eitaa logo
جینگیلی ها👶🏻❤
1.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
60 فایل
بچه که بیاد،شادی هم میاد 😀👩‍👧‍👦 ارتباط با ما✉ @Fatemebanu
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث روز🌷 🔸فرزند صالح، گُلی خوشبو است که خداوند میان بندگانش تقسیم کرده است. 📚 کافی، ج ۶، ص ۱۴ 👶🏻@Jingiliiha👶🏻
آقاي‌ خرّازي‌ فرمودند: «من‌ با حضرت‌ آيت‌ الله‌ خامنه‌اي‌ ملاقاتي‌ داشتم‌ و ايشان‌ فرمودند: 🔸من‌ حدس‌ مي‌زنم‌ كه‌ اين‌(کنترل جمعیت) يك‌ نقشه‌ خارجي‌ باشد و با اين‌ امر موافق‌ نيستم‌. 🔸 و در ملاقاتي‌ كه‌ با جناب‌ حجّة‌الإسلام‌ و المسلمين‌ آقاي‌ رفسنجاني‌ داشتم‌ ايشان‌ را راجع‌ به‌ خطر اين‌ امر گوشزد كردم‌؛ ايشان‌ گفتند: اين‌ يك‌ نظري‌ است‌. و ديگر گفتاري‌ نداشتند.» حاج‌ شيخ‌ حسين‌ كرمي‌ ـ ۲۸ محرّم‌ الحرام‌ ۱۴۱۵ 📚 مرحوم حضرت رحمةالله علیه، متوفي ۱۴۱۶ قمري، كتاب "كاهش جمعيت؛ ضربه‌اي سهمگين بر پيكره مسلمین" 👶🏻@Jingiliiha👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣 ضمن عرض سلام وخداقوت به همه شما عزیزان☺️🌱🌹 بالاخره بعد از پیگیری ها و هماهنگی های دوستان تصمیم گرفتیم که یه کار اجرایی بزرگ بکنیم تا از ظرفیت شما عزیزان بتونیم استفاده کرده باشیم . انشالله قراره به مناسبت شهادت حضرت معصومه سلام الله موکب دختران سرزمین من به مدت سه روز(پنجشنبه، جمعه و شنبه )در حرم مطهر فعالیت کنه. ساعات کاری موکب : ۹:۳۰ صبح الی ۱۱ ظهر ۱۵.۳۰ الی ۱۷ ۱۸:۳۰الی ۲۰:۳۰ ما در نظر داریم تمام خادمین این موکب دهه هشتادی ها باشند پس خیلی به کمکتون احتیاج داریم. لطفا هر عزیزی که قصد همکاری داره به آیدی های زیر که هرکدوم مسئول غرفه ها هستند پیام بده تا مسئولین شیفت بندی هارو انجام بدن. خواهشا اطلاع رسانی قوی در تمام پایگاه ها تون انجام بدین.🌹 اولویت با کساییه که زودتر ثبت نام کنن در صورت پر شدن شیفت ها از پذیرفتن خادم معذوریم. (تاکید میکنم فقط دهه هشتادی ها میتونن به عنوان خادم ثبت نام کنن😊) آیدی سرگروه غرفه ها؛ 📌غرفه کفشداری و واکس کفش: @Farajenia 📌غرفه آشپزخانه و پخش غذا،چای و... @afzali0609 📌کافه گفتگو: @Amozesh_Khane_eetemad 📌غرفه کودک: @Risorius_2000 📌غرفه آموزش بستن شال و روسری: @Yamahdi313y 📌غرفه عکاسی: @Mhdi_yar313 📌غرفه پخش فیلم وغرفه vr: @Shahedaa92 📌غرفه معراج الشهدا: @Manyantazer63 📌انتظامات: @mirfallah_tt امورفرهنگی خواهران حرم مطهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ماجرای دردناک مردی که پسر ۸ ساله‌اش مقابل چشمانش در شاهچراغ شهید شد! 🔸پدر خانواده می‌گوید: 🔸 از سیرجان با خانواده آمدیم. بچه‌ها را جلوی ضریح گذاشتم، گفتم دست‌تان را بگذارید روی پنجره‌های ضریح آقا، به گوشی نگاه کنید من عکس بگیرم. 