - شرمنده ام علی آقا،دختره 😢 نگاه علی خیلی جدی شد. هیچ وقت، اون طوری ندیده بودمش! با همون حالت، رو کرد به مادرم: - حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید؟☺️ 🔹مادرم با ترس ،در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... ❤️ اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه...😭 🔻 بدجور دلم سوخته بود ... - خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟!☺️ دختر رحمت خداست ، برکت زندگیه ... خدا به هر کی نگاه کنه بهش دختر میده... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ... و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... 🔹با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاقه و با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... 😭 دخترم رو بغل کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار زد/ چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... 😊 دونه های اشک از کنار چشمش سرازیر شد ... - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ؛ حق خودته که اسمش رو بزاری😊☺️ 🔸اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید...💞 خوش آمدی زینب خانم... خوش اومدی عزیز دل بابا...😌 و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی.... از سر شوق...
🌠 شب ۱۳ 🌷 عین پاکی... 🔹 بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد ... ⭕️ حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه! اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت... 🔸خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل یه پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... 🔸 اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ...😢 🔸اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... 🔹اون روز ... همون جا توی در ایستادم ... فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... 🔹همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...🙄 🔹تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه! 🔸 نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... 😭 🔸من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد... ادامه دارد .....