eitaa logo
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
9.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
757 ویدیو
2 فایل
وقتی تو ساحل زندگی،جَزر بیاد سراغت،یهو تنهای تنهامیشی! نویسنده رمانها:فاطمه صداقت✍️ 🚫کپی🚫 راه ناتمام💖 عروسک پشت پرده(چاپ شده)🔦 حس خفته💍 دورهمی(چاپ شده)💑 شامار💟 کوچه پشتی🌿 تیرا🧩 راحله🌷 📌جمعه ها تعطیلیم📌 تبلیغ @TabPaeez ادمین @HappyFlower
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و ادب خدمت همراهان گرامی. رمانی که از امروز با اون درخدمتتون هستیم یه رمان متفاوت هست. توش چالش‌های خاص و متفاوتی داره. موضوعش بحث برانگیز و حساسه. همین ابتدا باید تاکید کنم که اگر صبرتون کمه، اگر زود قضاوت می‌کنید، اگر قوه تحلیل شخصیت‌ها رو ندارید، اگر فکر می‌کنید اعصابتون نمی‌کشه و همه این صحبت‌ها که تو گروه و حرف ناشناس زده می‌شه😁 پس بنظرم تیرا رو نخونید. تیرا موضوعش چالشیه. موضوعیه که با ریسک سراغش رفتم. پس خواننده‌ای که داره این رمانو می‌خونه باید فقط با تیرا کاراکتر اصلی همراه بشه. نقدش نکنه، قضاوتش نکنه،سرزنشش نکنه فقط با اون همراه بشه. خودشو بذار جای تیرا با اون ویژگی‌های خاص خودش و سعی کنه درکش کنه. بفهمتش. در آخر اگر زود خسته می‌شید زود حوصله‌تون سر می‌ره یا دوست دارید رمان‌هایی بخونید که فقط گل و بلبل باشه، تیرا برای شما نیست☺️ نام رمان: تیرا نویسنده: فاطمه صداقت موضوع: اگه تنهایی و تنها موندن خوب بود خدا تو قرآن تاکید نمی‌کرد که از خودتون زوجی خلق کردم که با اون به آرامش برسین! رده سنی: همه‌ی آدم‌ها.(آدم‌هایی که قوه تحلیل دارن و زود خسته نمی‌شن) ژانر: ، ، واقعیه؟ برداشت آزاده از چند زندگی واقعی مقدمه: گاهی میان هیاهوی خانه و شلوغی رفت و آمدها، دلم می‌خواست به پشت‌بام پناه ببرم و گوش‌هایم را بگیرم. چشمانم را ببندم و نفس عمیق بکشم. فقط تنها باشم. تنهای تنها. من آرامش را در تنهایی جستجو می‌کردم ولی...
♨️♨️♨️♨️مرده رفتن زنش به دورهمی با دوستاشه، ولی زنه لجباز این کار رو‌می‌کنه. مچش رو‌می‌گیره و میره دم خونه دوستش.بیا ببین با زنش چه کار کرد...😭😭😭 لطفا زیر ۱۸ سال نیاد🙏🙏 لطفا❗️ ⬅️⬅️♨️♨️♨️ ، ⛔️واقعی و دردناک⛔️ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
♨️♨️♨️♨️مرده رفتن زنش به دورهمی با دوستاشه، ولی زنه لجباز این کار رو‌می‌کنه. مچش رو‌می‌گیره و میره دم خونه دوستش.بیا ببین با زنش چه کار کرد...😭😭😭 لطفا زیر ۱۸ سال نیاد🙏🙏 لطفا❗️ ⬅️⬅️♨️♨️♨️ ، ⛔️واقعی و دردناک⛔️ https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
یه‌ انتخاب‌ سخت‌ بین‌ دل و عقل!💞 بهنام تمام مدت مشکوک نگاهم می‌کرد. من هم با سختی از زیر نگاه‌های مشکوکش فرار کرده بودم.😓 هم دلم براش می‌سوخت هم نمی‌تونستم از فکر بچه‌های احسان و آوارگیشون بیرون بیایم. اون همه کشمکش برای منی که همیشه دنبال آرامش بودم خود عذاب بود. «منی که می‌خواستم همیشه تنها بمونم و مجردی زندگی کنم»، حالا دو تا خواستگار خوب و پر و پا قرص داشتم که مونده بودم کدومشونو انتخاب کنم؟🥺 «کدومشون به من بیشتری داره؟» یا ؟ بالاخره تصمیممو گرفتم. هرچند که برام دشوار بود. از آینده‌ی مبهمم می‌ترسیدم ولی تصمیمم رو گرفتم و به سختی یکیشونو انتخاب کردم...💔 https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c ❤️‍🔥