دختر نورانی مسجد
به غایت مهربان و خوشرو ست.
سن کمی دارد.
سه تا بچه پشت سرهم، موفرفری و بامزه، همیشه دور و برش درحال بازیگوشی اند.
هرزمان گذرمان به مسجد بیفتد میبینمش، او مثل من رهگذر نیست، مسجد پای ثابت زندگی اش است، خانه دومش...
به بچه هایش سخت نمیگیرد، من یکی که اصلا نمیتوانم صورتش را با اخم تصور کنم، انگار لبخند چسبیده باشد به لبش.
آنجایی که عکس العمل بیشتر آدمها ناراحت شدن و کلافگی ست، دیدم که چطور با چند تا بوسه آبدار قربان صدقه شان میرود، انگار بچه های من بودند که وسط نماز آویزانم شدند و یکی را بغل کردم و با دست، دعوای دیگری را خاتمه دادم!
برایم جالب است برخلاف بیشتر خانمها که دنبال گوشی برای شنیدن حرفهایشان هستند و هم صحبتی برای گذران وقتشان، گویی که او در عالم دیگری سیر میکند، نماز مستحبی و تعقیبات و قرآن و ذکر و... خنده ام میگیرد از فکر و خیالم ولی به گمانم چشمان برزخی ام با دیدنش باز میشود! انگار رشته های نور را از سر انگشتانش به آسمان ببینم... همان لحظه که قرآن را ورق میزند و صورت طفلش را نوازش میکند...
دختر نورانی مسجد را دوست دارم
برایم تداعی گر حس پاکی و زلالی ست... یک چیزی شبیه رویای شیرین... هربار میبینمش تا چند روز دلم میخواهد مهربان تر باشم و با خدا تر...
راستش با تماشایش چند حدیث را یادآور میشوم
"نعم القرینُ الرضی" وقتی حتی از چشمهایش رضایت و لبخند میبارد
"کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم"، وقتی بدون ذره ای ادعا و کمترین حرف، بیشتر اثر را دارد
"کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا"، وقتی با نشاط درونی اش و نوری که از مسجد میگیرد، نور میپاشد به همه جا! حقا که زینت امامش شده...
(این بانو یکی از اقوام دووووور هستند و این اطلاعات نتیجه کاوش و تحقیق زیرکانه بنده میباشد!)
+دختر نورانی مسجد که تک دختر یک خانواده ثروتمند تهرانی بوده و البته بسیار زیبا، در سن 17 سالگی به ساده ترین شکل به عقد پسرخاله یزدی اش که از یک خانواده پرجمعیت و ساده مذهبی بودند در میاید، در دوران عقد باردار میشود و از تهران به یزد هجرت میکند... دور عروسی گرفتن را خط میکشد ولی خم به ابرو نمی آورد...
در یک آپارتمان نقلیِ بدنقشه! کنار مسجد زندگی میکنند و یک جوری خانه اش را دوست دارد کسی نداند فکر میکند قصر است!
شوهرش صبحها وقتی بچه ها خوابند میرود سرکار و شبها وقتی بچه ها خوابند برمیگردد. تاکنون گزارشی از گِلگی و ناراضایتی اش نرسیده!! برعکس، احترامی که به همسرش میگذارد، زبانزد است.
قبل از ازدواج چندین مدال از مسابقات شنا داشته و به زبان انگلیسی تقریبا مسلط است . بعداز ازدواج هم لیسانس مامایی گرفته ولی خب بخاطر شرایط ادامه نداده.
حافظ بیست و پنج جزء قرآن کریم است و نماز جمعه را تا حدامکان ترک نمیکند...
در نهایت ادب صحبت میکند و از هم نشینی اش سیر نمیشوی...
ماشاءالله ولاحول ولا قوة الا بالله
خوش به سعادت کسی که وظیفه اش را شناخت و در راهش ثابت قدم بود
طوبی لهم و حسن مآب
#مادرانه
#هیئت
#محرم
#زنبق_سفید
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
یا حسین...
آقا! مرا به چادر سیاه مادر شهیدی،
که پشت دستههای عزا میرود، ببخش ...
✍روایتگر
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد😭
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
#شهید_محسن_حججی
#حاج_مهدی_رسولی در یکی از روضه های خود از زبان مادر شهید حججی می گوید:" عکس سر بریدنش رو دیدم دلم آتیش نگرفت، صبر کردم، روز اول عکس اسارتش رو دیدم دلم نلرزید، صبر کردم؛ اما یه صحنه دیدم آتیشم زد، اون جایی که دیدم سوار ماشینش کردند، دیدم لب های پسرم خشکه ...😭😭
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#امام_حسین
#محرم
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖊 نامه های ماریه
🔸 قسمت نهم
🏴 انتقال مفاهیم کربلا به زبان کودکانه
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
حیعلیاݪعزا [💔]
تا کِه پُرسیدِم زِ قَلبَم عِشق چیست،
دَر جَوابَم این چِنین گُفتُ و گِریست ،😭
لیلی و مَجنون فَقَط اَفسانِه اَند،
عِشق دَر دَستِ حُسینِ بنِ علیست..🥀🖤
لبیک یا امام حسین 🖤🥀
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
میزبان خانه ام، امروز زهرا میشود😭
التماس دعا
#محرم
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭بمیرم برای این لحظه ی امام حسین😭
💔یا عباس💔
#تاسوعا
#محرم
#محمود_کریمی
👶🏻جینگیلی ها 👶🏻👇
https://eitaa.com/joinchat/855638179C7cd8548bee