eitaa logo
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
9.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
768 ویدیو
2 فایل
وقتی تو ساحل زندگی،جَزر بیاد سراغت،یهو تنهای تنهامیشی! نویسنده رمانها:فاطمه صداقت✍️ 🚫کپی🚫 راه ناتمام💖 عروسک پشت پرده(چاپ شده)🔦 حس خفته💍 دورهمی(چاپ شده)💑 شامار💟 کوچه پشتی🌿 تیرا🧩 راحله🌷 📌جمعه ها تعطیلیم📌 تبلیغ @TabPaeez ادمین @HappyFlower
مشاهده در ایتا
دانلود
بگـذارید و بگـذرید ببینـید و دل مبنـدید چشـم بینـدازید و دل نبـازید کـه دیـر یا زود باید گذاشـت و گذشــت . . . °• امیرالمؤمنین علیه السلام •° سلام مهربونا❤️
« حسین آقا» به قلم:فاطمه صداقت خاطرات رزمنده مجاهد آقای «حسین رئیسی» از اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل تا فتح خرمشهر. مزه‌ی آزادی می‌چسبید به جانمان! با اینکه بوی دود و خون شده بود عطر لحظه‌ها و تصویر هم‌رزمان پرپر شده، قاب ذهنمان. «هرشب حوالی ۲۱ کانال جزر تنهایی» https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
#قسمت_13 برادر سروی داخل کوپه شد و در را بست. از آن نفس‌های تندی که می‌کشید معلوم بود حسابی درحال ح
نیمه‌های روز بود که به ایستگاه رسیدیم. وسیله‌هایمان را جمع و جور کردیم و یکی یکی پیاده شدیم. باید سوار اتوبوس می‌شدیم تا به اندیمشک و سپس دوکوهه برسیم. درمورد دوکوهه خیلی نمی‌دانستیم. در قطار با بچه‌ها کمی درموردش حرف زده بودیم ولی هنوز دقیق نمی‌دانستیم. برادر سروری همه‌مان را جمع کرد. از ظاهرمان معلوم بود رزمنده‌ایم و نگاه‌ها به ما مهربان و با محبت بود. سوار اتوبوس که شدیم کم‌کم درمورد دوکوهه اطلاعاتمان بیشتر شد. اینکه آن‌جا قبل از انقلاب پادگان پشتیبانی ارتش بوده، که برای لشکر۹۲ زرهی اهواز و مقر‌های نظامی جنوب غربی کشور تعبیه شده بود. همچنین ساختمان‌هایی برای نظامیان خدمت‌کننده در پایگاه شکاری به‌صورت نیمه‌ساز در این پادگان وجود داشت. فهمیدیم علت اینکه نام آن منطقه را دوکوهه گذاشته‌اند وجود دو ارتفاع ۳۱۶ و ۲۸۸ متری در کنار یکدیگر و در این منطقه با فاصله کمتر از یک کیلومتر بوده که مانند دو کوه دوقلو در این منطقه مسطح خودنمایی می‌کنند. اتوبوس به پادگان نزدیک شد. پادگانی که حالا یکی از پادگان‌های آماده‌سازی رزمندگان در دفاع مقدس بود. بخش اصلی پادگان که شامل ساختمان‌های گردان‌ها، ساختمان‌های اداری، دژبانی و انبار و ادوات و همچنین زمین صبحگاه در کنار یکدیگر و در نزدیک جاده قرار داشت. اتوبوس وارد پادگان شد. از آن پیاده شدیم. ساعت سه بعدازظهر بود و هوا گرم. از دور چند ساختمان آپارتمانی شکل در یک طرف و یک حسینیه بزرگ در طرف دیگر دیده می‌شد. همراه هم سمت ساختمان‌هایی که محل خوابگاهمان بود رفتیم. کمی استراحت کردیم. از پنجره بیرون را تماشا کردم. آفتاب نورش را روی زمین انداخته بود. سکوتی عمیق برقرار بود و حال آن‌جا حالی خاص. درمورد حاج احمد اطلاعاتی نداشتیم. قرار بود با او جلسه‌ای داشته باشیم. برادر سروری ما را به او سپرد. جلسه آغاز شد. او را برای اولین بار که دیدم مهرش به دلم نشست. مردی لاغر و قد بلند اما قوی و با صلابت. مردی محکم که در کلمه به کلمه‌ی حرف‌هایش هم مهر وجود داشت هم قدرت و استقامت:« برادرا شما عزیزان من هستید.» حرف‌هایش دلنشین بود. به آدم قدرت می‌داد:« برادرا برای یه سری آموزش‌ها می‌ریم به دارخویین انرژی اتمی. اون‌جا بقیه‌ی کارها رو انجام می‌دیم.» حرف‌هایش خستگی را از تنمان درآورد. برای رفتن به دارخویین، منطقه انرژی اتمی آمریکایی‌ها در اهواز، خودمان را آماده کردیم.  
بسم الله الرحمن الرحیم
این مصرع برایت دعاست یا نفرین؟ سلام مهربونا
نومید نباش عزیز زهرایی هست !!!💚 🌸💎🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این همه  تند مرو   شعر مرا  خسته مکن من که  در هر غزلم  سوے  تو  راه  آمده  ام... ❤️ سلام مهربونا🌸
کسی میتونه از این قسمت بنر بسازه؟ بیاد پیوی مبتدی نباشه @HappyFlower
هدایت شده از کانال حسین دارابی
کامنت ملت غیور زیر پست خواهر پویا مولایی قاتل شهید قنبری داداشت جی‌تی‌ای زیاد بازی میکرد؟ @hosein_darabi
درمانده ی دردیم ، ولی خرّم و شادیم ما را چه‌غم‌از درد چو محبوب‌طبیبست 💞💕💖 😊😊😊😊🦋🦋🦋