#پارت_واقعی😍
#پارت125
از نبود #احسان استفاده کردم. یک #دامن و بلوز آستین کوتاه به تن کردم و با #شیطنت وارد تراس شدم. سوز #هوا باعث شد بلرزم. #گوشهای نشستم و تو خودم جمع شدم. چند ثانیه بعد #صدای احسان بلند شد:
#تیرا خانومم، کجایی #عزیزم؟
جواب ندادم، بلندتر گفت: تیرا جان کجا #غیبت زد؟
در تراس باز شد و احسان سرشو به #طرفم چرخوند. با دیدن موهای باز و #پریشونم و صورتم که آرایشی #ملیح روش بود، چشماش پر از #شیطنت شد. آروم گفت: تیرا خانوم؟
مهربون جواب دادم: بله #آقا.
خنده ای کرد. اومد کنارم و گفت:...
😍❤️
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان تیرا❤️🔥
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
#پارت_واقعی😍 #پارت125 از نبود #احسان استفاده کردم. یک #دامن و بلوز آستین کوتاه به تن کردم و با #شی
داشتم کیانو آروم میکردم که مادر شیرین به احسان غرید:
- پس بگو... با این دختره #سَروسِری داشتی... زدی شیرین منو کشتی تا راحت به #عشقوحالت برسی. آره؟
احسان جلو اومد تا ازم دفاع کنه:
-اون اینجاس چون بچهها باهاش #انس گرفتن! اومده کمکمون.
مادر شیرین اخمهاشو تو هم کرد:
-میرم ازت #شکایت میکنم احسان! معلوم نیست چطوری تصادف کردی که #خودتبمونی شیرین من بمیره!
#اشکهام دیدمو تار کرده بود:
- تقصیر منه، یادم رفت بگم #لاستیکهای ماشین خرابه.
#احسان بلند فریاد زد:
-بس کن #تیرا میگم #تقصیر خودم بوده!
مادر شیرین با تنفر به من و احسان نگاه کرد:
-اشک #تمساح نریز. قول میدم سر سال نشده شما #دو تا با همید!
یهو یه صدای آشنا از راه پله ها اومد که تمام تنم لرزید از حضورش:
-....😱🙈
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
#پارت_48 پارت واقعی رمان
#عاشقانه_اجتماعی❤️
با چند رمان کاملِ دیگه تو کانال
داشتم کیانو آروم میکردم که مادر شیرین به احسان غرید:
- پس بگو... با این دختره #سَروسِری داشتی... زدی شیرین منو کشتی تا راحت به #عشقوحالت برسی. آره؟
احسان جلو اومد تا ازم دفاع کنه:
-اون اینجاس چون بچهها باهاش #انس گرفتن! اومده کمکمون.
مادر شیرین اخمهاشو تو هم کرد:
-میرم ازت #شکایت میکنم احسان! معلوم نیست چطوری تصادف کردی که #خودتبمونی شیرین من بمیره!
#اشکهام دیدمو تار کرده بود:
- تقصیر منه، یادم رفت بگم #لاستیکهای ماشین خرابه.
#احسان بلند فریاد زد:
-بس کن #تیرا میگم #تقصیر خودم بوده!
مادر شیرین با تنفر به من و احسان نگاه کرد:
-اشک #تمساح نریز. قول میدم سر سال نشده شما #دو تا با همید!
یهو یه صدای آشنا از راه پله ها اومد که تمام تنم لرزید از حضورش:
-....😱🙈
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
#پارت_48 پارت واقعی رمان
#عاشقانه_اجتماعی❤️
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
تو برای تنهایی زندگی کردن ساخته نشدی #نکته مهم امروز لینک ناشناس⬇️ https://harfeto.timefriend.net
•
رمان #تیرا
یادتونه تیرا همه چیز داشت به همه چی رسیده بود ولی تنها بود...
رمان جذاب تیرا رو اگر نخوندی بیا بخون..
من اینجام👇👇
@Happyflower
#پارت_واقعی😍
#پارت125
از نبود #احسان استفاده کردم. یک #دامن و بلوز آستین کوتاه به تن کردم و با #شیطنت وارد تراس شدم. سوز #هوا باعث شد بلرزم. #گوشهای نشستم و تو خودم جمع شدم. چند ثانیه بعد #صدای احسان بلند شد:
#تیرا خانومم، کجایی #عزیزم؟
جواب ندادم، بلندتر گفت: تیرا جان کجا #غیبت زد؟
در تراس باز شد و احسان سرشو به #طرفم چرخوند. با دیدن موهای باز و #پریشونم و صورتم که آرایشی #ملیح روش بود، چشماش پر از #شیطنت شد. آروم گفت: تیرا خانوم؟
مهربون جواب دادم: بله #آقا.
خنده ای کرد. اومد کنارم و گفت:...
😍❤️
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان تیرا❤️🔥
من #تیرام!
#دختری که #آرزوش تنها و مجردی زندگی کردنه و حالا که به آرزوش رسیده تو یه #دوراهی بدی قرار گرفته . دختری که نمیدونه باید #بهنامعاشقپیشه رو انتخاب کنه یا #احساندلشکسته ! اصلا باید ازدواج کنه یا از زندگی مستقل و مجردیش لذت ببره؟
تو هم گوشه ای از ذهنت به زندگی مجردی فکر می کنی و ... 🤔
هنوز رمان تیرا رو نخوندی ؟ پس اگه آب دستته بزار زمین و زندگی زیبا و پر فراز و نشیب #تیرا رو بخون ... 🏃♀🏃♀
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
«تیرا یک رمانه ولی حقیقت !»