eitaa logo
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
9.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
762 ویدیو
2 فایل
وقتی تو ساحل زندگی،جَزر بیاد سراغت،یهو تنهای تنهامیشی! نویسنده رمانها:فاطمه صداقت✍️ 🚫کپی🚫 راه ناتمام💖 عروسک پشت پرده(چاپ شده)🔦 حس خفته💍 دورهمی(چاپ شده)💑 شامار💟 کوچه پشتی🌿 تیرا🧩 راحله🌷 📌جمعه ها تعطیلیم📌 تبلیغ @TabPaeez ادمین @HappyFlower
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی میتونه از این قسمت بنر بسازه؟ بیاد پیوی مبتدی نباشه @HappyFlower
هدایت شده از کانال حسین دارابی
کامنت ملت غیور زیر پست خواهر پویا مولایی قاتل شهید قنبری داداشت جی‌تی‌ای زیاد بازی میکرد؟ @hosein_darabi
درمانده ی دردیم ، ولی خرّم و شادیم ما را چه‌غم‌از درد چو محبوب‌طبیبست 💞💕💖 😊😊😊😊🦋🦋🦋
عقل اگر گاهى هوادار جنون شد عيب نيست  گاه گاهى عشق هم ،همرنگ منطق مى شود....
ج مرا رها نکنی در میانِ راه این قطره در کنارِ تو دریاست جانِ من!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم مخور جانا در اين عالم كه عالم هيچ نيست نيست هستي جز دمي ناچيز و آن دم هيچ نيست 🌤سلام روزتون سراسر عشق و ⛅️آرامش و مهربانی 🌸‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎صبحتون زیبا🌸
این منزل یک مامور نیروی انتظامی است... همین قدر ساده... 🔶 https://btid.org/fa/ 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org
❇️ | اعمال شب و روز «دَحوُ الأرض» 🔸 اعمال شب دَحوُ الأرض: _ ذکر، قیام و شب‌زنده‌داری (معادل عبادت صد سال) 🔹 اعمال روز دَحوُ الأرض: _ روزه (معادل 60 سال روزه و کفّاره گناهان هفتاد ساله) _ غسل _ زیارت امام رضا علیه‌السّلام _ دو رکعت نماز در وقت چاشت (از زمان بالا آمدن آفتاب تا پیش از وقت ظهر، در هر رکعت پس از حمد، 5 مرتبه سوره شمس را بخوان و پس از سلام نماز بگو: «لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَّهِ العَلِیِّ العَظِیمِ»؛ آنگاه دعا کن و این دعا را بخوان: «یَا مُقِیلَ العَثَرَاتِ أَقِلنِی عَثرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أجِب دَعوَتِی یَا سَامِعَ الأَصوَاتِ إسمَع صَوتِی وَ ارحَمنِی وَ تَجَاوَز عَن سَیِّئَاتِ وَ مَا عِندِی یَا ذَالجَلَالِ وَ الإکرَامِ») _ خواندن دعای مخصوص این روز (اللَّهُمَّ دَاحِیَ الکَعبَةِ وَ فَالِقَ الحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ مِنْ أَيَّامِكَ الَّتِي أَعْظَمْتَ حَقَّهَا... اَللَّهُمَّ أَدْرِكْ بِنَا قِيَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَيَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اُرْدُدْ إِلَيْنَا سَلاَمَهُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.) 📎 📎 📎 🔶 https://btid.org/fa/photogallery 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org
« حسین آقا» به قلم:فاطمه صداقت خاطرات رزمنده مجاهد آقای «حسین رئیسی» از اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل تا فتح خرمشهر. مزه‌ی آزادی می‌چسبید به جانمان! با اینکه بوی دود و خون شده بود عطر لحظه‌ها و تصویر هم‌رزمان پرپر شده، قاب ذهنمان. «هرشب حوالی ۲۱ کانال جزر تنهایی» https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
🍁🍂جَــزْرِ تــَـنـْـھــاٰیــے🍂🍁
#قسمت_14 نیمه‌های روز بود که به ایستگاه رسیدیم. وسیله‌هایمان را جمع و جور کردیم و یکی یکی پیاده شدی
در دارخویین داخل کانکس‌هایی که وجود داشت مستقر شدیم. آن‌جا آمادگی‌های رزمی را زیر نظر حاج احمد پشت سر می‌گذاشتیم. هر روز این تمرینات ادامه داشت. تقسیم‌بندی‌هایمان هم انجام شده بود. همان‌جا بود که من و محمد عموحسین از هم جداشدیم. من در گردان بلال افتادم و گروهان عمار. فرمانده گردانمان ناصر صالحی بچه‌ی نازی آباد بود. فرمانده گروهان هم ابراهیم‌زاده بود و بچه‌ی چهاردانگه. اتقاقا محمد مفتح، فرزند شهید مفتح هم در گروهان ما بود. با این تقسیم‌بندی‌ها، تمرینات ما آغاز شد. یکی از روزهای اردیبهشت ماه بود. داخل کانکس استراحت می‌کردیم که فرمانده‌ی گردان آمد. همه‌مان را صدا زد. بیرون آمدیم و درمحوطه جمع شدیم. به ما گفت:« برادرا آماده باشید. امشب عملیات داریم.» از شنیدن این خبر حسابی غافلگیر شدیم. ما که تا آن لحظه از چیزی خبر نداشتیم و هر روز فقط تمرین می‌کردیم. همان‌جا بود که حاج احمد هم آمد. برایمان صحبت کرد. از عملیات آن شب گفت؛ عملیات بیت‌المقدس:« برادرا توجه کنید. خداقوت. حسابی زحمت کشیدید. الان دیگه وقته چیدن ثمره‌ی این‌همه تلاشه. برادرا پیروزی تو عملیات امشب به شما و پشتکارتون بستگی داره.» حالا که همه‌چیز جدی شده بود حس خوبی داشتم. حس رسیدن به هدف. حاج احمد ادامه داد:« شما باید توپخانه دشمن رو از کار بندازید تا بقیه‌ی نیروها بتونن حمله کنن.» بچه‌ها سرشان را تکان می‌دادند. حتما داشتند خودشان را آماده می‌کردند:« برادرا یک اشتباه از طرف شما باعث شکست عملیاته. تاکید میکنم فقط یک اشتباه. حسابی حواستونو جمع کنید. توکل به خدا کنید.» بعد از سخنرانی حاج احمد حاضر شدیم. دو نفر تیربارچی داشتیم و دو نفر آرپی‌جی زن. فرمانده هم آمد و من هم به عنوان بیسیم‌چی انجام وظیفه می‌کردم. در دلمان به خدا و ائمه متوسل شده بودیم. عجب شبی پیش رو بود.