🔹یک‌دفعه صدای جیغ و داد همه‌جا را برداشت. فقط جیغ و این‌که می‌شنیدم فرار کنید. گیج شدم، نمی‌دانستم چه شده تا این‌که صدای تیراندازی نزدیک‌تر شد. بچه بزرگم ۸ سالش بود؛ دستش را گرفتم و پسر کوچکم را هم بغل کردم و دویدیم. رفتیم پشت یکی از کولر ایستاده پناه گرفتیم. 🔸بچه‌ها را خواباندم روی زمین و خودم را انداختم رویشان تا تیر نخورند. آن نامرد ما را دید و شروع به تیراندازی کرد. هی داد می‌زدم نزن بچه‌ است، نزن! ولی کارش را کرد. پسر بزرگم یک لحظه سرش را از زیر بدن من بالا آورد ببیند چه شده که تیر خورد و... 🔹بعد از گریه مفصل گفت زنش را هم از دست داده و حالا خودش مانده و این بچه ۳ ساله‌ که هردو مجروح هستند. پرسیدم توانستی آخرین عکس را از پسرت بگیری؟ بغض هر دویمان ترکید. 👶🏻@Jingiliiha👶🏻
📌 به فرزندت دروغ نگو و در برابر او کارهای احمقانه انجام نده که این بچه هم یاد بگیرد. پدر می‌خواهد دخترش را ببوسد، به دروغ می‌گوید: «بیا بهت خوراکی بدهم». 📌 بچه جلو می‌‌آید، پدر دستش را باز می‌کند، توی آن چیزی نیست. در اینجا دو گناه می‌کند: یکی اینکه دروغ گفت، دیگر اینکه دروغ‌گویی را به دخترش هم یاد داد. 📚 احسن الحدیث 👶🏻@Jingiliiha👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*دلنوشته‌ای برای مادر آرمان*   اولین بار که می‌شنوی فرزندت، پسر است، حس عجیبی داری. لبخندی روی لبانت می‌آید. ته دلت غنج می‌رود. حس می‌کنی تکیه‌گاه جدیدی پیدا کردی. همانطور که اگر دختر باشد خوشحال می‌شوی که انیس و مونسی پیدا کردی. پسرت جلوی چشمانت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و هر لحظه، نگرانی‌هایت هم با او بزرگ‌تر!  شیطنت‌ها و ظرف شکستن‌هایش را زیر سبیلی رد و خودت را قانع می‌کنی که اقتضاء پسر بودنش است.  لحظه به لحظه بد و خوب را یادش میدهی. نگرانی که در کوچه و خیابان به کسی زور نگوید. راه خطا نرود. حرف ناجور نگوید و نشنود. بار اول که مشکی می‌پوشد و دست پدرش را می‌گیرد و مسجد و هیئت می‌رود، ذوق مرگ می‌شوی که: «خدایا شکرت! پسرم راهش را پیدا کرد». در چشم بر هم زدنی، دبستانی می‌شود و بعد، دبیرستانی. قد می‌کشد و صدایش دو رگه می‌شود و موهای صورتش، معصومیت پسرانه‌اش را دو چندان می‌کند. ولی باز نگرانی! نمی‌دانی کدام مسیر را در پیش می‌گیرد! در نماز روز و شبت دعا می‌کنی: «خدایا! بهترین راه را برایش مقدر فرما!» روزی از خواب بیدار می‌شوی و میبینی راهش را پیدا کرده. عشقش شده حوزه و علم و کتاب و امام حسین(علیه السلام). ته دلت می‌لرزد! با خود می‌گویی می‌توانست مهندس یا دکتر شود اما حالا ... .  