✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
|🌱قال علی عليھ السلام : |° لاَ غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لاَ فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لاَ مِيرَاثَ كَالاَ
|🌱قال علی عليه السلام :
|°الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ، وَصَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.
||°صبر دوگونه است صبر بر آنچه دوست نمیداری صبر بر آنچه دوست داری
|||°Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following: Patience is of two kinds: patience over what pains you, and patience regarding what you covet.
#حکمت_پنجاہ_پنجم_نھج_البلاغہ
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
#حی_علی_الصلاة
👌مواظبت برنمازها
والذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظون
مصلین کسانی هستند که مواظب نماز خویشندوهمه اوقات نمازراحفظ میکنند
🍃سوره معارج آیه ۳۴🍃
#نماز_اول_وقت
کانال جوانان انقلابی
@javananenghelabi
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
💖 بسـم الله الرحـمن الرحـیم 💖
👈فهرست اسامی بزرگواران درختـم قـرآن
💠📖 «ختم قرآن»
#توجه
💠 جزء مورد نظر رو اعلام کنید 📖
💫نوزدهمین(9⃣1⃣) دوره ختم قران💫
📖🔰«««﷽»»»🔰📖
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن،اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
با توکلـ به نامـ اعظمتـ یا رحمانـ یا رحیمـ
﷽📖 #جزء1) 👈 t
﷽📖 #جزء2) 👈 t
﷽📖 #جزء3) 👈 حیدری
﷽📖 #جزء4) 👈 صلوات
﷽📖 #جزء5) 👈 صلوات
﷽📖 #جزء6) 👈 ....M
﷽📖 #جزء7) 👈 فروغ
﷽📖 #جزء8) 👈 صلوات
﷽📖 #جزء9) 👈 یا فاطمہ زھرا
﷽📖 #جزء10) 👈 سلام بر مھدی
﷽📖 #جزء11) 👈 ...Z
﷽📖 #جزء12) 👈 مشتاق زیارت
﷽📖 #جزء13) 👈 یا فاطمہ زھرا
﷽📖 #جزء14) 👈 یاس کبود
﷽📖 #جزء15) 👈 tanha
﷽📖 #جزء16) 👈 یا مھدی ادرکنی
﷽📖 #جزء17) 👈 کنیز الزھرا
﷽📖 #جزء18) 👈 یا امام رضا (ع)
﷽📖 #جزء19) 👈 کنیز الزھرا
﷽📖 #جزء20) 👈 یا محمد (ص)
﷽📖 #جزء21) 👈 F
﷽📖 #جزء22) 👈 بانوی دمشق
﷽📖 #جزء23) 👈 لبیک یا مھدی
﷽📖 #جزء24) 👈 منتظر ...
﷽📖 #جزء25) 👈 یا اللہ
﷽📖 #جزء26) 👈 قاسم ھنوز زندہ ست
﷽📖 #جزء27) 👈 یا علی
﷽📖 #جزء28) 👈 قاسم ھنوز زندہ ست
﷽📖 #جزء29) 👈 یا مھدی (عج)
﷽📖 #جزء30) 👈 گدای فاطمہ
❣ الّلهُــــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
اجرکم عندالله🌺🌺🌺
مهلت تلاوت:-یک هفته
ایدی 👇👇
@kaniz_zeinab12
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 💖 بسـم الله الرحـمن الرحـیم 💖 👈فهرست اسامی بزرگواران درختـم قـرآ
°○🌸🌸○°
ختم قران این ھفتہ ھم بہ پایان رسید اجر ھمگی با حضرت مادر و امام عصر (عج) 🍃
✴️ چشمت به نامحرم می افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!
اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو: «یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحْبوبْ صَلِ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمد»
#شیخ_رجبعلی_خیاط
#حجاب
#عفاف
کانال جوانان انقلابی
@javananenghelabi
#دلتنگی_شهدایی☀️🌿
.
.
آزمودم دل خود را
به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو
خشنود نکرد...!
#مولانا
.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🍃
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
تولدت مبارک ...🌸
رفقا :
🎊🎉امروز تولد شهید محمدرضا تورجی زاده ی عزیز هست .🎈
برای هدیه به شهید بزرگوار 5 شاخه صلوات💐 هدیه کنیم .
# شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🕊
#از_همگی_التماس_دعا
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
کیا برای رفع کرونا به دستور حضرت آقا عمل کردند؟
🌱 فرمود دعای هفتم صحیفهٔ سجادیّه رو بخونید؛
ذکر یونسیّه صد مرتبه رو هم فرمودند.
