eitaa logo
♥️شهیدانه♥️
111 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مقام‌معظم‌رهبری: جهادتبیین‌فریضه‌قطعی‌وفوری‌است. مارا‌به‌دیگران‌معرفی‌کنید👇 🌱°https://eitaa.com/Javananeshohadayi🌱 آیدی @shahideh14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃 💚 همه‌ی زندگی‌ام بیمه‌ی حرز حسن است من دعا گیرِ حسن، زنده‌‌ی ناد حسنم با تمام کرَمش،در حرمش،خاک،پُر است هرکجایی که حرم هست، بیاد حسنم  💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 ای ڪه روشن✨ شود از نـور تو هر جهان روشنـــای دل من♥️ حضرت خورشـید 🤚✋ کاش.... هر روز صبح یادمان می افتاد که چه قدر دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!! 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷 سلام بروی ماهتون رفقا جان☺️🤚 🌸 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸
📖به وقت رمان📖
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید توی گفت و گو با اونا فهمیدم سید مسئول بسیج مسجده و خواهرش رو که مسئول واحد خواهران مسجده رو خانم کاظمی صدا میزنن یعنی به فامیل شوهرش! زهرا خانم منو که گذاشت پیش بچه ها خودش رفت ... ماهم کارامون تا نزدیکای اذان مغرب طول کشید بچه ها یکی یکی رفتن خونه فقط منو شیدا موندیم که حسابی باهم صحبت کردیم من داشتم کارتون های خالی شکلات رو یکی میکردم که در دفتر مدیریت مسجد رو زدن درو باز کردم سید رو دیدم که طهورا رو بغل کرده بود بادیدن من یک لحظه مکث کرد طهورا خندید و گفت خاله نرگسسسس ودستاشو دراز کرد سمتم که بغلش کنم یجوری که با سید برخورد نکنم طهورا رو گرفتم و بردم تو دفتر در دفتر خیلی سنگین بود و به راحتی باز نمیشد حدس میزدم به خاطر همین سید خودش طهورا رو آورد دفتر تا وقت نماز طهورا پیشم بود انگار زهرا خانم غیبش زده بود دست طهورا رو گرفتم و باخودم به سمت صف های نماز بردم وقتی از سجده سرمو بلند کردم طهورا نبود😰 نمازمو با استرس و دلهره تمام کردم بدون تعقیبات از جام بلند شدم و همون جا تا ته مسجد رو دید زدم انگار تو دلم رخت میشستن کولمو برداشتم و با بغض رفتم تو حیاط مسجد وقتی دیدم تو حیاط هم نیست ،بغضم ترکید تکیه دادم به دیوار مسجد و فقط گریه کردم همش دلم شور میزد ... دیگه خیالات ولم نمیکرد.. 🌾🌸 ✨』
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید با همون چشمای خیس راه افتادم که برم یه گوشه ی دنج مسجد گریه کنم توی حیات پشتی مسجد یه صندلی دیدم که‌زیر یه پنجره بود یه نگاهی به صندلی کردم تمیز بود بدون وسواس روش نشستم و هق هق گریه هام بلند شد کل حیاتو با گریه گشته بودم حالا اومده بودم تو تنهایی گریه کنم خیلی بلند گریه میکردم پاهام رو جمع کردم تو بغلم و پیشونیمو روی زانو هام گذاشتم صدای گریه هام که قطع شد یهو احساس کردم یه صدایی میاد انگار دو نفر دارن باهم حرف میزنن -بی معرفت شدی داداش حسین، بهونه ی زن و بچه میاری واسه ی ما؟زنت از رفیقات که مهم تر نیست؟😂 -ای بابا مگه میزاره از کنارش جُم بخورم !😬داش ممد زن نگیریا از من به تو نصیحت زن نگیر😪! -نه بابا کی به من زن میده😂؟ همینجوری داشتن راه میرفتن و حرف میزدن که به من رسیدند هر دوتا با دیدن من سرشونو انداختن پایین که متوجه شدم یکی شون سیده! سریع از جا پریدم و گفتم سید طهورا کجاست؟ وقتی به من دادینش خانم کاظمی اصلا نیومد طهورا همش پیش من بود ولی سر نماز غیبش زد همه جا رو دنبالش گشتم نیست شرشر اشک چشمام میبارید .. قلب سید از نگرانی میتپیدصدای نفساش رو میشنیدم، حتما بیشتر از من نگران شده بود! فی الفور گوشیشو در آورد و زنگ زد زهرا خانم -سلام زهرا کجایی؟ طهورا پیشته؟ -سلام داداش تو ماشینم رضا اومد دنبالم، دارم میرم خونه، اره طهورا پیشمه ، چطور؟؟ از عمد صدا رو گذاشته بود رو بلندگو تا من هم بشنوم نزدیک گوشی شدم و گفتم سلام خانم کاظمی من فکر کردم طهورا گم شده! -سلام عزیز دلم ببخشید شما که داشتین نماز میخوندین من انتهای مسجد بودم طهورا منو دید اومد سمتم باید بهت میگفتم ، اصلا هواسم نبود که ممکنه نگران بشی واقعا ببخشید عزیزم -نه مهم نیست خدا ببخشه😊 🌾🌸
💎این‌ جوریه که میگـن : الرفیق‌ ثـم‌ الطریق حواستـون‌ بـاشه چه کسی رو برای رفـاقت‌ انتخـاب‌ می کنید..👆👆✅ از این‌ رفاقتـا‌ که تھش‌ شھـادته❤️❗️
✾••--• از شهید ‎چمران پرسیدند: تعهد بهتر است یا تخصص؟ در پاسخ گفت: می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آن را می پذیرم، اما می گویم: آنکس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست. 🕊️۳۱خردادماه سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد.
🌺 بدی‌هاۍ ڪوچڪ را ڪوچڪ مشمار ڪه میڪروب ها با همه‌ٔ ڪوچڪی، اگر در جاۍ خود بنشینند، فیل ها را و آدم ها را از پای در مۍآورند. «نامه‌های بلوغ ص ۱۵۸»
❗️اگر امــر بہ معــروف و نهـی از منڪــر نڪنیــم، حسیـن بن علےها (ع) بہ ڪربلاها خواهنـد رفت و تاریـخ دوباره تڪرار خواهـد شد ...😧
🚨 تشریفات اضافی ممنوع 🔘 سردار شهید شوشتری: 💠 در زمان به اتفاق مقام معظم رهبری که در آن زمان بودند برای بازدید از ۲۱ امام رضا علیه السلام عازم شدیم. ایشان از قبل فرموده بودند « کم بیاورید، یک یا دو ماشین کافیست» وقتی از بیرون آمدیم، دیدیم حدود ده ماشین دیگر پشت سر ماشین ما در حال حرکت هستند. حضرت آیت الله خامنه‌ای خیلی به راننده گفتند: ! کمی به نظر می‌رسیدند. بلافاصله رو به من کردند و فرمودند: از ماشین دومی به بعد یا به اهواز بر می‌گردند و یا اگر قصد آمدن دارند، خودشان تنهایی بیایند. چه دلیلی دارد پشت سر ما راه بیفتند؟ وقتی من که هستم با یک حرکت کنم، دیگران می‌گیرند و این کار، رسم می‌شود. برای من دو در یک یا دو ماشین، کافیست. 📘 خورشید در جبهه، ص ۱۴۶