حالا اصرار می‌کند بر راهی که روشن است، اما سخت. راهی که پایان ندارد. نه علمش، نه معنویتش، نه اخلاق و نه عرفانش. مسیر حوزه، بی‌نهایت است! به چشم خود میبینی پسرت راه سختی را انتخاب کرده، راهی که شاید محرومیت‌های فراوان دنیوی برایش به ارمغان بیاورد، اما دلخوشی که ذخیره آخرت خوبی پیدا کردی. حال، پسرت را در قامت طلبه‌ای میبینی. حجره‌دار می‌شود. از شنبه تا چهارشنبه، تنها تلفنی می‌توانی با او صحبت کنی. عصر چهارشنبه اما در فکری! در فکری این دو روزی که درکنار تو و خانواده است، چطور اوقات خوشی برایش فراهم کنی؟ در فکری حداقل این چند وعده در کنارت، غذای مورد علاقه‌اش را بخورد.  از در که می‌آید، چپ و راست صورتش را نگاه می‌کنی و دنبال بهانه‌ای که با او حرف بزنی. ... هنوز از طلبه شدنش چیزی نگذشته که آسمان شهرت سیاه می‌شود. اغتشاش و درگیری و ناامنی شهر را فرامی‌گیرد. مشتی اراذل و اوباش به بهانه‌های واهی، امنیت را نشانه می‌گیرند. حالا و هر لحظه، دلشوره سالم رسیدن فرزندت را داری.  اما پسرت! پسرت ته دلش قرص است. می‌خواهد در قامت طلبه ای بسیجی‌ برقرار کننده آرامش و امنیت باشد. برای دختران، برای زنان و برای مردم سرزمینش! در دلت به داشتن چنین پسری افتخار می‌کنی، اما ... .  میوه دلت، دست خالی به میدان رفته! بی خبر از همه جا می‌گویی: «خدایا! دسته گلم را به تو می‌سپارم! جگر گوشه‌ام را سالم به خانه برگردان!»  لحظات به کندی می‌گذرد. خبری از دسته گلت نیست! زنگ تلفن به صدا در می‌آید... آقای علی وردی! پسرتان مجروح شده .... آسمان بر سرت خراب می‌شود.  تا به بیمارستان برسی، نفسی برایت نمی‌ماند. می‌فهمی آرمانت از دنیا رفته، اما دوباره احیاء شده. قلبش می‌زند. نفسی چاق می‌کنی. نور امید در دلت روشن می‌شود: «پس انشاءالله زنده می‌ماند». هنوز شبی نگذشته که فیلم شکنجه‌ی جگر گوشه‌ات در فضای مجازی پخش می‌شود. هر کس می‌بیند، می‌گوید: «وای بر حال مادرش! کاش مادرش نبیند و نداند و ...» دو روز، تنها دو روز فرصتی‌ست که خدا برای آمادگی شهادت فرزندت می‌دهد.  و سرانجام ... و سرانجام، روح مطهر آرمان بیست و یک ساله‌ات به آسمان عروج می‌کند. او به آرزویش می‌رسد اما کاخ رؤیای تو برای دامادیش همراه هزاران آرزوی دیگری که برایش داشتی، فرو می‌ریزد. داعش‌صفتان زمان، تاب تحمل معصومیت پسرت را نداشتند! حال در دل زمزمه می‌کنی: «میون خاک و خونی! تو ای ماه جوونم! مثه موهات، پریشونم! آروم آروم می‌ذارم من، صورت رو صورت ماهت! دعا کن جون بدم اینجا، میاد مادر به همراهت! چه دلگیره، بی تو دنیا! که می‌میره بی تو مادر!» و این چنین روضه علی‌اکبر(علیه السلام) و روضه تنهایی سیدالشهداء(علیه السلام) در گودال قتلگاه، بعد از 1400 سال، برایت زنده می‌شود! 👶🏻@Jingiliiha👶🏻