*⭕ این دستورات باید همگانی شود.*
🤲🏻 شبها صد مرتبه ذکر یونسیّه در سجده، و بعد عرض: دعای هفتم صحیفهٔ سجادیّه.
✅ مگر سیدحسن نصرالله نگفت رمز پیروزی ما در جنگ ۳۳ روزه، عمل به دستور رهبری مبنی بر خواندن دعای جوشن صغیر بود؟!
*پس چرا برای رفع کرونا به دستورات حضرت آقا عمل نمیکنیم!؟*
چرا تعلل؟
چرا تنبلی و کاهلی؟
👇👇👇👇👇👇
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
🌹دعای هفتم صحیفه سجادیه 🌹
الهم صل علی محمد و ال محمد و
عجل فرجهم
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ
يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ
يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ،
وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ،
وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ،
وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ.
فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ،
وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ.
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ،
وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ،
لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ،
وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ
وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ،
وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ.
وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ.
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ،
وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ،
وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ،
وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ،
وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ،
وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ،
وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً،
وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً.
وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ.
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
🌹ترجمه دعای هفتم:
اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده ميشود، و اي آن كه سختيِ دشواريها با تو آسان ميگردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست.
سختيها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به ارادهي تو موجود شوند،
و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند.
تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواريها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني.
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آوردهاي و به سوي من روان كردهاي.
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار.
اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بيطاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو ميتواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايستهي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
🌹التماس دعا🌹
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
[ عکس ]
♦️مؤمن خلّاق و زیرکه و راه حل رو پیدا می کنه...
🔹چطوری سر حرف رو باهاش باز کنم؟
🔹یه وقت تلخی نکنه، بد و بیراه نگه و ...
🔹چطور هم حرفم رو بهش بزنم و هم بدش نیاد؟
🔹چطور وظیفه امر به معروفم رو انجام بدم؟
🔹اون دختر خالمه یا دوستمه یا همکلاسیمه یا همسایمونه یا... دختر خوبیه ولی حجابش خوب نیست.
💪یه موج آفرینی جهادی و پر قدرت با در نظر گرفتن شرایط موجود کرونایی
🌺یه یا زهرا بگین و در اتاق فکر ما در کانال زیر وارد بشین👇👇👇
🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
#کاری_باید_کرد
#حجاب_یادگار_حضرت_زهرا_س
#به_فضل_خدا_کرونا_را_شکست_خواهیم_داد
🆔پیامرسان ایتا :
https://eitaa.com/shamseh_isf
پیامرسان سروش :
sapp.ir/shamseh_isf
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهارم 💠 انگار گناه #ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد که
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_پنجم
💠 هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از #درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه میگوید. بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازهام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم.
از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانهام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانهام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود.
💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بیحالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم :«نازنین!»
درد از روی شانه تا گردنم میکشید، بهسختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پردهای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم.
💠 صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند. ردّ #خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد.
میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد که با هر دو دستش صورتم را #نوازش میکرد و زیر لب میگفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا!»
💠 او با همان لهجه عربی به نرمی #فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به #عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود که با نفسهایی بریده پرسیدم :«اینجا کجاس؟»
با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد :«مجبور شدم بیارمت اینجا.»
💠 صدای #تکبیر امام جماعت را شنیدم و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به #مسجد عُمری آورده است و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد :«نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!»
سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند و با مهربانی دلداریام داد :«اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!»
💠 و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد :«تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت #نماز نخوندم! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم #سوریه بوده و الان نماد مخالفت با #بشار_اسد شده!»
و او با دروغ مرا به این #جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم :«تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بیپاسخم کلافه شد که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد :«هسته اولیه انقلاب تو #درعا تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا!»
💠 و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم :«این چند ماه همه شهرهای #سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟»
حالت تهوع طوری به سینهام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از #ترس تنهایی جان میدادم که به التماس افتادم :«کجا میری سعد؟»
💠 کاسه صبرم از تحمل اینهمه #وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بیاختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت :«میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگیام فرار کرد.
تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزهای که نمیدانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بیاجازه داخل شد.
💠 از دیدن صورت سیاهش در این بیکسی قلبم از جا کنده شد و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این #رافضی را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید :«برای کی جاسوسی میکنی #ایرانی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کپی مجاز نیست
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi